حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان

نوشته: نیچه

 

بازگوئی از: کامبیز گوتن

 

از مقدمه ی مترجم:

نوشته های پرشکوه و باعظمتی که روشنگر اوج فکری بشر باشد زیاد نیست، چه نویسندگانی که جان خود را در قلم نهاده و با خون خود اندیشه های بارور خویش را بر صفحات کاغذ ترسیم کرده باشند اندکند. دردناکترین سرنوشت یک اثر خوب این نیست که به آن اعتنایی نشود و یا کم خواننده شود، بلکه در اینست که در دست خوانندگانی به ظاهر علاقمند و در باطن کاهل و کم خرد بیافتد و از آن برداشت های نادرست کنند.

نوشته های نیچه اغلب چنین سرنوشت دردناکی داشته اند. درست است که تأثیر افکار نیچه در اندیشمندان یکصد سال اخیر کم نبوده است، ولی این تأثیر در دیگران به نحوی نبوده که از بروز فاجعه ی عظیمی که درنتیجه ی برداشتهای غلط از نوشته های نیچه پدید آمده است جلوگیری کند.

در این مورد نیچه مقصر نیست. نیچه حکیمی بزرگ و انساندوست است؛ او آزاد مردیست که از وی آنطور که باید تجلیل نشده است. خود نیچه نیز حدس می زد که اندیشه های بزرگش که می تواند شالوده ای برای یک جامعه ی انسانی والا باشد، در جهت خلاف آن نیز بکار رود. چرا افکار نیچه نتایج متضاد ببار می آورد؟…

 

از متن کتاب:

افرادی هستند که مخالف هر نوع فلسفه ای می باشند. بد نیست به حرفهای این عده گوش کنیم؛ بخصوص وقتی که به اذهان بیمارگونه ی آلمانیها توصیه می کنند از پرداختن به اندیشه های والا و غیر دنیوی دوری گزینند. این عده برای تزکیه نفس، روش گوته یعنی توسل جستن به طبیعت و نظام آنرا به دیگران تجویز می کنند و یا موعظه سر می دهند که برای تسکین آلامشان از شیوه ی ریشارد واگنر یعنی به کار بردن موسیقی استفاده کنند.

طبیبان فرهنگ ما فلسفه را تحریم می کنند چون فلسفه تاکنون نتوانسته است اجتماع ناسالمی را که در آن معیارهای فرسوده اوهام و اعتقادات مخرب جایگزین آزاد اندیشی شده و انحطاط همچو طاعون با گسترشی عظیم تار و پود اجتماع را در برگرفته است به سلامت برگرداند. بحث درباره ی یک فرهنگ بیمار اگر به صورت شکوه و شکایتی باشد کاریست که یک شخص ضعیف و بی اراده می کند و ثمره ی احتمالی آن جز اشاعه ی نومیدی و رنج بیشتر در میان افراد حساس و آزاده نیست.

کم نیستند کسانی که از فساد عصر خود می نالند و خود برای بهبود اوضاع کوچکترین اقدامی نمی توانند بکنند. ولی من سعی می کنم با شمردن خصوصیات یک فرهنگ و اجتماع بیمار زنگ خطری را به صدا درآورم و سپس با نشان دادن جنبه هایی از یک فرهنگ سالم و نقش فلسفه در آن نمونه ای برای بازسازی یک فرهنگ برجسته ارائه دهم….

 

ادامه مطلب

  > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *