چرخش پس از کانتی در فلسفه استعلایی آلمان

دکتر محمود عبادیان

تحول ذهن آدمی همواره در گرو تحول اجتماعی بوده است. انقلاب فرانسه فرد را دست کم از لحاظ اصول آزاد کرد. با جدا شدن تدریجی مستعمرات دولت انگلیس از کشور مادر و آزادی و استقلال آمریکای شمالی، شورش و قیام علیه انقیاد ملی و اجتماعی زمینه پیدا کرد و طنین ترانه های آزادی و آزادیخواهی به تفکر روح تازه ای بخشید و فلسفه کلاسیک آلمان به طرح «چهره ای تو از جهان و روح» روی آورد و گفت که نوسازی آرزو شده را نباید در پهنه جغرافیایی سرزمینهای نو یافته پرس و جو کرد; بلکه نوسازی جهان از نوسازی درون سرچشمه می گیرد که باید در افکار نو جستجو شود. نوسازی مستلزم درک تازه ای از انسان و جهان بوده و نیازمند آگاهی نو است. وقتی چنین درکی حاصل شد، آنگاه تنها آرزوی نوسازی کافی نخواهد بود. و به همین دلیل است که هگل چنین آرزو را در پدیدار شناسی «آگاهی ناخشنود» نامیده است، او نوسازی را با «تربیت» و «روح زیبا» همتراز کرد.
تلفیق جهان نو با سیمای نوین روح، به معنای رویگردانی از ایدئالیسم کهن بود و از ایدئالیسم افلاتونی که راه حل را در نشاندن فیلسوفان به جای فرمانروایان می جست. در عین حال نوسازی دست زدن به ایدئالیسم نو را که در فلسفه «من استعلایی» کانت به کمال رسیده بود، به همراه داشت.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *