سرگرم تا سر حد مرگ – ترجمه‌ی اشعار راجر واترز – محمدمهدی اردبیلی

Amused to Death
متن اصلی، و ترجمه فارسی

Amused to Death

Roger Waters

1992

***

Doctor Doctor what is wrong with me
This supermarket life is getting long
What is the heart life of a colour TV
What is the shelf life of a teenage queen

Ooh western woman
Ooh western girl

News hound sniffs the air
When Jessica Hahn goes down
He latches on to that symbol
Of detachment
Attracted by the peeling away of feeling
The celebrity of the abused shell the belle

Ooh western woman
Ooh western girl

And the children of Melrose
Strut their stuff
Is absolute zero cold enough
And out in the valley warm and clean
The little ones sit by their TV screens

No thoughts to think
No tears to cry
All sucked dry
Down to the very last breath

Bartender what is wrong with me
Why I am so out of breath
The captain said excuse me maam
This species has amused itself to death
Amused itself to death
Amused itself to death

We watched the tragedy unfold
We did as we were told
We bought and sold
It was the greatest show on earth

But then it was over
We oohed and aahed
We drove our racing cars
We ate our last few jars of caviar

And somewhere out there in the stars
A keen-eyed look-out
Spied a flickering light
Our last hurrah

And when they found our shadows
Groups round the TV sets
They ran down every lead
They repeated every test
They checked out all the data in their lists
And then the alien anthropologists
Admitted they were still perplexed
But on eliminating every other reason
For our sad demise
They logged the only explanation left:

This species has amused itself to death

No tears to cry
No feelings left
This species has amused itself to death
Amused itself to death

 

سرگرم تا سرحد مرگ
شاعر و خواننده: راجر واترز
ترجمه: محمدمهدی اردبیلی

دکتر، هی د‌کتر! چه بر سرم آمدست؟
این حیات سوپرمارکتی، چقدر طولانی است.
چیست فلسفه وجودیِ
یک تلویزیون رنگی؟
یا چقدر است
عمر مفید یک ملکه زیبائی؟

آه! ای زن غربی
آه! ای دختر غربی

خبرنگار همچون سگی شکاری، فضا را بو می‌کشد،
آنگاه که جسیکا هان، [با رسوایی] سقوط می‌کند.
متصل می‌کند خود را به این نمادِ انفصال،
شیفتۀ زدودنِ احساسات
از شهرتِ زیبارویانی
که مورد تعرض قرار گرفته‌اند.

آه! ای زن غربی
آه! ای دختر غربی

بچه‌های محلۀ «مِل رُز» آت‌وآشغال‌هایشان را به رُخ می‌کشند
به خیالت، دمای صفر مطلق به اندازه کافی سرد است؟

اما آن پایین، در محلۀ «وَلی»، گرم و نرم،
آن کوچولوها پای صفحۀ تلویزیون‌شان نشسته‌اند
نه فکری برای اندیشیدن،
نه اشکی برای ریختن،
تمامش خشکیده تا قطرۀ آخر،
تا آخرین نفس.

هی ساقی، چه بر سرم آمدست؟
چرا چنین به نفس‌نفس افتاده‌ام؟
کاپیتان گفت:
«ببخشید خانم،
این گونۀ جانوری [انسان]،
خود را تا سر حد مرگ سرگرم کرده است»

سرگرم تا سرحد مرگ …
«… خود را تا سر حد مرگ سرگرم کرده است»
سرگرم تا سرحد مرگ …

ما تراژدی را آشکارا به تماشا نشستیم.
همان کارهایی را کردیم که به ما گفته شده بود.
خریدیم و فروختیم.
این بزرگترین نمایش روی زمین بود.
اما بعد،
تمام شد.

ما داد و بیداد کردیم.
ما ماشینهای مسابقه‌مان را ‌راندیم.
ما آخرین قوطی‌های خاویارمان را لمباندیم.

و [آنگاه که همه چیز تمام شد…]
جایی دیگر، در میان ستارگان،
یک آدم‌فضاییِ تیزبین نگاهی انداخت
و به نور چشمک‌زنی توجه کرد:
آخرین هورا کشیدن ما.

[وقتی خاموش شدیم] و آنها سایه‌های ما را یافتند
که دور دستگاه‌های تلویزیون تلنبار شده‌ بودند،
تمام نشانه‌ها را تحلیل کردند.
تمام آزمایش‌ها را تکرار کردند.
تمام داده‌های لیست‌هایشان را چک کردند.

و بعد،
انسان‌شناسان فضایی
پذیرفتند که هنوز گیج‌اند و سردرگم.
اما در نهایت، با حذف تمام دلایل رد شدۀ دیگر
برای انقراض تاسف‌بار نوع بشر،
تنها توضیح باقیمانده را اعلام کردند:

«این گونۀ جانوری، خودش را تا سرحد مرگ سرگرم کرده است».

نه اشکی برای گریستن باقی مانده،
و نه حتی احساسی.
این گونه، خودش را تا سرحد مرگ سرگرم کرده است
سرگرم تا سرحد مرگ…

 

منبع:
@philosophicalhalt

 

*فایل صوتی این آهنگ را می توانید در کانال تلگرامی “درنگ های فلسفی” (https://t.me/PhilosophicalHalt) بشنوید. > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *