مسائل کلیدی فلسفه

جولیان باجینی

ترجمه حمید بحرینی

نشر نی ۱۳۹۴

 

مبنا گروی

گرچه عقل باوران و تجربه باوران از جهات مهم کاملاً در تقابل با هم اند، امّا بسیاری از آنان در پایبندی به آنچه مبناگروی نامیده می شود مثل یکدیگرند.

اندیشه ای که پایه ی مبناگروی است ساده است. موضوع معرفت شناسی پاسخ دادن به این سؤال است که چه چیز را می توانیم بشناسیم و چگونه معلوم است که سعی می کنیم برای پاسخ به این سؤال مشخص کنیم که پایه های دانش ما کدام اند. اگر بتوانیم این کار را بکنیم و اثبات کنیم که این مبانی قابل اعتمادند، آن وقت می توانیم با اطمینان بنای دانش خود را بگذاریم.

عقل باوران عقل را مبنای شناخت یا دانش ما می دانند. تمام آنچه می دانیم بر سنگ عقلانیت بنا شده است. این سنگ مستحکم و قابل اعتماد است چون در نهایت، عقل، ذاتاً بر حقایق بدیهی مبتنی است….

از آن سود تجربه باوران تجربه را مبنای شناخت یا دانش ما می دانند. از آنجا که این عقیده ممکن است ما را گمراه کند شاید مانند عقل باوری مستقیماً اطمینان بخش نباشد. امّا اگر بپذیریم که ناچاریم شناخت یا دانش خود را بر آموزه های خطاپذیر تجربی بنا کنیم و از آن سو این را هم بپذیریم که عقل و استدلال هم نمی تواند کار را تمام کند، در این صورت مسلماً جهانی واقع گرایانه تر و با مبنایی دست یافتنی تر برای دانش خود در اختیار داریم.

با این حال، می توان پرسید که آیا فرض مبناگروانه به تمامی اشتباه است یا نه؟ ساختن بنای دانش از پایین به بالا فقط یکی از شیوه های چنین کاری است. مثلاً ساختن دیوار را در نظر بگیرید. یک راه ساختنش این است که شالوده اش را بگذاریم و آن را با روی هم گذاشتن آجر به آجر از پایین به بالا بسازیم. مبناگرایان ساختن بنای دانش را همین طور تصویر می کنند – بنای ذهنی یی که بر پایه ای مستحکم بنا شده است….

 

ادامه مطلب

  > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *