به کجا می رویم و چه باید کرد؟

 

دکتر ناصر فکوهی

سال‌های سال است که دو پرسش وسواس‌آمیز بر زبان و در اندیشه مردم خانه کرده: «به کجا می رویم؟» و «چه باید کرد؟». و وقتی کسی در جایگاه یک روشنفکر یا متخصص باشد که انتظار می‌رود دانش بیشتری از اوضاع داشته باشد، این پرسش‌ها با اصرار بیشتر و کنجکاوی بالاتری مطرح می‌شوند. واقعیت در آن است که با وضعیت پیچیده‌ای که نه اکنون، بلکه دستکم پس از سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به برج‌های دوقلوی سازمان تجارت به وجود آمد، با خروج تنش‌های نظامی از منطق ِ تقابل متقارن و حاکم شدن رودررویی‌های نامتقارن میان تروریسم بین‌المللی و تروریسم‌ها و ارتش‌های منظم دولت‌های بزرگ، با پیشی گرفتن نظام‌های توتالیتر و مافیایی از مفهوم دولت مدرن و  با پیروزی گسترده پوپولیسم‌ها در سراسر جهان از کشورهای توسعه یافته و حتی مهم‌ترین آنها ایالات متحده گرفته تا  کشورهای واپس مانده، امروز هیچ کسی نمی‌تواند به این پرسش‌ها با دقتی حتی تقریبی پاسخ دهد. هر پاسخی به این دو پرسش کمابیش توهم‌آمیز و خیالین است، اما معنای این سخن آن نیست که نمی‌توان هیچ پاسخی به آنها داد.

نخستین پرسش، گویای نگرانی عمیقی است که در جامعه وجود دارد و باید نسبت به آن حساس بود و به مردمی که بارها و بارها در برابر اعتمادی که از خود نشان داده‌اند پاسخی نادرست دریافت کرده‌اند، حق داد که سطح اعتماد بسیار پایین و حتی سطح بی‌اعتمادی بالایی داشته باشند. سال‌ها است روشنفکران و متخصصان  در حال هشدار دادن به دولت‌های پی‌در‌پی درباره نیاز به برخورداری کشور از  عدالت اجتماعی هستند. سال‌هاست گفتیم و می‌گوییم که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان، با جمعیتی نسبتا اندک و با جمعیتی بسیار جوان و آماده کار و در نقطه‌ی با بالاترین ارزش ژئوپلیتیک،  پهنه‌ای را که چند هزار سال پیشینه تمدنی  در خود دارد، صد سال از نخستین انقلاب دموکراتیکش می‌گذرد و چهل سال پیش در انقلابی بزرگ شعارهای آزادی و استقلال و عدالت‌جویی را مطرح کرد، نمی‌توان با بی‌اعتنایی نسبت به این شعارها،  با عدم برخورد جدی با فساد گسترده، با رها گذاشتن دست سرمایه‌داری نولیبرال‌ با عدم تامین نیازهای اساسی مردم، به حال خود رها کرد و انتظار داشت که هیچ اتفاقی نیافتد. سال‌هاست هشدار داده و می‌دهیم که این وضعیتی قابل تداوم نیست و راه حل‌هایی از نوع الگوی روسی و چینی در این کشور بی‌فایده است، زیرا الگو و ساختار اساسی در این کشور، شهری شدن کامل از دهه ۱۳۵۰ تا امروز بر اساس توسعه‌ عمومی و بالا‌رفتن رفاه و گسترش نظام دانشگاهی و  در نتیجه  افزایش دائم سرمایه های اجتماعی و  فرهنگی و انتظارات و مطالبات عمومی بوده است که بدون افزایش سرمایه اقتصادی برای تمام شهروندان بی‌شک با بزرگترین بحران‌های مخرب روبرو خواهد شد. امروز نیز باید تکرار کنیم که بی‌توجهی نسبت به این هشدارها  و عدم تغییر اساسی در سیاست‌های نولیبرالی و اصرار در پیش گرفتن شیوه قدرتمداری و سخت‌گیری اجتماعی و اقتصادی،  خطر انفجار عمومی را دائم افزایش می‌دهد؛ و ولو این انفجار به تاخیر بیافتد، شدتش را به همان مراتب بیشتر خواهد کرد.

اما در پاسخ به پرسش دوم، که پرسشی تاریخی بوده است. اینکه چه باید کرد، بسیار بدان بستگی دارد که ما در مقام دولت باشیم یا در مقام ملت. و هر چند این دو از یکدیگر جدا نیستند و پیوندی عمیق و گسترده با یکدیگر دارند، اما مسئولیت‌ها در آنها  کاملا متفاوت و شیوه کار نیز قابل مقایسه نیست. آنچه در شرایط موجود، می‌توان و باید از دولت و حاکمیت انتظار داشت و می‌تواند موثر باشد گروهی از اصلاحات رادیکال است که بتوانند تاثیری نسبتا سریع و روانی بر مردم بگذارند. بدون‌شک یافتن راه چنین اصلاحاتی بسیار مشکل است. اما با تشکیل  گروه‌های فکر متشکل از  نخبگان مورد اعتماد کشور ممکن است. منظور از اصلاحات ساختاری، تامین نیازهای مردم در کلیدی‌ترین نقاط یعنی بهداشت، آموزش، مسکن و حمل و نقل است. برای این کار نباید به سراغ پول‌درمانی رفت که در تمام این سالها به ما ضربه زده است، بلکه باید یک سیاست اجتماعی – اقتصادی رادیکال  را در کوتاه و میان مدت دنبال کرد. از طرف دیگر حاکمیت همانگونه که آقای روحانی  فرموده‌اند نمی تواند در آن واحد فشار بیرونی و فشار درونی را  تحمل کند، اما راه  مقابله با فشار بیرونی،  به دست آوردن اعتماد درونی است و راه این کار  باز کردن حداکثری فضای سیاسی کشور است. هر اندازه امروز آزادی‌ها در بیان و ابزار عقیده و حق اعتراض و حق برخورداری از سبک‌های زندگی به انتخاب خود در چارچوب قوانین و کاهش سخت‌گیری‌ها بیشتر باشد، حاکمیت می‌تواند اطمینان داشته باشد که فشار بیرونی در صورت گسترش معنما دار آزادی‌ها ولو با شرایط اقتصادی سخت نمی تواند موثر باشد و البته برعکس. اما در آنچه به مردم مربوط می‌شود. روشن است که از اواخر قرن نوزده  تا دستکم سال‌های آخر قرن بیستم، پرسش «چه باید کرد؟» (از کتاب چرنیشوسکی تا کتاب لنین با همین عنوان، و از انقلاب چین تا انقلاب های  نیمه دوم قرن بیستم) همواره پاسخی ساده و پوپولیستی داشته است: زیر و رویی همه چیز برای پایان دادن به سوء مدیریت های  گسترده و بی کفایتی‌هایی که بن بست‌هایی باورنکردنی را پیش رویمان گذاشته است: شکی نیست که شورش به همان اندازه که با نومیدی دامن زده می‌ود، در خود امیدی دورادور و خیالین را حمل می‌کند. اما تاریخ پیش روی ما است و اینکه درست به دلیل قدرتی که در شورش هست،  همواره خطر پسرفت اجتماعی و از دست دادن دستاوردهای دموکراتیک در آن بسیار بیشتر از  شانس پیشرفت است. فراموش نکنیم که بی‌خبری ما از تاریخ و از جهان بزرگترین دشمنان ما بوده‌اند. نگاهی به موقعیت کنونی جهان  و حاکمانش نشان می‌هد که این  دشمنان  نه خاص ما که موقعیت‌هایی جهانشمول هستند: بزرگترین کشور توسعه یافته جهان به وسیله فردی نیمه‌دیوانه، جنگ‌طلب و فاسد اداره می‌شود . بزرگترین کشورهای  دیگر جهان نیز در راس خود دیکتاتورها، مافیاهای اقتصادی و زورگویانی را دارند که  هیچ  چیز برایشان جز  بازتولید قدرت خودشان اهمیت ندارد.

در این شرایط  هر چند پاسخ به هر دو پرسش ممکن است به نظر ما، پاسخ‌هایی تیره باشند اما باید دانست که همیشه بالاتر از سیاهی هم رنگی هست.  توهم اینکه  پیش راندن با شتابی  جنون‌آ‌میز و مطرح کردن مطالبات حداکثری کسی را به جایی می‌رساند، توهمی خطرناک است؛ همان اندازه توهم امکان بی‌توجهی دولت به هشدارهای متعدد و پی در پی برای رسیدگی به وضعیت مردم بدون آنکه خطری اساسی از درون و از  برون تهدیدش کند. امروز رها کردن اشرافیت فاسد که به هر قیمت به دنبال بازگشت تحریم‌های سودآور است،  به سود منافع مردم فرودست و دامن زدن به فرایندی محسوس و گسترده از آزادسازی‌های اجتماعی و سیاسی، تنها راه‌های ممکن اعتماد‌سازی است. برای این کارها البته نیاز هم نیاز به سالم بودن هست و هم داشتن جسارتی بالا در فرادست جامعه و این به همان اندازه ضروری است که تداوم مطالبات از پایین برای برخورداری از زندگی مناسب. تکبّر ِ فرادستان نسبت به سرنوشت فرودستان از یک سو و توهم فرودستان به پشت سرگذاشتن همه موانع اجتماعی در یک حرکت معجزه‌آسا و شتاب‌زده از سوی دیگر: این‌ها بزرگترین خطراتی هستند که  کشور را در کوتاه و میان مدت تهدید می‌کنند. راه‌حل‌ها نیز همان است که گفتیم: راه‌حل‌هایی پیچیده اما ممکن و نیازمند به صداقت و جسارت.

 

این مطلب در تیر ماه ۱۳۹۷ در روزنامه سازندگی منتشر شده است.

 

منبع: کانال تلگرامی انسان شناسی و فرهنگ (https://t.me/nasserfakouhi) > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *