فلسفه در فرامحسوس از هویت فاصله می گیرد

موانع تفکر فلسفی در فضای عمومی

گفتگوی ایکنا با دکتر سید جواد میری

 

ایکنا: با توجه به توضیحاتی که در زمینه تعقل و نقش آن در پیشرفت متذکر شدید می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که در پیشرفت تفکر مهم است نه فلسفه غرب و شرق درست است؟

اصلا بینید تفکر کما هو تفکر، غربی و شرقی ندارد، در اوج آن چیزی که می‌گوییم فلسفه اسلامی، اگر بگوییم فارابی، ابن سینا و ملاصدرا هستند، هیچ کدام از اینها نگفتند که نوع تفکرشان «فلسفه اسلامی و یا فلسفه شیعی» بوده است.

مثلا از حکمت عرشیه یا حکمت متعالیه استفاده کرده‌اند، یا مثلا سهروردی صحبت از فلسفه اسلامی نکرده بلکه حکمت خسروانی را مطرح کرده است، چه زمانی این مفهوم فلسفه اسلامی درست شد؟ وقتی مستشرقان آمدند و شرق را در کلیتش متعلق ذهن خودشان قرار دادند و گفتند فلسفه به معنای اعم کلمه، آن است که در یونان و در غرب بوده است، چون آن‌ها نگاهشان جهان شمول است، اما اینها چون در مورد خدا حرف می‌زنند می‌گویند فلسفه اسلامی است و بعد این را درونی کرده‌ایم و فکر می‌کنیم فلسفه اسلامی فقط فلسفه‌ای متعلق به مسلمانان است و موضوعات اسلامی دارد و یک نگاه هویتی به فلسفه کرده‌ایم.

در حالی که فلسفه کما هو فلسفه یعنی دانایی، یعنی چگونه می‌توانیم به مرز‌ها و افق‌های دانایی برسیم و بعد این مرز‌های دانایی جغرافیا ندارد، چون متافیزیک جغرافیا ندارد، چون چیزی که فرا محسوس و معقول است یعنی فراسوی امر محسوس محسوب می‌شود دیگر شرقی و غربی ندارد و می‌تواند هستی را متعلق ذهن خودش و امر عقلی خودش قرار دهد، هر چقدر به مرز‌های فرامحسوس برسد از جغرافیا و هویت فاصله می‌گیرد، اما هر چقدر تلاش کند به عالم محسوس نزدیک شود شرقی‌تر، غربی‌تر و اسلامی‌تر و یا مسیحی‌تر می‌شود و متأثر از این زبان و آن زبان می‌شود.

درست است که فلسفه و تفکر در خانه زبان شکل می‌گیرد و هر زبانی تاثیر خودش را روی شیوه تفکر می‌گذارد، اما این که بگوییم فلسفه شرقی و غربی است، یعنی معلوم است که هنوز مفهوم تعقل کما هو تعلق را درک نکرده‌ایم.

ایکنا: پس پیشرفت‌هایی که در حوزه‌های مختلف شکل می‌گیرد هم حاصل تعقل کما هو تعقل است؟

بله، شک نکنید، این جا است که باید نگاه جامعه‌شناسی داشته باشیم و این که چقدر این دستاوردها محلی است؛ یعنی برآمده از زیست جهان یک تمدن اروپایی است، چقدر از آن جهانی شده یعنی به دلیل قدرت نظامی و اقتصادی این شیوه زیست خودش را سیطره بدهد در جهان و چقدر از آن جهان شمول است، روی اینها می‌توانیم بحث کنیم.

مثلا کسانی که می‌گویند این امر، امر سکولار است و این امر قدسی است، در اینجا این پرسش ایجاد می‌شود که چقدر این تمایز بین امر سکولار و قدسی برامده از آن امر جهان شمول است یا خیر؟ دین در قالب مسیحیت یک دستگاه مفهومی دارد و آن دستگاه مفهومی وقتی می‌خواهد عرصه متافیزیک را متمایز کند از مفاهیمی استفاده می‌کند به عنوان سکولار و روحانی، آیا این نوع تقسیم‌‌بندی اطلاق می‌کند و به صورت مطلق بر همه شیوه‌های دستگاه‌های دینی هم می‌تواند سوار شود یا خیر، آیا در اسلام و جهان بینی قرآنی وقتی می‌خواهید هستی را متمایز کنید می‌گویید سکولار و روحانی یا از دستگاه مفهومی دیگری استفاده می‌کنید.

در نگاه قرآنی نمی‌گوید سکولار و قرآنی، می‌گویید عالم غیب و شهادت، عالم شهادت یعنی عالم محسوس و عالم غیب؛ یعنی عالم فرا محسوس، ولی سکولار(secular) یا سکرید(sacred) این نیست و معنای محسوس و معقول را نمی‌دهد و بحث دیگری است.

ایکنا: جامعه امروز ما چه مسیری را برای رسیدن نقطه‌ای که تعقل کما تعقل حاکم شود، باید طی کند؟

‌می‌توانیم نسبت به انقلاب اسلامی خیلی انتقاد‌های شدیدی داشته باشیم، اما یک نکته را انقلاب ایجاد کرد و آن نکته در هیچ کجای جهان اسلام اتفاق نیفتاد و از این منظر ما شاید صد سال جلوتر از جهان اسلام باشیم. از منظر اقتصادی متضرر شدیم، از نظر بسیاری از مسائل که مربوط به شیوه زیست ما می‌شود نسبت به بسیاری از کشور‌ها که شاید ۵۰ سال قبل به اندازه یک استان ایران هم حساب نمی‌شدند ما بسیار عقب افتادیم، اما یک منظر و آن این که انقلاب خودش یک مفهوم مردن است و این باور را در انسان ایرانی ایجاد کرد که برای تغییر نظام و نظم اجتماعی همه چیز دست خدا نیست و این نیست که ما به خدا حواله بدهیم.

 

در تفکر شیوه سنتی، نظم کیهانی و نظم اجتماعی با هم متصل بودند، همان گونه که در عالم لاهوت قاعده داشت در عالم ناسوت نیز همین طور بود، همان گونه که خدا در عرش بالا بود، همان نظم اجتماعی این طور و طبق قاعده‌ای تعریف شده بود. انقلاب به‌مثابه یک مفهوم جدید آمد و این باور را در انسان ایرانی ایجاد کرد که شما می‌توانید نظم اجتماعی را بر اساس اراده ملی تغییر دهید و بسیاری از روحانیون و حتی آیت‌الله خمینی (ره) به عنوان یک رهبر عالی‌قدر دینی، حالا دانسته یا نادانسته که متاثر از تفکر مدرن بود یا نبود، اما گفتند که اگر ملت قدرت حاکمه را نخواست، باید به رای ملت احترام بگذاریم و این یک مفهوم جدیدی را وارد فقه شیعی کرد.

 

درست است که عقبه آن در انقلاب مشروطه بود و در انقلاب مشروطه بسیاری از علما وارد این تفکر شدند و تلاش کردند این تفکر را مفهومینه کنند، اما در انقلاب سال ۵۷ به یک گونه‌ای حتی قشر دینی ما هم این را باور کردند و قاطبه جامعه هم با آن حرکت کرد و اینجا اتفاقی افتاد و می‌توان روی این اتفاق اندیشید و این که امروز باید چه کاری انجام دهیم.

یعنی اینکه با تفکر، تعقل و تدبیر می‌توان نظم و نظام اجتماعی را شکل داد و روی آن تامل کرد و می‌شود جامعه را در کلیتش متعلق ذهن قرار داد، این کار فقیه و فقه نیست، چون فقه در کلیت دستگاهش تلاش می‌کند در اصل و فرعش همه چیز را به عالم لاهوت حواله دهد، این کار فیلسوف است و فیلسوف نمی‌تواند بگوید این شیعه، یهودی و … است، فیلسوف می‌گوید انسان کماهو انسان دارای چه تکالیفی است و جامعه چگونه شکل می‌گیرد و نمی‌گوید جامعه شیعی و مسیحی و کلیمی خوب کدام است، بلکه می‌گوید انسان ایرانی چگونه می‌تواند در شهر زندگی مطلوب داشته باشد که بتواند به خود شکوفایی برسد، چه عوامل و موانعی برای رسیدن به خودشکوفایی وجود دارد….

 

ادامه مطلب

 

منبع: http://iqna.ir/fa/news/3731782/ > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *