جستارها (۵):

تیپولوژی دو سنخ از بودن؛ هستم به رغم همه ی موانع؛ نیستم چون نگذاشتند که باشم!

دکتر محمد حسن علایی
آنکه مسئولیتی را که سرنوشت به دوشش گذاشته است گردن می گیرد قهرمانی می شود خود شده و بالغ؛ و آنکه بار این امانت را یک سو می نهد و زیر بار آن نمی رود، یکی می شود از هزاران انسان نمای بی چهره ای که به اول قدم منکر خویش می شود و از آن روی منکر هر نوع شدنی و هر نوع بلوغ و تکوینی و لاجرم هر قهرمانی!
اولی می گوید با هر مانعی که بود من شدم و می شوم آنکه باید؛ و دومی (و هم کیشان بیشمارش) می گوید مرا نگذاشتند که بشوم آنکه باید می شدم و اکنون من نیستم، آنکه باید باشد، من حاصل جمع نیروهایی هستم که مرا به انفعال کشیدند من معلول همه ی این علتها و مفعول فعلیت آنها هستم. من نمی توانم چیزی را گردن بگیرم حتی من صاحب همین کینه هایی که در من انبار شده اند هم نیستم، مجبور نیستم به قهرمانان حسادت ببرم وقتی می توانم انکارشان کنم، یا در بهترین حالت پیشرفت آنها را هم حاصل بخت و اقبال ایشان بدانم.
می شود شباهت هایی بین ابر انسان نیچه و قهرمانان مذکور و آخرین انسان نیچه ای و آن دسته از آدم نماها برقرار کرد. القصه، در میان افسانه ها و تراژدی ها و شخصیت های تاریخی، و در همین زندگی روزمره، می توان از یک چنین منظری، به تحلیل و روایت پرداخت.
در رخدادهایی چون عشق و سیاست، و حتی در جستجوی حقیقت، به نظر می رسد بتوان، رد پای وجوه افتراق مومنان و منکران تحقق و تکوین خویشتن را با توسل به این وجه نظر باز شناخت!
منبع:
https://t.me/sociologicalperspectives

> > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *