ترانه های مأیوس

سروده های علی ربیعی

 

1)

……عادت منفی!

شب بی ستاره

بی مهتاب

از پیاده  رو افق-

خسته  می گذرد

برگها در انتظار باد خزانی

که بمیرند

وخیابان گیج

در بوی گس گازوئیل

تنفس عمیق سیگار !

تیتر بی محابای روزنامه کیهان

مردم مثل درختان بی فصل

مثل آسمان بی ابر

در  ماههای سال گم شده اند

کلاغ پر کشید و رفت

عوعوی سرد سگان

خاطره شد

وطبیعت  مرغ مایوسی ست

که سینه اش بوی ترانه نمی دهد

من متعجبم

از این همه عادت منفی

حقایق تاریک

فضیلت زشت

کاش سرنوشت آدمی

نفرت نبود!

تهران علی ربیعی (ع-بهار)

 

 

2)

حالم را خوب کنید

خسته ام از این همه حال بد

جنگ هفتاد و دو ملت

ترانه های  مایوس

دیوارهای جدایی

تهران ع-بهار

 

 

3)

هر کدام از ما

در ایستگاهی

پیاده می شویم

به قصد جدایی

اهواز اردیبهشت ۹۸ ع-بهار

 

 

4)

ملت ها در قلب شاعرانشان متولد می شوند؛و در دست سیاستمدارانشان می میرند …اقبال لاهوری

 

….سروده نی لبک

 

آوازهایم را بخاطر بیاور

 

شاید استغاثه  لک لک غمگینی

 

بر بلندای متروکه ای را

 

آسمان بشنود

 

ماه ببیند

 

باران بخواند

 

آنگاه

همسرایی باد

 

خبر از سالی شفاف بیاورد

 

و آدمی در میان لذت وافر

 

بابونه ها و شبدرها بروید

 

و عشق چون بره ای

 

به پای هر قصابی وفاداری کند

 

حالا که در شراره بادها و خاکها

 

قشون به اتمام خنجرها رسیده اند

 

و من نیزاز  خیابان خسته خاطراتم عبور کرده ام

 

خیابان نسلها و دستها

 

بی ابتدا و انتهای دنیا

 

دنیایی که از تصور تخیلم  فراتر بود

 

هرچند آوازهایم مانده اند

 

کوچک

 

چون منقار قناریها

 

اندک

 

چون التجاء وزقها

 

عاشقانه

 

چون نی لبک چوپانی

 

که مجنون صحرا بود

 

لذت بخش

 

زیر آسمان آبی

 

اما تو آوازهایم را در جایی پنهان کن

 

شاید روزی دوباره برگردم

 

کاشان

قریه مشهد اردهال فروردین ۱۳۹۰ علی ربیعی (ع-بهار)

 

 

5)

….مثل خورشید

بگذارید بنویسم

از دشمنی معذورم

و مثل طلوع خورشید

چشم دیدن همه را دارم!

ماهشهر علی ربیعی(ع-بهار)

 

 

6)

روزهای خوب

روزهای شاد

روزهای رنگی و آزاد

چه زود به اتمام می رسند

و بعد تا بخواهی

روزهای بد

روزهای تیره و بدبخت

روزهای رنج و عذاب

در امتداد یک رگ خواب

تهران ع-بهار

 

 

7)

….سروده فکر فردا

روی به آسمان

و شب پر ستاره

به دل می گویم

روزگار بیدمشکی بشریت کی می رسد

از پشت جبهه عرق بیدمشک هم رسیده است

سر می کشم و به ستاره ها نگاه می کنم

منورهای بسیاری از بالای سرم عبور می کنند

به سرباز کناری می گویم

اینها ستاره های بشری هستند

ببین چقدر حقیرند

با چه هدفهای شومی

روشن می شوند

بیا پنهان شویم در عمق شب

بیاد معشوقه های معصوم

معشوقه های تنها

معشوقه های ناامید

حیف است این همه کهکشان را

از دست بدهیم

جنگ است به ما چه!

ما برای یک هدف اینجا آمده ایم

برای اینکه بمیریم

تا عده ای نان از عمل ما بخورند

پاسی از شب گذشته

همه خسته اند

هم از این اردو هم  از آن اردو

مهتاب هم با قد خمیده

بالا آمده است

خسته از گشت شبانه

میان سنگر ولو می شوم

تا چو فردا شود

فکر فردا کنم!

در جبهه مهران سال ۶۶ ع-بهار

 

 

8)

ایران را از یاد نبریم

…از سروده خرمشهر

از پل نو که گذشتیم

دلشکسته و اندوهناک

لبخند را

کوچه را

خیابان را

بلبل و قناری را

شادی را

نغمه آزادی را

نخل های سوخته را

شهر را

زندگی را

جا گذاشتیم

خرمشهر سوخته بود

زمستان ۶۰  ماهشهر ع-بهار

 

 

 

9)

اگر که عالمی فتنه گرست

کرشمه زلفت

دفع صد بلا بکند

تهران ع-بهار

 

 

 

10)

…از منظومه  بدترین عادت بشر

سالهای جنگ

جوان بودم

و باید پا بپای جوانان وطنم

از آزادی

از سرزمینم

از کوهها و دشتهایش دفاع میکردم

مثل همه ما

من این کار را کردم

و باز هم

اگر لازم باشد به جبهه میروم

برای دفاع از میهنم

اما من دشمنی ندارم

هیچ کس دشمن نیست

حتی تو که مرا می کشی

جنگیدن بدترین عادت بشر است

تهران ع-بهار

 

 

  > > > >

برچسب ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *