از مجموعۀ جملات قصار

توتالیتاریسم

هانا آرنت

ترجمه محسن ثلاثی

 

به انتخاب: م. بوذری

 

مهم ترین خصلتی که می توان به جنبش های توتالیتر نسبت داد، آن است که این جنبش ها به سرعت فراموش می شوند و به آسانی می توان چیز دیگری به جای آن ها برقرار کرد.

جنبش های توتالیتر فقط تا هنگامی که می توانند همه چیز را در پیرامونشان به حرکت درآورند، بر اریکۀ قدرت باقی خواهند ماند.

خطای جدی تر این خواهد بود که به خاطر این ناپایداری، فراموش کنیم که رژیم های توتالیتر، تا زمانیکه بر اریکۀ قدرت اند، و رهبران توتالیتر تا هنگامی که زنده اند، “از پشتیبانی توده ای برخوردارند”.

آرمان پرستی، چه ابلهانه و چه قهرمانانه، پیوسته از نوعی تصمیم و اعتقاد فردی سرچشمه می گیرد و تابع تجربه و استدلال است. تعصب شدید جنبش های توتالیتر، برعکس همۀ صورت های آرمان پرستی، به محض آنکه جنبش، پیروان متعصب خود را رها می کند، در هم می شکند؛ و هرگونه اعتقادی که ممکن است پس از سقوط جنبش باقی ماند، در دل این پیروان می میرد و نابود می شود.

یکی از ویژگیهای سربرکشیدن جنبش نازی در آلمان و جنبش های کمونیستی در اروپا پس از ۱۹۳۰ ، این بود که آن ها اعضایشان را از میان همین مردم آشکارا بی تفاوت پیدا می کردند، مردمی که احزاب دیگر به دلیل بی حسی با خرفتی مفرطشان آن ها را نادیده می گرفتند. پیامد این گونه عضو گیری آن بود که اکثریت اعضای این جنبش ها را کسانی تشکیل می دادند که پیش از آن، هرگز در صحنۀ سیاسی حضور پیدا نکرده بودند.

پیروزی جنبش های توتالیتر در میان توده ها، به معنای پایان دو توهم بود: یکی توهم وجود کشورهای دارای حکومت دموکراتیک و دیگری، توهم وجود دولت های ملی در اروپا؛ به ویژه نظام حزبی موجود در این دولت ها. توهم نخست از این تصویر برمی خاست که اکثریت مردم، در حکومت فعالانه سهیم بودند، توهم دوم، بر این پندار استوار بود که هر فردی، با حزب خود یا حزب فرد دیگر همفکری داشت. برعکس، این جنبش ها نشان دادند که توده های از نظر سیاسی خنثی و بی تفاوت، به آسانی می توانند در کشوری که به گونه ای دموکراتیک اداره می شود، اکثریت را تشکیل دهند.

فروریختگی نظام طبقاتی یعنی نظام قشربندی اجتماعی و سیاسی دولت های ملی اروپا، که بی گمان “یکی از رویدادهای مهیج در تاریخ اخیر آلمان” بود، برای پیدایش نازیسم بسیار مؤثر افتاد؛ درست همچنان که عدم وجود قشربندی اجتماعی در میان جمعیت اکثراً روستایی روسیه، این “مردم پراکنده و محروم از هرگونه آموزش سیاسی که تقریباً با هیچ ایده ای آشنایی نداشتند تا بر اثر آن به یک اقدام متعالی دست زنند”، برای بلشویک ها در جهت واژگونی حکومت دموکراتیک کرنسکی بسیار مطلوب بود. شرایط ماقبل آلمان هیتلری، نشان دهندۀ خطرهای بالقوه ای در فرایند توسعۀ جهان غرب است. با پایان گرفتن جنگ حهانی دوم، همان رویداد مهیج فروپاشی طبقاتی تقریباً در بیش تر کشورها ی اروپایی تکرار شد. رویدادهای روسیه، سمت و سوی دگرگونی های انقلابی گریزناپذیری را که ممکن است در آسیا رخ دهند، به روشنی نشان می دهند. از نظر علمی، تفاوتی نمی کند که جنبش های توتالیتر الگوی نازیسم یا بلشویسم را بپذیرند، توده ها را به نام نژاد یا طبقه سازمان دهند و تظاهر به پیروی از قوانین حیات وطبیعت یا قوانین دیالکتیکی واقتصادی نمایند. بی تفاوتی نسبت به امور عمومی و خنثی بودن در برابر قضایای سیاسی، به خودی خود نمی تواند دلیل کافی برای پیدایش جنبش های توتالیتر باشد.

 

ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *