یکی بودن حقیقت و یقین

مناقشۀ زبان و فلسفه

حامد صفاریان
فایل صوتی سخنرانی حامد صفاریان پیرامون مناقشۀ زبان و فلسفه (یکی بودن حقیقت و یقین)
این سخنرانی را از اینجا گوش کنید:
توضیحات حامد صفاریان ذیل این فایل صوتی در کانال “ایده آلیسم آلمانی”:
از جانب یکی از مخاطبان محترم کانال نقدی بر مدعای یکی نبودن یقین و حقیقت وارد شده بود که می‌کوشم کلید حل‌وفصل آن را در اینجا به اختصار به‌دست دهم.
بنیاد اختلاف دو موضع (یعنی موضع ایشان و موضع اینجانب) همانا اختلاف‌نظر در نحوۀ وجود حقیقت است.
نحوۀ وجود حقیقت از موضع ایشان (تا جایی که من می‌فهمم) سکون و ثبات است، چنان‌که اگر یک بار –آن‌هم در هر هیئتی از آگاهی- بتوان تطابق آن با یقین را نشان داد این تطابق به‌نحو تام معتبر و برای همیشه خدشه ناپذیر است.
نحوۀ وجود حقیقت در پارادایمی که من از موضع آن سخن می‌گویم صیرورت است.
بر مبنای این موضع اگر یک بار بتوان تطابق حقیقت با یقین را نشان داد، این امر لزوماً به معنای دوام الی‌الابد این تطابق نیست. حقیقت در سپهر پدیدارشناختی در آگاهی و برای آگاهی در صیرورت است و تطابق موردی آن با یقینِ آگاهی بارها و بارها مخدوش، و ماهیت آن دستخوش تغییر می‌شود. حقیقت البته در انتهای صیرورت خود، یعنی در دانستن مطلق، با یقین اینهمان می‌شود که وضعی کاملاً خاص است، اما بحث حاضر بر سر یکی نبودن یا نبودن یقین و حقیقت نه در سپهر دانستن مطلق، بلکه در سپهر دانستن پدیداری در جریان است و بنابراین خلط این دو سپهر  در این‌جا مجاز نیست.
همین نکته کلید اصلی مسئلۀ اختلاف دو موضع است.
من در ادامه دو متن (یک ترجمه و یک تألیف) را برای مطالعه در اختیار دوستان قرار خواهم داد و سپس توضیحاتی تکمیلی را نیز پیرامون بحث حقیقت و یقین ارائه خواهم داد.
ضمناً فراموش نکنیم که بحث رابطۀ یقین و حقیقت در اصل یکی از مقدمات و تمهیدات بحث اصلی، یعنی ارتباط زبان و فلسفه و چرایی لزوم خوانش متون فلسفی به زبان اصلی، بود که البته به دلیل اهمیتش اندکی بیش از آن‌چه انتظار می‌رفت به درازا کشید. بنابراین خواهم کوشید پس از یک جمع‌بندی مختصر، ربط و ارتباط مباحث گوناگون را دوباره ترسیم کنم و باز به تحریر محل نزاع بازگردم.

 

 

در این سخنرانی به این مطلب نیز اشاره شده است:

مناقشۀ زبان و فلسفه
«صورت‌های اندیشه در وهلۀ نخست در “زبان” انسان بروز و تبلور یافته‌اند، در روزگار ما هر اندازه این نکته یادآوری شود باز هم کافی نخواهد بود که: آنچه که انسان را از حیوان متفاوت می‌کند، همان اندیشیدن است. زبان در هر آن چیزی که درونیِ انسان می‌شود، در هر آن چیزی که اساساً تصور می‌شود، در هر آن چیزی که انسان آن را از آن خود می‌کند، نفوذ کرده است، و آنچه انسان به زبان می‌آورد و در زبان بیان می‌کند دربردارندۀ گونه‌ای مقوله است، خواه مستتر، خواه مختلط، خواه به‌نحو معلوم‌شده؛ امر منطقی تا این اندازه برای انسان طبیعی است، یا بیش‌تر: امر منطقیْ خودِ “طبیعت” انسان است. حال اگر طبیعت اساساً چونان امر فیزیکی در تقابل با امر روحانی قرار داده شود، باید گفت که امر منطقی بیشتر امر فراطبیعی است که خود را در همۀ رفتارهای طبیعی انسان، در دریافت حسی، مشاهده، تمایل، نیاز، محرکۀ غریزی، نفوذ می‌دهد و از این طریق خود را اساساً، گیریم به‌نحوی صوری، به یک امر انسانی، به تصورات و غایات، بدل می‌کند. این مزیت یک زبان خواهد بود اگر خود برای تعینات اندیشه دربردارندۀ غنایی از تبیین‌های منطقی، یعنی تبیین‌های اختصاصی و متمایزشده باشد؛ بسیاری از حروف اضافه [و] حروف تعریف در شمار چنین نسبت‌هایی هستند که بنیادشان اندیشه است؛ [مثلاً] گویا کار زبان چینی در فرایند شکل‌گیری‌اش به هیچ عنوان، یا تنها به‌نحو ضعیفی، بدینجا رسیده است. اما این اجزای زبانی کاملاً کارآمدند و در قیاس با اضافه‌ها و علائم صرفیِ اسامی و افعال و مانند آن، تنها کمی مجزاشده‌تر هستند. بسیار مهم‌تر آن است که تعینات اندیشه در یک زبان در اسامی دستوری و افعال تبلور یافته باشند و اینچنین به فُرمِ برابرایستایی ممهور شده باشند؛ زبان آلمانی از این نظر مزایای بسیاری بر سایر زبان‌های مدرن دیگر دارد؛ برخی واژگان این زبان حتی دارای این ویژگی بسیار خاص هستند که نه تنها حاوی معناهای مختلف، بلکه حاوی معناهای متضادند، چنان‌که نمی‌توان در این امر وجود روحِ فراکران‌نگرِ زبان را نادیده گرفت؛ برخورد با چنین واژگانی می‌تواند برای اندیشه طرب‌انگیز باشد آن‌جا که یگانگی امورِ در وضعیت تضاد قرار گرفته را که نتیجۀ اندیشۀ فراکران‌نگر است و در چشم فاهمه مهمل می‌نماید، به بی‌پیرایه‌ترین نحو و از حیث لغوی چونان “یک” واژۀ واحدِ دربردارندۀ معناهای متضاد بیابد. […]»
– هگل، پیشگفتار چاپ دوم «علم منطق»
ترجمه: حامد صفاریان
آیا می‌توان هگل را بابت چنین سخنانی، آن‌هم در پیشگفتار «علم منطق»، به نحو ایجابی (و نه سلبی) از نیاکان پسامدرنیته دانست؟!
این پرسش یک استفهام انکاری نیست، بلکه یک مسئلۀ بنیادین است!
منبع: کانال تلگرامی ایده آلیسم آلمانی https://t.me/DeutscherIdealismus

> > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *