گفت و گوی هنر با فلسفه

فائقه بقراطی

رابطه صریح و ضمنی هنر با فلسفه دربرگیرنده ی خصلتی چندگانه است؛ گاه به لحاظ نگرش تنیده در شکل و درونمایه ی اثر این تعامل برقرار می شود؛ یعنی آنچه که ناخودآگاه از ذهن آفریننده تراوش کرده و در چارچوب زبان اثر عینیت یافته است. و گاهی رابطه ی هنر با فلسفه در بافت آموزه های هنری یا قواعد زیبایی شناختی یک دوران حضور دارد؛ یعنی در مکتب ها، سبک ها و شیوه های خاص بیان که متأثر از مشرب های فلسفی زمان خویش اند (به عنوان مثال: مکتب رمانتیسم در ارتباط با فلسفه ایده آلیستی قرن هجدهم شکل گرفت). و بالاخره سومین رابطه ی هنر و فلسفه در شالوده ی نظریه های نقد و درک هنر نهفته است.

گفت و گوی هنر و فلسفه در رابطه ی سوم آشکارتر از دو رابطه ی دیگر است؛ زیرا نظریه های بنیانی مفهومی و کلامی و نسبتاً شناختی دارند. افزون بر این، نظریه های هنری به عنوان میانجی یا راهنمای شناخت آثار ناگزیراند که روش معینی برای پژوهش زیبایی شناختی خویش برگزینند و نیز به طور ضمنی الگویی برای درک هنری ارائه دهند. نظریه ها اغلب به خاطر روشِ پژوهش هنر، واسطه ی گفت و گوی هنر با فلسفه شده اند.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *