تفحص در اندیشه شاعران ایران – «حافظ» (غزل شصت و یکم تا شصت و پنجم)

معصومه بوذری

 

آنچه در پی می آید بخش هایی از پیش نویس و متن ویرایش نشدۀ کتاب در دست انتشار معصومه بوذری و همکاران است؛ و هرگونه برداشت از آن منوط به اجازه از نویسنده می باشد.

 

*** غزل شماره ۶۱ ***

 

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست | بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست

به جان او که به شکرانه جان برافشانم | اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار | برای دیده بیاور غباری از در دوست

من گدا و تمنای وصل او هیهات | مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست

دل صنوبریم همچو بید لرزان است | ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را | به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد | چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

به جان او که به شکرانه جان برافشانم… ?

…برای دیده بیاور غباری از در دوست ?

…به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست ?

چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد… ?

 

نکته ها و رمزگان ها:

| تأکید بر یک گفتمان نابرابر و انتظار وصال؛ و اینکه دوست به حساب نمی آورد ما را ولی ما در انتظار و امید و آرزوی وصل می مانیم. صبا: پیک؛ پیام رسان. گفتگو با صبا. سفارش. اگر به کشور دوست گذرت افتد: شاید. احتمال. اگر. عدم اطمینان از کار پیک. شک و تردید در رابطه. گیسوی عنبرافشان (معنبر؛ معطر) [کثرت] امیدوار کننده: بو. خبر خوش بیاور. (نفحه: کوچکی، خُردی، یک بار وزیدن باد، به صورت مجازی: عذاب.) در صورت آوردنِ پیام، جان برافشانم: نثار کنم. قسم به جان او. شکرانۀ پیام: پارادوکس در کنش. طعن تلخ. بار عام یا بار خاص: برای صبا. اجازۀ ورود به بارگاه اگر نباشد، فقط غباری از درگاهش برای دیده (کحل بصر): بیانِ بیشترین آرزو و کمترین امکان. ناامیدی: من گدا، فقیر، بی چیز. تمنای وصل او سنخیتی ندارد، هیهات: صوت؛ شبه جمله: دور و بعید است. غیرممکن. شدنی نیست مگر به خواب؛ خیال منظر دوست: چهره، سیما، صورت؛ و نیز نظرگاه او. دل صنوبری من: دل همچون صنوبر (قلب) همچو بید لرزان: به جهت افتادگی و نیز لرزش. قد و بالای چون صنوبر دوست: بلند بالا: قیاس اوج و حضیض (گفتگوی ناممکن). اگرچه دوست نمی خرد ما را به هیچ: ما برایش ارزش نداریم. ما مویی از سر او نفروشیم به عالمی: قیاس شدت نابرابری در احساس و وابستگی و عشق یکسویه. بیت تخلص: آرزو: چی می شود اگر حافظِ مسکین [خاکسار، تنگدست، درویش، درمانده، عاجز]، (با بذل توجه دوست،) از بند غم آزاد گردد؟ حافظی که غلام و چاکر دوست است. [در بیت آخر، ایهام پنهان و ظریفی می توان حس کرد؛ که معنا را کاملاً وارونه کند. غلام و چاکر در بند است؛ و آزاد شدن دل حافظ از غم، یعنی رهایی از خواسته و آرزوی وصال و دوستی؛ خلاصی از تمنّا.]

 

واژه های صبا، کشور دوست، نفحه، گیسوی معنبر، جان او، جان برافشاندن، پیام، حضرت، بار، غباری از در دوست، گدا، تمنای وصل، خواب، خیال منظر، دل، آزادی از بند غم، مسکین =  حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۶۱:

 

چرا حافظ تا این حدّ خود را از دوست با فاصله می بیند و برای او بارگاه و درگاه و حضرت در نظر می گیرد، و خودش را مسکین و غلام و چاکر و در بند می بیند؟ و نهایتاً آن بیت آخر که می خواهد رها شود، آیا این رهایی در پی وصل خواهد بود؛ که بعید است (هیهات: شدنی نیست)؟ پس احتمال این هست که در بیت آخر می خواهد وارونه کند رابطه را؟ و رندانه از بند وابستگی رها شود؟ که اگر چنین مدّ نظرش باشد در این صورت آیا شطح (سخن گزاف) بر زبان آورده است؟

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۶۱:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۶۱:

معشوق قدسی + معبود الهی + طنز و وارونگی

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

*** غزل شماره ۶۲ ***

 

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست | تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس | طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من | بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست

سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر | هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک | دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا | خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق | ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز | زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

…تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست ☺️

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من… ?

…ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست ?

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز… ?

 

نکته ها و رمزگان ها:

| تأکید بر ازلی و ابدی بودن اشتیاق برای وصال. و درخواست پیام از پیام آور. و البته درد بی درمان فراق تا روز حشر. گفتمان با فاصله و با واسطه برای ما / من. مرحبا: آفرین. احسنت. زها. خوشا. (کلمه ترحیب). پیک مشتاقان: پیام آور، قاصد، نامه رسان، برید [حدس های دیگران:باد صبا؛ جبرئیل؛ شاه شجاع؛ شیخ ابواسحاق] [امّا احتمال زیاد؛ پیک (در اینجا) = ساقی (به اعتبار بیت چهارم)]. تشویق پیک به دادن پیغام دوست (تصویرسازی: پیک حاضر است و نامه در دست دارد.) گفتمان نزدیک با نشانه ی دوست. جان فدا کردن از سر رغبت (میل؛ خواست): خودکشی خودخواسته: فنا. نام دوست: اسماء. (اسماء مرتبط با طوطی و سخنگویی) طوطی طبع من (سرشت من، تکلم من، استعداد من) شیدا و واله (دلباخته، سرگردان، شیفته، مجذوب، بی آرام). زلف او: دام (کثرت: فریبندگی. بند. تله. تور). خال: (همان نقطه پرگار وجود؛ در عرفان: ذات اقدس الهی؛ که در تجلی کمترین نشان باشد؛ و نیز عالم غیب.): دانۀ وسط دام. من به امید دانه ای (ملازم طوطی طبع من) در دام افتاده ام. [نسبت زلف با خال: دام و دانه!] هرکه در ازل یک جرعه خورد: حداقل؛ کمترین حد درک طعم شراب عشق. سر ز مستی برنگیرد: از مستی رو برنگرداند. تا به صبح روز حشر: تا ابد. شمه ای: متضاد بس؛ بسیار. ابرام: پافشاری، تأیید، به ستوه آوردن، استوار کردن؛ از آنک: زیرا. دردسر باشد نمودن (آشکار کردن). [ترس از ظاهر بینان]. توتیا: سنگ سرمه. داروی چشم. خاک راهی که از قدم های دوست مشرف گردد، سرمۀ چشم کنم. میل (خواست؛ اراده) من سوی وصال. قصد او (نیت او) سوی فراق. ترک کام خود گرفتم: [رندی حافظ] فراق را که کام و خواست دوست بود انتخاب کردم (برگزیدن خواست دوست: الست بربکم قالوا بلی؛ ترک بهشت و آمدن به زمین). بیت تخلص: منادا: حافظ. امر به سازش با درد و سوزش فراق؛ که بی درمان است. درد بی آرام دوست که درمانی ندارد. درد بی آرام. و درد دوست: دو ترکیب اضافی و وصفی.

 

واژه های پیک مشتاقان. پیغام دوست. جان فدا کردن. نام دوست. واله و شیدا. بلبل در قفس. طوطی طبع. عشق. زلف. دام. خال. دانه. مستی. صبح روز حشر. ازل. جرعه. جام دوست. شرح شوق. توتیا. خاک راه. مشرف. اقدام دوست. میل. وصال. قصد. فراق. ترک کام. درد. سوزش. بی درمان. درد بی آرام =  حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۶۲:

چرا حافظ با آنهمه میل که جمع مشتاقان دارند برای وصال، به جهت متابعت از قصد دوست (یعنی فراق) ترک کام خود گرفته است؟ و راضی شده که درد بکشد در این فراق که بی درمان هم هست؟ این بی درمانی؛ این ازلی بودن فراق و میل به وصال، و میسر نشدن وصال تا روز حشر، برای او [در این غزل تعلیمی] چه پیامدی دارد جز درد و سوزش که باید با آن بسازد؟ این گفتمان نابرابر را آیا در این شعر، به پرسش نگرفته است؟ در عین حال که غزل یک غزل تعلیمی تصوف محسوب می شود.

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۶۲:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۶۲:

گفتمان عرفان نظری + معشوق قدسی + وجهه زنانه + طنز و وارونگی

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

*** غزل شماره ۶۳ ***

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست | در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست | چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست | هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

آن جا که کار صومعه را جلوه می‌دهند | ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد | ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست | هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

…در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست ?

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست ?

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست ☺️

…ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست ?

 

نکته ها و رمزگان ها:

| گفتمان پریشان (قصه ای غریب و حدیثی عجیب) با تو (طبیب درمانگرِ دردِ عاشقی) و فریادِ بیهودۀ حافظ؛ و در کوی تو (که هزاران غریب [و سرگشته] مثل من هستند). و [فریادها] مثل صدها عندلیب برای غنچه. گفتمانی تقریباً ناامیدانه و یکسویه؛ در عین حال، نظر یار به حال همۀ عاشقان. تأکید بر باورمندی به این طبابت و درمانگری درد. روی تو: در غنچه. هنوز جلوه گر نشده ای برای هیچکس [در عالم امکان]. هزار (ایهام: هَزار: بلبل [معنای بعید]؛ هِزار: عدد) رقیب (ایهام): رقیبان، بُت های رقیب: جلوه های آنها (کثرت؛ گمراه کننده) رقابت کننده، حریف، معارض؛ و نگهبان، موکل، پاسبان، مراقب. غریب نبودنِ آمدن من به کوی تو. هزاران غریب چون من: تکرار و همگونی زندگی ها و عاشقان. غریب بودن در کوی تو: پارادوکس. برابریِ عشق خانقاه و عشق خرابات؛ پرتوی روی حبیب: مفهوم تجلی و جلوه: تجلی در همه جا. صومعه: کوه، و عبادتگاه بالای کوه. دیر: صومعۀ گوشه گیران، عبادتگاه زردشتیان، مجلس عرفا و اولیا. کار صومعه را جلوه دادن: زنگِ دیر راهب (صدا) و نامِ صلیب (نام: گفتار، سخن، صدا) هست. صلیب: چلیپا: دار اعدام محکومان. (صورت فلکی دلفین). مجاز: زلف معشوق. چه کسی عاشق شد که مورد نظر یار نبود؟ استفهام انکاری. عاشقانِ دردمند، همه مورد نظر یار (طبیب) هستند. دیگران دردمند نیستند. ای خواجه: ندا؛ ارباب، سرور، صاحب، و البته ایهام: مقطوع النسل (و نیز بازرگان، تاجر، سوداگر). درمانگر هست ولی درد نیست: پارادوکس. یکسویه بودن نظر. شرط: هرکه عاشق شد، یار به حال رنجور و دردمندش نظر کرد. تأکید بر روی دردمندی و نظر. نظر: عنایت، نگاه، نظاره، مشاهده، دید، نگرش. و حیث. و التفاط. فریاد حافظ: اینهمه آخر: شدت و نهایت. فریاد: غریو، هیاهو، خروش، شیون، غلغله. قصه و حکایت غریب و حدیث شگرف و عجیب و بعید: عاشقی. درد و درمانگری. اینکه روی تو را هیچکس ندیده، و در غنچه هستی و جلوه گری هنوز نکرده ای، حقیقت تو پوشیده و پنهان است، با این حال دل های دردمندان تو در این غربت روی به سوی کوی تو آورده اند. حکایت عجیبی است. تأکید نکته ای رندانه: ندیدن و عاشق شدن. رنج کشیدن هزاران چون من از جانب تو و درمانگری تو؛ در عین بی خبری از حقیقت تو.

 

واژه های روی، رقیب، غنچه، عندلیب، کوی تو، غریب، خانقاه، خرابات، روی حبیب (عشق خانقاه و خرابات، پرتو روی حبیب)، صومعه، ناقوس، دیر، راهب، صلیب، عاشق، نظر، خواجه، درد، طبیب، فریاد حافظ، قصه و حدیث غریب و عجیب =  حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

[انجیل یوحنا باب ۳ آیه ۳ تا ۸ = (۳) عیسی پاسخ داد: «یقین بدان تا شخص از نو تولد نیابد نمی تواند پادشاهی خدا را ببیند.» (۴) نیقودیموس گفت: «چطور ممکن است شخص سالخورده ای از نو متولد شود؟ آیا می تواند باز به رحم مادر خود برگردد و دوباره تولد یابد؟» (۵) عیسی پاسخ داد: «یقین بدان که هیچکس نمی تواند به پادشاهی خدا وارد شود مگر آنکه از آب و روح تولد یابد. (۶) آنچه از جسم تولد بیابد جسم است و آنچه از روح متولد گردد روح است. (۷) تعجب نکن که به تو می گویم همه باید دوباره متولد شوند. (۸) باد هر جا که بخواهد می وزد. صدای آن را می شنوی اما نمی دانی از کجا می آید یا به کجا می رود. حالت کسی هم که از روح خدا متولد می شود همین طور است».]

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۶۳:

چرا حافظ اینطور بسته سؤال خود را مطرح می کند: سؤال اینکه چه قصه و حکایت عجیب و غریبی است که تو هنوز حقیقت خود را آشکار نکرده ای و رخ پوشیده داشته ای درست انگار در غنچه باشی، و در عین حال این هزاران بلبل عاشق [عندلیب: هزار آوا، هزار دستان، هَزار] در کوی تو فریاد برآورده اند از درد عشق. این چگونه است که طبیب هست و قاعدتاً نظر عنایت دارد؛ ولی درد هم هست؟ صدای جرس اینجا و سخن از صلیب (چوبۀ اعدام) کار صومعه است؛ کار عبادتگری است. و اینهمه صدا و سخن چرا در این غربت و دوری، چنین حکایتی عجیب و غریبی ایجاد کرده؟

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۶۳:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۶۳:

گفتمان عرفان نظری + معشوق قدسی + حوزه معنایی رندی

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

*** غزل شماره ۶۴ ***

اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست | زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست

پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن | بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست

در این چمن گل بی خار کس نچید آری | چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست

سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد | که کام بخشی او را بهانه بی سببیست

به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط | مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست

جمال دختر رز نور چشم ماست مگر | که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست

هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه | کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیست

بیار می که چو حافظ هزارم استظهار | به گریه سحری و نیاز نیم شبیست

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

…زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست ?

…چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست ?

سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد… ?

…کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیست ?

 

نکته ها و رمزگان ها:

| گفتمان هنرنمایانه و عرضۀ هنر خود برای آفرینش و خلق معنای والا؛ در عین اظهارِ تواضع و شکسته نفسی ظاهری. تبدیل گفتمان نابرابر از برتری یار به برتری خود (ذم شبیه مدح). عرض هنر: عرضۀ هنر، هنرنمایی. بی ادبی: منوط به روش هنرنمایی. زبان خموش: سکوت اجباری در عین دانش سرشار (عربی دانی؛ سخن دانی). [اسطوره آفرینش: درخت ممنوعۀ معرفت نیک و بد]. پری: یار (فاعل. [آن. یار. گرانمایه] رخ خود را پنهان داشته) دیو (این. پست). در کرشمۀ حُسن: رفتارِ متظاهرانۀ زیبا نمایانه. دیده (چشم؛ نظر) از شدت حیرت سوخت: سوزشِ چشم. چه بوالعجبی است!: چشم بندی: شعبده، حقه بازی، جلوه دادن باطل به صورت حق. در این چمن (اینجا) هیچکس گل بی خار نچید: بهره از خوب و بد با هم داشتن: حق و باطل با هم بودن. ممزوج بودن خیر و شرّ. چراغ مصطفوی: چراغ هدایت منسوب به پیامبر اکرم. شرار بولهب: عموی پیامبر. شرارۀ آتش: نور درون چراغ را نمی شود از آن جدا کرد. تأکید بر یکی بودن والا و پست. علت را مپرس و جویا نشو که چرا چرخ فلک سفله پرور شد؟ (صفت فاعلی. پرورنده ی پست فطرت ها. دون مایه. رذل. فرومایه. دنی. بدنهاد) کامیابی: خوش گذرانی. مقصود. خواهش. آرزو. مطلوب. خواست. بهانه: سبب. سبب که بی سببی باشد: پارادوکس. جهان سفله پرور است چون بی علت است کام بخشی اش (به آرزو رساندنش): هدف وارونه. نیم جو: کمترین (یادآور پدرم روضۀ رضوان به دو گندم بفروخت). طاق خانقاده و کاروانسرا: بالاترین نقطۀ جایگاهِ ارزشمند. مصطبه: سکو و تخت میخانه: به منزلۀ ایوان قصر. پای خُم در مقابل پای طاق هم هست / [پای طاق: موضعی به مغولستان و امیرتیمور گورکان به سال ۷۷۶ ه. ق. قمرالدین دوغلات را که در مغولستان از او سرداری کلانتر نبود منهزم ساخت و تا موضع پای طاق تعاقب کرد. حبیب السیر. ج ۲ ص ۱۳۵] /  طَنبی: شاه نشین و ایوان بلند. زیبایی دختر رز (بنت العنب: دختر انگور) نور چشم ما: نور دیدۀ ما (زیباییِ بنت یا دخترِ عنب یا انگور) = بازی با واژه ی عنب و عنبیۀ چشم. نقاب زجاجی: نقاب شیشه ای: تشبیه پوسته شفاف هر دانه انگور به نقاب یا پوشش ظاهریِ بلورین و شیشه ای. پرده ی عنبی: عنبیه ی چشم و همان پوستۀ نازک انگور (ایهام نسبتاً برابر). بی ادبی: یادآوری و تأکید بیت اول. من عقل و ادب بسیار داشتم. ای خواجه: منادا: بزرگوار، والا، و مخاطب اندیشمند. من اکنون مست خرابم (از شراب عشق) پس بی ادبی صلاح است و یا صلاح بی ادبی است. بدمستی: عین درستی است. عشق جای خرد و عقل مرا از خود بی خود کرده [ترجیح پستی بجای والایی]. می بیاور: امر. استظهار: امیدواری. اطمینان. پشت گرمی. تکیه و اتکا داشتن به چیزی. امید بسیار دارم مثل حافظ از جهت گریه سحری و راز و نیاز نیم شبی؛ از جهت نیایش های حافظ گونه. تفکیک من و حافظ: (من: من شاعر؛ من انسان؛ من هنرمند خلاق سخنور عربی دان، من رند؛ من که مصطبه را به طاق رباط ترجیح می دهم و …).

 

 

واژه عرض هنر، یار، زبان خموش، دهان پر از عربی، پری، رخ نهفته، دیو، در کرشمه حسن، سوختن و سوزش دیده، حیرت، چمن، گل بی خار، چراغ مصطفوی، شرار بولهبی، سبب، چرخ، سفله پرور، کام بخشی، بهانه، خریدن به نیم جو، طاق خانقاه و رباط، مصطبه، پای خم، جمال دختر رز، نور چشم، نقاب، پرده، عقل و ادب، مست خراب، صلاح، می، استظهار، گریه سحری، نیاز نیم شبی =  حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۶۴:

چرا حافظ چراغ مصطفوی را با شرار بولهبی می داند؟ و چرا حالا که مست خراب شده باید عقل و ادب را کنار بگذارد که صلاح در بی ادبی است؟ و چرا در بیت آخر خود را از “حافظ” جدا می داند هزار استظهار دارد به گریه سحری و راز و نیاز نیم شبی که یعنی بیان مراتب سلوک؟ و این اظهار سلوک را منتسب می کند به “حافظ” نه خود؟ چرا حافظ شخص دیگری می شود برای شاعر؟ آیا این از خود بیگانه شدن است؟ از خود فاصله گرفتن و دور شدن؟

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۶۴:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۶۴:

دانش قرآن و حدیث + حوزه معنایی رندی

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

*** غزل شماره ۶۵ ***

 

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست | ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار | کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار | غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند | ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش | ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست | معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست | تا در میانه خواسته کردگار چیست

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

…ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست ?

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار… ?

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند… ?

…معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست ?

 

نکته ها و رمزگان ها:

| تأکید بر پرسشگری فلسفی. پرسش از سرخوشی در لحظه و علت انتظار آینده، و پرسش از جبر و اختیار که در صورت وقوف به جبر، عفو و رحمت آمرزگار بی معنا می شود. زیر و رو کردن نظام افلاطونی (بازنگشتن به صحنه ی ازلی). ساقی کجاست: نبودن ساقی در این لحظه: دوری و غیاب او: عدم امکان برقراری گفتمان. گو: امر (خطاب به مخاطب فرضی). پرسش از علت انتظار: استفهام نفی. مغتنم شمردن وقت خوشی که دست دهد؛ با استدلال نامعلومی انجام کار. کوتاهی عمر و پیوند باریکش به ادامه. و توصیه به غمخوار خویش بودن و فردیت بجای غم روزگار. سفارش به خوش باشی در زیست. انکار آب حیات و بهشت برین در مقایسه با جویبار و می خوشگوار (در تأیید مستی و بی خبری). مستور (در پرده، پوشیده، پاک دامن، عفیف، پرده نشین، محجوب، مکنون، ناپیدا، نهفته، مخفی، مستتر) برابری مستور و مست، که از یک قبیله اند. یک نژاد. یک سرشت. یک نهاد. یکی بودن در عین تفاوت ظاهری. وحدت. نتیجه: استفهام از انتخاب برای دل دادن. بی اختیاری در انتخاب با استفهام بی پاسخ. دور باطل. راز درون پرده، و بی اطلاعی چرخ گردون. امر به خاموشی و سکوت. منادا: مدعی (لاف زن. حقه باز. شارلاتان. رقیب. مخالف. حریف. شاکی). استفهام انکاری از مدعی و نزاع او با حاجب (دربان). جنگیدن با چرخ فلک؛ نتیجۀ ناآگاهی از راز درون پردۀ هستی. اگر اعتباری به سهو و خطای بنده نیست: شرط سؤال. پرسش از معنی عفو و رحمت آمرزگار: آمرزش هم بی معنا می شود با این پاسخ (پرسش های بی پاسخ: دور باطل). بیت تخلص: تعیین تکلیف: زاهد به دنبال شراب کوثر (بهشتی) و حافظ به دنبال پیاله (شراب). این وسط خواستۀ کردگار چه باشد: پرسش از خواست و ارادۀ کردگار. [کردگار: انجام دهنده؛ فعال؛ آفریننده و خالق فعال، آفریدگار خالق فعال].

 

واژه های عیش، ساقی، انتظار، مغتنم شماردن وقت خوش، عدم وقوف به انجام کار، غمخوار و غم، آب زندگی، روضه ارم، می خوشگوار، مستور، مست، اختیار، راز درون پرده، فلک، مدعی، پرده دار، سهو و خطای بنده، اعتبار، معنی، عفو، رحمت، آمرزگار، زاهد، شراب کوثر، پیاله، خواسته کردگار =  حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۶۵:

چرا حافظ کل نظام اعتقادی بازگشت به ازل را (که در نظام فکر افلاطونی قوام گرفته است) در این پرسشگری ها قصد دارد به چالش بکشد؟ و او که هر دو گروه را از یک قبیله می داند چرا نهایتاً باز برمی گردد به «خواست کردگار»؟ پس بدین ترتیب، مراتب ایمان خود را پس از تمام ابیات شبهه ناک غزل نشان می دهد.

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۶۵:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۶۵:

گفتمان عرفان نظری + حوزه معنایی رندی + غیریت زاهدان + ذم شبیه به مدح

شوخ چشمی رندانه:

به پرسش های فلسفی کشاندن باورها: سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست | معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست

 

  > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *