مرگ خدا و پیامدهای آن در فلسفه نیچه

دکتر هدایت علوی تبار

سپیده آزاده امامیه

خدا و انگاره های هم بسته با او، در فلسفه ورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلال های مرسوم فلسفی نمی شود و شیوه دیگری بر می گزیند. شیوه ای که بر آمده از نگاه انضمامی او به زمانه ای است که در آن می زید، نه صرفاً براهینی انتزاعی و بریده از واقعیت. همچنین بیان او در این حوزه به ویژه با طرح «ایدۀ مرگ خدا»، جنجال برانگیز بوده و مجالی برای ظهور تفسیر هایی گوناگون و بعضاً متعارض شده است. ایده ای که در منظومه آموزه های او هم موضوعیت دارد و هم طریقیت. به نحوی که دیگر آموزه های اساسی او نظیر نیهیلیسم و ابرانسان، کاملاً در ربط و نسبت با آن، یعنی ایده «مرگ خدا»، سامان یافته است. در این جستار برآنیم به قدر امکان موضع نیچه درباره انگاره خدا را شرح دهیم، و دغدغه ها و دلواپسی های او را پس از واقعه ای که آن را «مرگ خدا» می نامد، برشمریم.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *