گاهی که هنر از تاریخ عقب می افتد

معصومه بوذری

فرض کنیم فردا، یکی از ثروتمندترین شخصیت های جهان، بیاید ایران، همه ی هنرمندان نقاش، حجم پرداز، معمار و موسیقی دان، خطاط و ادیب و شاعر را گردهم آورد و بگوید: «می خواهم اگر طالب هستید از امروز با من همراه شوید و در طول یک سال، تمام تاریخ ایران را در آثارتان بازنمایی کنید. و از سال آینده، با این مجموعه آثار، تمام جریان هنری این کشور را تغییر دهیم.»

نمی دانم چند میلیون ایرانی در آن گردهم آیی نشسته اند، ولی حدس می زنم حداقل نیمی از آنان توافق کنند که در سبک های مختلف، تکه های تاریخ ایران را از روزگار کهن تا امروز، به تصویر درآورند تا ماندگار شود. شاید حاصل این گردهم آیی حداقل این باشد که هنرمندان متوجه شوند که حلقه ی مفقوده کجاست. و این حلقه ی مفقوده چندان هم به ساز و کار اجرایی وزارتخانه های متولی هنر ربطی ندارد؛ و اساساً به عملکرد متولیان اجرایی هنر در دهه ها و قرن های اخیر این سلسله پادشاهی یا آن … و این گارگزار و آن کارگزار مربوط نمی شود.

می دانیم از زمان مانی به این سو، دوره های درخشان تاریخ هنر ایران و بخصوص نقاشی، به لحاظ اصول زیبایی شناسی و سبک پردازی، به فواصل، روندی صعودی داشته است؛ به هر لحاظ: هنر عهد سلجوقی، ایلخانی، تیموری و مکتب های هرات و تبریز، هنر دوران صفویه و مکتب اصفهان و قزوین و بخارا، هنر دوره ی افشاریه و زندیه و قاجار و نقاشی قهوه خانه ای، عصر پهلوی و تجربه های نقاشی در سبک های ناتورالیسم، امپرسیونیسم، کوبیسم، اکسپرسیونیسم، و آبستره، در کنار مکتب سقاخانه، و ظهور نقاشانی چون جعفر پتگر و علی اصغر پتگر، و پس از انقلاب هم هنر نقاشی انقلاب، نقاشی جنگ، و ادامه فعالیت های استادان بنام: پرویز تناولی، کاظم چلیپا، ژازه طباطبایی، حبیب الله صادقی، بهمن محصص، مسعود عربشاهی، مصطفی گودرزی، ایرج اسکندری، کامران کاتوزیان، فرامز پیلارام، حبیب الله آیت اللهی، مسعود قادریان و بسیاری دیگر از بزرگان و نامداران هنر نقاشی. سایر هنرها هم به همین ترتیب، از موسیقی و معماری تا شعر و ادبیات.

ولی قصد ما مرور تاریخ هنر نیست، هدف، همین پرسش است که «چه میزان توانسته ایم در طول تاریخ هنر ایران، زندگی و واقعیت اجتماعی خود را بازنمایی کنیم؟» در اینجا سینما را کنار می گذاریم که هنر هفتم است و اتفاقاً به دلایلی اینچنین، فیلمسازان شدیداً در رنج اند و چندان سند و مدرکی نمی یابند تا به آن رجوع کنند برای بازنمایی این مردمان و این سرزمین؛ حتی در عصر حاضر هم. سینماگر از خود می پرسد برای اطلاع از نحوه ی لباس پوشیدن یک قوم خاص ایرانی در میانه های تاریخ، باید دقیقاً به کدام کتاب سفرنامه و تاریخ مراجعه کنم؟ و پاسخش را با پژوهشگران تاریخ در میان می گذارد که آنها هم بیشتر “متن” در دست دارند نه “تصویر”.

حال آنکه هنرمند اروپایی به محض اینکه بخواهد درباره ی نحوه ی زیست مردمان سرزمینش به آغاز رنسانس و پیش از آن فکر کند تصاویری در ذهنش نقش می بندد که شبیه است به آثار رافائل، داوینچی، میکلانژ، ورمیر، کانستبل، داوید و انگر و سایر هنرمندان. همچنین است بسیاری از داستانهای عهد قدیم و جدید، وقایع تاریخ و اساطیر دنیای غرب، که از عصر کهن تا امروز بازنمایی شده و سندهایی است کامل و جامع در دستان او.

در مغرب زمین، به روزگار کهن، هنرمند فکر می کرد که چطور تصویری از اورستیا، نارسیس، موزها، و آنتیگونه را روی کوزه یا پارچه و یا دیوار ماندگار کند؛ و در روزگارمعاصر هم بازنمایی چهره ی مرلین مونرو، به دست اندی وارهول، در امتداد همان سنّت ثبت تاریخ است.

امّا متأسفانه در ایران، هنرمندان روزگار کهن، آیینه ی امشاسبندان و ناهید، و دادستان مینوی خرد نبوده است. پیشینیان ما تصاویری را که در ذهنشان نقش می بسته از کتابهای بندهشن، زادسپرم، دینکرد، و شکند گمانیک ویچار و جاماسب نامه سعی نکرده اند روی کوزه، پارچه، و یا دیوار ماندگار کنند؛ و در روزگاران بعد هم به همین قانع بوده اند که عمرشان را طی کنند و این میراث را تنها در ذهن های خودشان تصور کنند و در نهایت فقط با کلام انتقال بدهند به نسل های بعد. حال آنکه اگر کمی وقت می گذاشتند می توانستند حتی به شیوه ای تمثیلی، یا نمادین و یا استعاری، هم وقایع تاریخی و هم «شخصیت های اسطوره ای» و هم «هویت و زندگی خودشان» را در آثار هنری ماندگار نمایند.

اگر تصاویری می داشتیم از وقایع تاریخی، شاید امروز کار ما این بود که آنچه را تحت عنوان هنر اسلامی و در چارچوب مفهوم امروزی از واژه ی “هنر” بازشناخته ایم بتوانیم تلفیق کنیم با انواع هنرهای مدرن مثل هنر مینیمال یا هنر مفهومی و به این ترتیب سبک هایی ترکیبی ایجاد شود. چنانکه در معماری مشابه این تلفیق صورت گرفته است. ولیکن در طول تاریخ ایران پس از اسلام، به لحاظ اعتقادی، تصویر جای خود را به تزیین داده است.

البته مواردی هم هست که می بینیم در قرون اخیر به طور مثال، در میانه ی کاشی کاری های تزئینی، چند نقش از اشخاص صاحب منصب هم می نگارند. که نشان می دهد در کارگاه صنعتگر، اشخاصی به عنوان مدل و ابژه ای برای بازنمایی حضور داشته اند تا تصویرشان درست با همان جزئیات لباس و پوشش نقش کاشی شود. یا موارد مشابه دیگر در حجم پردازی و مجسمه های فضاهای شهری.

به هر حال، اینها همه از بزرگترین علت هایی است که موجب شده در عصر حاضر، ما متوجه نباشیم دقیقاً با چه زاویه دیدی باید به تاریخ و هویت خود نگاه کنیم و خود را بشناسیم؛ و تصاویر ذهنی خود را تطبیق دهیم با اساطیر و داستان های تاریخیِ پیشینیان. و منظور از این پیشنیان، هم شامل پیش از ظهور و ورود اسلام می شود و هم پس از آن. اکنون در حال حاضر، گویی در برهوتی ایستاده ایم که هیچ تصوری از افق های پشت سر نداریم تا افق های پیش رو را مطابق آن تصور کنیم.

 

در اینجا نمی خواهیم به هیچ وجه نادیده گرفته باشیم اینهمه آثار ارزشمند یکایک بزرگان هنر و ادبیات و معماری و موسیقی تمام قرون را. بلکه می خواهیم به همین یک نکته اشاره کنیم که ما امروز احساس می کنیم در یک تک افتادگی تاریخی زندگی می کنیم و با خودمان سر آشتی نداریم. حال آنکه حلقه ی مفقوده ی این اتصال، زنجیره ی هنرهاست که می تواند حتی از فجایع و تلخی ها و زشتی ها و نامردمی ها هم اسنادی بجا بگذارند بسیار ارزشمند، و جاویدان. چه بسا اسناد بازنمایی وقایع حمله ی مغول طوری تصویر شود، اگر هنرمند مخاطبش را به تأمل وادارد در مفهوم جنگ و خون ریزی. و تصویری ملموس و عینی داشته باشد برای اندیشیدن به مفاهیمی مثل جنگ و صلح.

باید اذعان کنیم که ما در ایران در کنار تصویرسازان باذوق، چندین نسل از داستان نویسان خوش قریحه و صاحبنظران ادبیات و هنر و معماری داریم که تک به تک آنها شایسته ی تحسین اند؛ و در اینجا به عمد نام نمی بریم که فهرست مطولی می شود و قطعاً بسیار نام ها که از آن جا می افتد.

به هر رو، به این علت که پیشنیان ما در طول قرن های گذشته نیامده اند آیینه ای بسازند از واقعیت تاریخ و تجلی اساطیر خود، اکنون ما نمی توانیم تأمل داشته باشیم به هویت خویش و جایگاه خود را در جهان پیدا کنیم.

شاید اگر در یک پویش همگانی سعی کنیم میان اندیشه و فلسفه و معنایابی و شناخت اجتماعی خود با دنیای تصاویر و بازنمایی ها پیوندی برقرار کنیم؛ به احتمال قوی بتوانیم لااقل تا یک حدّ قابل قبولی، به آیندگان برای درک هویت شان یاری برسانیم؛ که آنها در این حلقه ی مفقوده سرگردان نباشند.

 

قرن بیست و یکم، به هر حال، عصر تصویر است؛ و ما امروز در حالی وارد این قرن شده ایم، که تصویرها و تصورات گویایی از خود نداریم مگر آنکه تا می توانیم در یک پویش و خیزش هنری و هماهنگ، از ابزار هنر در ادبیات و درام و هنرهای تجسمی و موسیقی مدد بگیریم و رونوشت برداریم از زندگی و تاریخ خودمان؛ و نیز زندگی و تاریخ و اساطیر پیشینیان مان. و آرزو نداشته باشیم کاش فردا یکی از ثروتمندان جهان بیاید ایران، همه ی هنرمندان ایران را گردهم آورد و بگوید: «می خواهم اگر طالب هستید از امروز با من همراه شوید و …»

 

*این یادداشت بر اساس مقدمه ی یک مقاله ی پژوهشیِ در دست نگارش است. > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *