اخلاق وظائف در بادی امر

جاناتان دنسی

ترجمه: محمدهادی ملازاده

مقدمه

یک تصوّر سنتى، از نظریه اخلاقى، این است که، باید داراى فهرستى از اصول اخلاقى پایه یک توجیه براى هر عنوان، در آن فهرست و بعضى تبیینها، در مورد این که، چگونه باید اصول معمولى بیشترى را، از اصولى که با آنها شروع کردیم، نتیجه گرفته باشد. مثال روشن این مطلب، مکتب سود انگارى سنتى است، که به ما یک اصول پایه یگانه ارائه مى‏دهد که توضیحاتى درباره این که، چرا ما باید این اصل را بپذیریم مى‏دهد (اغلب این قطعه مورد توجه واقع نمى‏شود، ولى نباید این طور باشد)، و سپس نشان مى‏دهد که چگونه باید از آن اصولى مانند: «دروغ نگو» و «مراقب والدینت باش» را نتیجه گرفت (مثالى که بنحو فزاینده‏اى من را مجذوب خود مى‏کند.)

اگر نظریه ما بیش از یک اصل را ارائه دهد، باید این را هم نشان دهد که چگونه اصولى که ارائه مى‏دهد، با هم، مانند یک گروه، هماهنگى دارند. این امر مى‏تواند به گونه‏هاى مختلف انجام شود. ما مى‏توانیم بطور مستقیم استدلال کنیم که هیچ یک از آنها قابل قبول نیست، مگر این که بقیه، مورد قبول واقع شوند، یا بنحوى غیر مستقیم‏تر، استدلال کنیم که آنها با همدیگر مظهر یک مفهوم جالب و سازگار از یک عامل اخلاقى هستند. البته راههاى دیگرى نیز وجود دارد.

نظریه «وظائف در بادى امر» خیلى شبیه این امر بنظر نمى‏رسد. اولاً، این نظریه فرض نمى گیرد که بعضى اصول اخلاقى پایه‏اى‏تر از دیگر اصول است، ثانیا، قائل به این نیست که هیچ گونه هماهنگى در فهرست اصولى که ارائه مى‏دهد، وجود داشته باشد. البته تشریک مساعى در جهت فلسفه اخلاق هست، ولى یک نظریه اخلاقى به معناى سنتى آن نیست، این نظریه قائل به این است که در اخلاق، همه چیز کاملاً بهم ریخته و نا مرتب است و جاى کافى براى آن نوع نظریه اصلاً وجود ندارد. این بیشتر شبیه به این است که قائل باشیم که ما مى‏توانیم چیزهایى درباره طبیعت فیزیکى جهان بگوئیم، ولى آنچه مى‏توانیم بگوئیم، به اندازه آن نوع نظریاتى که فیزیکدانها، انتظار آن را دارند، بالغ نمى‏شود.

شاید این امر براى ما خوشایند نباشد، ولى این تنها نوع نظریه‏اى است که مى‏خواهیم بدست آوریم؛ چون جهان (اخلاقى یا فیزیکى) در این که آرمانهاى نظریه پردازان را برآورده سازد ناتوان است.

براى این که ببینیم چرا ممکن است، وضعیت بدین گونه باشد، نیازمند این هستیم که ببینیم، چگونه دبلیو.دى. راس، مُبدع نظریه «وظائف در بادى امر» براى این نظریه استدلال کرده است.(۳) راس که قسمت اصلى کارش را در دانشگاه آکسفورد، در دهه‏هاى ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ انجام داد، بحثش را با استدلال بر این که تمام انواع وحدت گرائى (نظریه‏اى که مى‏گوید تنها یک اصل اخلاقى پایه وجود دارد) باطل است، شروع کرد. او تنها دو شکل وحدت گرائى را مى‏شناخت کانت گرائى و سود گرائى. بنابراین به ترتیب به ابطال آنها پرداخت.

استدلال او علیه کانت این بود که اصل بنیادى کانت ناسازگار است.

 

ادامه مطلب

 

شرح تصویر:

Good will – human ability to act in accordance with rules, laws, or principles regardless of interests or consequences. Establishing morality by reasoning alone – absolute moral truths exist that are consistent and universal. Categorical Imperative – a rule is immoral if it cannot apply to all humans. Week 1, PHIL2. > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *