لومپنیسم و پوپولیسم سیاسی 

لومپن‌ها به بهشت نمی روند

دکتر ناصر فکوهی

در تاریخ سیاسی قرن بیستم، دو واژه لومپنیسم و پوپولیسم، چه در نظریه و چه در رفتارهای سیاسی، به سختی با یکدیگر گره خورده‌اند. این تجربه‌ای است که  هم می‌توان آن را در کشورهای مرکزی و توسعه‌یافته مشاهده کرد و هم در کشورهای حاشیه‌ای و در حال توسعه. روشن است که مهم ترین  تجربه‌ها  و بدون شک دردناک ترین آن‌ها دو نظام سیاسی توتالیتر یکی در کشوری توسعه نایافته یعنی روسیه بود که  با انقلاب ۱۹۱۷ و رژیم توتالیتر چپ آغاز شد و دیگری  چند سال بعد در یک کشور توسعه یافته یعنی آلمان با سقوط دولت وایمار و قدرت گرفتن فاشیست‌ها در بین دو جنگ وعمدتا در دهه ۱۹۳۰. در هر دو مورد ما شاهد آن بودیم که روش‌های لومپنی یعنی استفاده گسترده از اراذل و اوباش و خشونت و کلام زشت و ضد‌نخبه، ستایش دروغین مردم و طبقات فرودست و متهم کردن  روشنفکران وهنرمندان پیشتاز به خیانت و ایستادن در برابر مردم، استفاده از حرف‌های پیش‌پا‌افتاده و تحقیر بحث و سخنان سنجیده و متعادل و فکری عمیق‌تر و غیره، که از روش‌های بسیار رایج لومپنیسم و پوپولیسم بوده و هست به کار گرفته می‌شد. آنچه این دو تجربه را از هم جا می‌کرد، در محورهای ایدئولوژیک آن‌ها بود: از یک سو ادعای نجات فرودستان و کارگران و شعارهای کمونیستی و از سوی دیگر ادعای نجات «نژاد اصیل» ژرمن و شعارهای ناسیونال سوسیالیستی و فاشیستی. در هر دو مورد دشمنان خیالی، همه کسانی بودند که باور به سطحی‌نگری و  دنبال کردن آن و پناه گرفتن پشت باورهای عامیانه برای پیش بردن اهدافی ضد خود آن مردم را تایید نکرده و به عقلانیت فرامی‌خواندند. قربانی همه این روش‌ها هم در نهایت نه فقط روشنفکران، هنرمندان، دانشگاهیان و  نخبگان سیاسی و فکری، بلکه همان مردمی بودند که ادعا می‌شد رهبرانی پوپولیست برای دفاع از آن‌ها به میدان آمده‌اند و لشکر اراذل لومپن آن‌ها خشونت خود را با تکیه بر «آرمان‌ها» و «منافع» آن‌ها، توجیه می کردند. این روش‌ها البته با سقوط و تخریب فاشیسم و کمونیسم روسی  موقتا پایان یافت. اما نه قابلیت  بازسازی‌شدن و سر بیرون آوردن این شیاطین در تاریخ بعدی جهان.

بسیاری از ناظران سیاسی بر آن گمان بودند که کشتار مستقیم بیش از بیست میلیون نفر کشتار غیر‌مستقیم (در اثر بیماری‌ها و قحطی و غیره) و نزدیک به صد میلیون انسان در جنگ جهانی اول و  کشتار صدمیلیون انسان به صورت‌های مختلف در جنگ جهانی دوم، که به صورت گسترده‌ای ناشی از ایدئولوژی‌های ملی‌گرایی افراطی و  پیاده شدن این ایدئولوژی‌ها با روش‌های لمپنی و حکومت‌های پوپولیستی و عامه‌گرا بود، گروهی بر این باور بودند که این روش‌ها برای همیشه یا تا قرن‌ها تمام جهان را در برابر خطرات  این گونه نظریات محافظت خواهند کرد؛ اما متاسفانه چنین نبود. نوعی مارکسیسم  پوپولیستی و مبتذل که آن هم با روش های لومپنی به اجرا در آمد ده‌ها میلیون قربانی در چین و شرق آسیا  و در تداوم حکومت های توتالیتاری  از جمله در شوروی  بر جای گذاشت. و این در حالی بود که  در غرب نیز  هم در حکومت‌های پوپولیستی و فاشیستی برجای مانده از جنگ (از جمله اسپانیا و پرتغال) و هم در گرایش‌های سیاسی در دفاع از کودتاها و حکومت‌های وابسته نظامی به  اروپا و آمریکا در غرب، نیز میلیون‌ها کشته و قربانی  به شکل‌های مختلف در فاصله پایان جنگ تا امروز، لکه ننگی بودند که انسانیت همراه خود دارد. اما این تمام قضیه نبود. و موج جدیدی از لومپنیسم و پوپولیسم در راه بود که  با پایان توتالیتاریسم‌های شرقی در شوروی و بلوک شرق در راه بود.

این موج که زمینه‌های آن با فروپاشی آرام شوروی از دهه ۱۹۸۰ در شرق و فروپاشی دموکراسی‌های سوسیال در غرب با  روی کار آمدن تاچر در بریتانیا و  ریگان در آمریکا از همین دهه در غرب آغاز شد، از دهه ۱۹۹۰ جهان را وارد سیری قهقرایی از  قدرت گرفتن هرچه بیشتر سیستم‌های مافیایی (به ویژه در روسیه در دهه ۱۹۹۰) نظام‌های دزد‌سالار  در کشورهای در حال توسعه به ویژه آفریقای سیاه  و آمریکای لاتین و شرق آسیا، و حکومت های نولیبرال ضد اجتماعی در ایالات متحده و اروپای غربی آغاز شد و سرانجام به فاجعه ای به نام ترامپیسم رسید که  به همراه خود نه تنها انفراد آمریکا و کنار کشیدنش از صحنه بین‌المللی  و تخریب گسترده نهادهای دموکراتیک این کشور را ایجاد کرد، بلکه در کشورهای دیگر جهان از برزیل و اسکاندیناوی و بریتانیا و لهستان و ایتالیا و هند و  فیلیپین و بسیاری دیگر از کشورهای  جهان سوم، امواج  لومپنیسم و پوپولیسم و تندروی‌های جاهلانه و البته همواره ضد روشنفکران، ضد کارگران، ضد دانشگاهیان و ضد هنرمندان  را ایجاد کرد. ما امروز در این بحران عمومی هستیم. بحرانی که نتیجه آن سپردن سرنوشت جهان به دست فاسد‌ترین و مافیایی‌ترین قدرتهای موجود در آن و روشن شدن چراغ سبز برای همه لومپن‌ها و پوپولیست‌های جهان است و اگر امیدی برای  بازگشت از این راه باشد، شاید با دستاوردهای دموکراتیکی ممکن باشد که در نظام آمریکایی وجود داشته و در طول سه سال گذشته در این کشور مقاومت گسترده‌ای را علیه  ایدئولوژی‌های راست افراطی و نژادپرستی و ملی‌گرایی‌های افراطی به وجود آورده و سرانجام توانسته است در  همین روزهای اخیر سرانجام کلید فرایند استیضاح  دونالد ترامپ را بزند که  امید نسبت به موفقیت آن هنوز اندک است، اما  این امید با امید به شکست انتخاباتی او  روشنایی کوچکی در انتهای یک تونل تاریک برای جهان نگه داشته است که با بازگشت  گروه‌های عقلانی‌تر به حاکمیت این کشور، اندکی از فشار گسترده لومپنیسم و پوپولیسم وحشیانه ای که در چند سال اخیر در کل جهان شاهدش بودیم، کاسته شود.

در این میان برای کشوری چون ایران، باید تمام خطرات پیش رو  و پشت سر را در نظر داشت. پیشینه  انقلاب دموکراتیک در کشور ما هر چند به یک صد سال پیش می رسد اما واقعیت در آن است که نمی توانیم از درونی شدن یک پیشینه ذهنیت‌ها، رفتار و نهادهای دموکراتیک و فرهنگ دموکراتیک نام ببریم و با تحقق این امر فاصله زیادی داریم. این فاصله به خودی خود  مشکل اساسی کشورهایی چون ایران نیست. آنچه مشکل آنها به حساب می‌آید وجود راه‌حل‌های نادرست در برابر شرایط بحرانی این است که بخشی از آن حاصل اشتباهات درونی و بخشی حاصل فشارهای بیرونی بوده اند. مشکلات و بحران های اقتصادی و اجتماعی را همه می شناسیم. اما راه‌حل‌های نادرست خروج از اعتدال سیاسی و  انزوا طلبی یا از آن بدتر حرکت به سوی اتحادهای سیاسی با رژیم های  غیر دموکراتیک و مافیایی در عرصه بین المللی با فاصله گرفتن از سیستم های دمکراتیک از جمله اروپا و همچنین فاصله گرفتن از نظام‌های دموکراسی اقتصادی، یعنی دامن زدن و تقویت رفتارها و نهادهای نولیبرالی، تشدید فساد و خصوصی‌سازی‌های مجهول و ضد مردمی و کنار کشیدن دولت از وظایف اساسی‌اش یعنی تامین نیازهای اصلی مردم در حوزه بهداشت و آموزش و مسکن و امنیت  روانی و مادی  شهروندان است. انحراف همچنین می‌تواند در  افزایش فشارها بر معترضانی خود را نشان بدهد که هم قربانی  شرایط سخت اقتصادی هستند و هم قربانی نوعی  شک و تردید که همیشه در این سرزمین نسبت به هر نوع اعتراض  ولو خیرخواهانه وجود داشته است.

بنابراین شک نداشته باشیم که اولا  با گفتمان پوپولیستی و با روش‌های لومپنی ولو آنکه به صورت گسترده‌ای در یک جامعه و اقشار مختلف آن گسترش یافته باشد، به هیچ نتیجه‌ای جز ایجاد تنش بیشتر در درون و افزایش خطرات بیشتر از بیرون نخواهیم رسید . و ثانیا تنش‌زدایی، رفتارهای عقلانی و  معتدل و حرکت به سوی کاهش فشار، رفتارهای عادلانه‌تر و دوری کردن از هرگونه رفتار و گفتمانی که بوی  فشار از آن بیاید و تمایل به تداوم  و اصرار بر  دخالت در زندگی خصوصی مردم بدون آنکه دولت به وظایف  اصلی خود به طور کامل عمل کند، ما را دائما در موقعیت خطرناک‌تری قرار می‌دهد. لازم است که مسئولان نسبت به این وضعیت آگاهی داشته باشند و مسائل را از دریچه دید سازوکارهای اجتماعی و تجربه تاریخی مورد توجه قرار دهند و نه از دریچه دید صرفا ایدئولوژیک و آنچه هر کسی ممکن است تصور کند به گمان خودش بهترین راه‌حل برای همه مشکلات است. پوپولیسم یعنی عامه‌گرایی و تلاش برای  ساده جلوه دادن مشکلات  بزرگ  و ارائه راه حل‌های سطحی و لومپنیسم یعنی محور قرار دادن زور  برای حل مشکلات یک جامعه تاکنون در تاریخ برای هیچ جامعه‌ای، هیچ نتیجه‌ای  مثبت حتی در کوتاه مدت نیز نداشته است.

 

روزنامه ایران – ایران ماه شماره اول   ۲۱ مهر  ۱۳۹۸  –  ایران آنلاین ۲۲ مهر ۱۳۹۸

 

منبع: https://t.me/nasserfakouhi 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *