بازگوییِ امرِ قدسی در سینمای مستند، و ادراکِ شهودیِ مخاطب

 

معصومه بوذری

بهتر آن باشد که سرّ دلبران    گفته آید در حدیث دیگران

بازگویی امور مقدس، یا بیان تجربیاتِ شهودی و ادراکِ باطنی به منظور انتقال وارداتِ قلبیِ آدم‌ها، چگونه امکانپذیر است؟ آیا وقتی از مفاهیم اشراقی و تجربه ی عرفانی، رسالت معصومین، یا معجزه ی شفا، و سایر مکنونات عالَمِ ماوراء و حالات نادیدنیِ دنیای درون، صحبت می شود چه میزان از حسّ مشابه همان حقیقت و تجربه ی عملی، به مخاطب هم انتقال می یابد؟ آیا این بازگویی‌ها برای طرف مقابل هم می تواند تعالی و بینشی مشابه، حاصل کند و او را وارد ساحت قدسی کند چنانکه: سماع زهره به رقص آورد مسیحا را؟ و یا برعکس، آنطور که گفته اند چشمِ حس همچون کف دستست و بس، بهتر است که با مستوران از اسرار مستی سخنی به میان نیاید، و یا اگر این حرف و گفت، ضروری است حرمت ها را رعایت کرده و به زبان رمز و تمثیل با راهنشینان، دم از باده ی مستانه زد.

در ادبیات، سخن گفتن از تجربه هایی که درک آنها مستلزم باور قلبی و بینش غیرکلامی است، به واسطه ی اشارات و رمزهای زبانی صورت می‌پذیرد. و عالَمِ ادبیات سرشار از آنهاست. رمزها و تمثیل ها و تلمیح ها و بینامتن هایی که حتی بسیاری از مخاطبان عام هر زبان با آنها آشنا هستند؛ و مخاطب خاص هم که قهّار در واگشایی رمز و درک معنا و احساس اشراقی برابر با مؤلف.

امّا در سینما، که هنر تصویر است و بواسطه ی انواعِ نشانه ها، قدرت بیانگری می یابد، چگونه می توان از مقدسات دم زد طوری که مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد؟ در آموزش های آکادمیک سینما، اصول بسیاری چه به صورت قواعد و هنجارهای پذیرفته شده ی سبک ها و چه به صورت تجربه های تاریخ سینما در فیلم های روایی معناگرا و سینمای استعلایی و … تکلیف فیلمساز را روشن کرده اند: مثل تکنیک های فضاسازی، صدا، رنگ، نور، موسیقی، نوع بازیگری، جلوه های ویژه و… که همگی در یک جمله خلاصه می شوند: “فرمِ پذیرفته شده، در خدمت محتوا”

حال، در سینمای مستند که رسالت آن مشاهده گریِ صِرف از واقعیاتِ زندگیِ آدم‌هاست؛ آن هم در شرایطی که فیلمساز کمترین دخالت را دارد – یعنی باید بی واسطه و صریح، عین واقعیت را به بیننده انتقال دهد – چطور چنین امری امکانپذیر خواهد بود؛ که کلیت فیلم در جهت تأیید و اثبات امر قدسی باشد؛ نه در خطر لوث شدن تجربه ای که نمی شود به گفت آید، و یا حتی در خطر ایجاد شبهه و احیاناً ناباوری در مخاطب؟ آن هم مخاطب امروزی که در دنیای مدرن و صنعتی زندگی می کند و از خصلت های اصلی اش همین که از عالَم معنا دور شده است…

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *