انسان شناسی ساختاری؛ کلود لوی استروس / ۱۹۵۸ – ۱۹۷۳

کتابخانه انسان شناسی (۱)

ناصر فکوهی

پدران انسان شناسی مدرن را می توان کلود لوی استروس (۱۹۸۰-۲۰۰۹) فرانسوی، جیمز فریزر بریتانیایی و فرانتس بواس امریکایی دانست و بنیانگذاران کلاسیک متاخر آن را مونتنی (قرن شانزدهم) و ژان- ژاک روسو (قرن هجدهم) اما می دانیم که کتاب اصلی فریزر«شاخه زرین» (۱۹۲۲) چند سال پس از انتشار، به وسیله شاگرد خود او، مالینوفسکی با تکیه بر مطالعات میدانی ارزش خود را از دست داد. بوآس نیز، به رغم ارزش مطالعاتش در مورد هنر و سرخپوستان عمدتا از خلال شاگردانش از بندیکت تا ساپیر در امریکا تاثیر داشت.دراین حال، کلود لوی استروس با مجموعه آثار خود و به ویژه «انسان شناسی ساختاری» بیشترین تاثیر فکری را بر اندیشمندان قرن بیستم تقریبا در همه زمینه های علوم اجتماعی و انسانی داشته است.  لوی استروس، تحصیلکرده فلسفه بود و کار خود را به عنوان معلم دبیرستان و سپس دیپلمات فرهنگی در امریکا شروع کرد، ولی گروهی از تماس ها و دوستی ها، تاثیر عمیقی بر تفکر او گذاشتند: نخست زبان شناسان ساختاری و صوری گرای روس به ویژه رومن یاکوبسن (در سال های جنگ جهانی دوم)؛ دوم رابطه دوستی و همراهی با سوررئالیست ها به ویژه آندره بروتون و روشنفکران تراز اول فرانسوی در این سال ها به مثابه وابسته فرهنگی سفارت فرانسه (سارتر، کامو و…) و در نهایت تاثیری که از اندیشه مارکس و اندیشه فروید و رویکرد روانکاوانه یعنی درک عقلانی پدیده های به ظاهر «غیرعقلانی» از او آموخت. بدین ترتیب چشم اندازهای بین رشته ای او گسترش یافتند. انسان شناسی ساختاری که جلد اول آن در ۱۹۵۸ و جلد دوم آن در ۱۹۷۳ منتشر شد، همه این تاثیرات را نشان می دهد. این دو جلد عمدتا مجموعه ای از مقالات و سخنرانی های استروس با تاکید بر مساله زبان، اسطوره، جادو، خویشاوندی در جوامع فاقد نوشتار و موقعیت انسان شناسی در جهان مدرن هستند.  البته باید توجه داشت که انسان شناسی ساختاری اولین کتاب او نیست و اگر از یکی، دو کتاب سیاسی که در دوره جوانی نوشته، بگذریم. کتاب های اول او که در آینده به آنها خواهیم پرداخت به حوزه خویشاوندی و در یک مورد (گرمسیریان اندوهبار) یک مردم نگاری ادبی بودند. اما اهمیت انسان شناسی ساختاری به ویژه جلد اول آن، این بود که همان کاری را در درک علوم اجتماعی کردند که امیل بنوینیست و به خصوص ژرژ دومزیل در تبارشناسی تاریخی و زبان شناختی جوامع هندواروپایی انجام دادند: بدین معنا که نشان دادند برای درک پدیده های اجتماعی و فرهنگی در جوامع انسانی رویکردهای تطوری (تکاملی)، کارکردی یا اشاعه گرای (جغرافیایی) و… نمی توانند به خودی خود، کافی باشند. به نظر او به رغم تمام تفاوت های فرهنگی جوامع انسانی، اگر به اندازه کافی در ذهنیت و رفتارهای انسان در لایه های زیرین برگردیم، خواهیم دید که انسان ها به رغم فرهنگ های شان بسیار به یکدیگر شباهت دارند. استروس، مفهوم «ساختار» را در شرایطی در فرانسه مطرح کرد (دهه ۱۹۵۰) که هنوز کسی چندان روی به آن نیاورده بود؛ درحالی که بعدها به قول خودش تبدیل به «یک مد ناپایدار پاریسی» شد. منظور او از ساختارگرایی که آن را فقط نزد کسانی چون بنوبیست و دومزیل به رسمیت می شمرد، ساخت های عمیق کارکرد ذهن انسان و نتایج آنها در زمینه اجتماعی بود. مهم ترین اینها به نظر او، رویکرد «دوگرایی» در درک جهان بود: اینکه انسان ها همه پدیدهای عالم را براساس «تقابل» پدیده ها با یکدیگر درک می کنند: بالا/پایین، بلند/ کوتاه، زشت/ زیبا و… سپس با حرکت از آنها اشکال پیچیده تر را می سازند. این فکر را او از زبان شناسی ساختاری روس (یاکوبسن، تروبتزکوی) گرفته و در «انسان شناسی ساختاری» به جوامع انسانی تعمیم داد.  دو پدیده اساسی مورد بحث در کتاب عبارتند از: نخست، اسطوره شناسی، زبان و پدیده جادو و سپس نظام های خویشاوندی و رابطه آنها با نظام های دیگر (اقتصادی، سیاسی، دینی و…) . در زمینه اسطوره شناسی او نشان می دهد اولا باید اسطوره ها را برای درک جوامعی که آنها را ساخته اند، بسیار جدی گرفت. ثانیا با کار روی تعداد بی شماری از آنها نشان داد که می توان این اسطوره ها را طبقه بندی کرد و به گروه های محدودی تقلیل داد و سپس با مقایسه و تحلیل سکانس هایی متفاوتی که در نمونه های مختلف آنها وجود دارد، به ساختارهای اساسی شان رسید. و سرانجام سهم مهم این کتاب را می توان در نگاه تازه ای دانست که به زبان برای درک جامعه باید داشت و بوآس بعدها آن را در شاگردانش (به ویژه ساپیر و تا امروز در دورانتی) بر می انگیزد و بحث دیگری که در رابطه با تاریخ و نیاز به نگاه تازه ای به موضوع تاریخ مطرح می کند. این امر در مخالفت با تاریخ نگاری کلاسیک از مقاله ای با عنوان «نژادو تاریخ» (۱۹۴۹) آغاز و با بازنشر آن در انسان شناسی تاریخی ادامه می یابد و در راستای مکتب آنال قرار می گیرد. نکته نهایی نیز تثبیت چرخش اساسی در انسان شناسی به مثابه یک علم مدرن برای همه جوامع، در برابر مردم شناسی به مثابه یک علم استعماری است که این کار را به ویژه با تاسیس آزمایشگاه انسان شناسی اجتماعی کلژ دو فرانس در سال ۱۹۶۰ انجام و سنتی را به وجود آورد که تا امروز باقی مانده است.

لینک در مگ ایران – روزنامه اعتماد

https://www.magiran.com/article/4058826

مقدمه این مجموعه

کتابخانه انسان شناسی (پیش شماره)

همگرایی تاریخی با میراث بزرگ فرهنگی اندیشه اجتماعی

https://www.magiran.com/article/4054360

  > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *