جستارها (۳):

منافع ملی و بی افقی آینده کشور!

دکتر محمد حسن علایی
دکتر عبدالکریمی ضمن طرح سخنان دردمندانه و تامل برانگیزی در باب ضرورت ترسیم منافع ملی به ارائه تاریخچه ای از شکل گیری این مفهوم و شرایط تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن در بستر زایش و تحقق آن اشاره کردند و بدرستی فقدان جامعه مدنی و ریشه های تاریخی آن در جامعه ایران را عامل اصلی عدم تحقق مطالبه ی منافع ملی قلمداد کردند و همین عامل را یکی از عوامل مهم شکست جنبش های ملی از جنبش مشروطه، نهضت ملی گرفته تا وقایع۸۸  معرفی کردند هر چند ایشان به نقش ویرانگر عوامل خارجی و بیگانگان در کنار خطاهای فاحش استراتژی حاکمان نیز اشاره داشتند.
ایشان همچنین در غیبت جامعه مدنی در معنای واقعی آن و عدم وجود نیروهای اجتماعی موثر و قوی، بسیج توده ای را برای مطالبه ی منافع ملی ناکارآمد و محکوم به شکست تلقی کردند. و در یک چنین شرایط حساسی فروپاشی نظام سیاسی را متناظر با فروپاشی ساختار حیات اجتماعی دانستند.
هم نوایی با نظام سیاسی و قرار گرفتن در جبهه خودی علی رغم خودآگاهی به انسدادها و مصائب، صرفا جهت حفظ کیان و منافع ملی ایرانیان در برابر تهاجم دشمن نیز ترجیع بند سخن ایشان و هر ایرانی وطن دوستی هست و باید باشد.
این در حالیست که دکتر عبدالکریمی از هر فرصتی برای نقد مهروزانه و در عین حال رادیکال قدرت سیاسی سود جسته و صرفا از موضعی انفعالی و کینه توزانه وارد نشده اند. ایشان علی رغم دعوت قدرت سیاسی به عقب نشینی در ادعاهای متافیزیکی گل و گشاد در مواردی همچون مبحث تاسیس تمدن و علوم انسانی اسلامی، وی را در ناتوانی از نمایندگی بخش نوگرای جامعه که اتفاقا بخش اعظم جامعه ایران نیز هستند بسیار مورد انتقاد قرار داده است و در همسخنی با همه ی گروه ها از طلبه و سپاهی و بسیجی و دانشگاهی و روشنفکر و …همگان را به فایق آمدن به دو قطبیت ها و شکاف ها و زیستن مسالمت آمیز در کنار همدیگر از نوگرا و سنت گرا گرفته تا اصلاح طلب و اصول گرا دعوت کرده است. و حتی در طرح دیدگاه های نظری نیز در راستای ارتقا سطح گفتمانی اقشار مختلف جامعه  در اندیشیدن به واقع بودگی اجتماعی تاریخی خویش در مواجهه با انواع معضلات ناشی از توسعه نیافتگی ایرانیان به قدر وسع کوشیده اند و متوجه لوازم و پیامدهای آن در عرصه عمل نیز بوده اند.
مع الاسف آنچه توفیقات ایشان و معدود متفکرانی را که چون ایشان می اندیشند و عمل می کنند را در مقابل تلاش های وافری که صورت می دهند کمتر به ثمر می نشاند در حقیقت همان وضعیتی ست که خود بیشتر و بهتر از همه در تبیین و توضیح آن کوشیده اند و آن چیزی نیست جز بی افقی آینده ی این کشور با وجود همه ی این تلاش ها و مساعی گران سنگی که ایشان و سایر دلسوزان از سر دلنگرانی برای حفظ وضع موجود به امید اصلاح آن در آینده به کار می بندند. هر چند فراخوان و فکر ایجابی دیگری کماکان از هیچ سویی به گوش نمی رسد.
نوشته را با چند خط از شعر فروغ به فرجام می رسانم:
آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها…
منبع: https://t.me/sociologicalperspectives
    =====================
در اینجا، در ذیل کلام دکتر علایی، و در تأیید آن می خواهم به این اشاره کنم که ایران امروز، نه تنها از دید ناظران متخصص و جامعه شناس، که از نگاه تک تک ما که در این فضا زیسته ایم دچار شکاف فرهنگی عمیقی شده است. شکافی  نگران کننده که آینده ای فاجعه بار را ترسیم می کند. کافی است به طور نمونه به سراغ کانون نویسندگان ایران برویم و مصداق بارزی ببینیم. و مثالاً یکی از آنها را که غلامحسین ساعدی باشد، در نظر آوریم. آنگاه متوجه می شویم که تک تک این مصادیق در کنار هم می توانند همان عاملی باشند که در اندیشۀ دکتر عبدالکریمی ذیل نقد فرهنگ عنوان می شوند. باید این مصداق و نمونه ها را از دو زاویه دید بنگریم تا متوجه پیام دکتر عبدالکریمی بشویم. در همین مثال می بینیم ساعدی که در زندان های ساواک شکنجه های طاقت فرسا را طاقت آورد، در زمانی از عمر گرانمایه اش به ناچار از دروازه های پاکستان خود را به پاریس رساند تا زنده بماند. آنجا هم عرصۀ زندگی برایش چنان تنگ بود که بارها قصد خودکشی داشت. نویسنده ای با آن قلم توانا و آنهمه دوستدار مطالب و داستانهایش، متأسفانه در بدترین شرایط روحی و غربت زدگی قرار گرفت؛ طوری که نخواست حتی زبان فرانسه را خوب یاد بگیرد. این یعنی مرگ یک فرد، برابر است با مرگ یک اندیشه، و در واقع یک موج عظیم از فرهنگ یک ملت. مصداق ها را اگر تک به تک بررسی کنیم می بینیم که دکتر عبدالکریمی وقتی صحبت از نقد فرهنگ و آشتی دو جناح فرهنگی ایران امروز دارند، دقیقاً منظورشان این است که هر دو جناح به هم نیاز دارند تا دچار فاصله ای بیشتر از این نشوند و عده ای مجبور به ترک وطن، و در واقع خودکشی فرهنگی شوند.
این است که اگر خوب به افکار دکتر عبدالکریمی پی ببریم خواهیم دانست که ایران امروز نیازمند، بازگشت فرهیختگان اش است به سوی همان نقاط حساسی که تصور می کند از آن رانده شده است. یک آشتی برای قوام و استواری ایران و فرهنگ ایرانی. آشتی میان اهل فکر و فرهنگ و اندیشه، با جناح مقابل شان، که هم اکنون به میزان زیادی احساس نیاز و پشتیبانی فرهیختگان دارد؛ وگرنه تا کی می تواند در حاشیه باشد و رشد فکری مردم اجتماع را شاهد باشد و عقبگردهای خودش را.
نیاز به مصداق ها و مثال های دیگر نیست. اتفاقاتی که هر روز شاهد هستیم؛ که چطور خوی پلید انحصارطلبی و خودبینی در فرد فرد مردمان ما رسوخ کرده، بجای دیگری دوستی و دست یاری و ارجحیت خلق برای رضای خدا. متأسفانه به زعم هر دو جناح، احساس تفاوت های فرهنگی در ایران با تلقی تضادهای فرهنگی شناخته می شود. و همین عدم درک صحیح به تناقض هایی می انجامد که اکنون می بینیم در اکثر شرکت های خصولتی ما، آنجا که پای منافع فردی در میان است، هیچ اختلافی نیست و دو جناح به دور یک میز گفتگو می کنند و تصمیم می گیرند. امّا همین که از شرکت به خانه آمدند دو نحوۀ زیست کاملاً متفاوت دارند.
دکتر عبدالکریمی آن روز که آن کلیپ جوانان لبنانی را مثال زدند (https://t.me/c/1006007033/66763)، منظورشان این بود که جوانانی که هیچ نسبتی ندارند با گفتمان سید حسن نصرالله، امّا بخاطر پیوندهای ملّی خود، زیر یک پرچم سرود می خوانند و شادی دارند می توانند نمونه ای باشند «برای برون شد از انسدادها و بحران های دوره تاریخی کنونی ایران عزیز ما».
در پایان به فرازی از گفتار ایشان اشاره می کنم:
«مهم¬ترین و اصلی¬ترین مسأله ما این است که ما چگونه می¬توانیم این فاصله هولناک را پر کنیم. لذا بنده حق دارم بگویم که طرح هر مسأله¬ای که ذهن ما ایرانیان را از توجه به مهم¬ترین مسأله¬مان بازدارد نوعی خودفریبی است، یعنی امری که همه ما کم¬وبیش در آن شریکیم. بدیهی است که در یک چنین شرایطی نه از تحقق ارزش¬های دینی و اسلامی می¬توان سخن گفت و نه می¬توان انتظار توسعه سیاسی و رشد ارزش¬های دمکراتیک و آزادیخواهانه را داشت. برای ملتی که ضعیف است متعالی¬ترین و مقدس¬ترین ارزش¬ها به خرافه و ابزاری برای تظاهر و ریاکاری و وسیله¬ای برای دسترسی به منابع رانتی قدرت و ثروت در سطوح بالای جامعه و ابزاری برای تأمین حداقل معاش برای اقشار وسیعی از جامعه تبدیل خواهد شد و آزادی انسانی و اجتماعی به پشیزی به فروش خواهد رسید.»
(از سخنان دکتر عبدالکریمی؛ با عنوان «فلسفه و انتخابات»؛ متن منتشرناشده مصاحبه با بیژن عبدالکریمی در ارتباط با انتخابات دهمین ریاست جمهوری)
م. بوذری
وبسایت چیستی ها

> > > >

۲ دیدگاه برای “منافع ملی و بی افقی آینده کشور!”

  1. با احترام به کوشش نگارنده لکن از حیث دردمندی عرض می‌شود که موضوع «شکاف فرهنگی» را این روزها به کرات می‌شنویم اما این حقیر لااقل هنوز نتوانسته‌ام مسئله را به وضوح درک کنم. قرابت یا تفاوت این مسئله با مسائلی شبیه به این که پیش‌تر از سوی دیگران مطرح شده است چیست؟ منظور از شکاف فرهنگی چیست؟ شکاف بین دو فرهنگ است ؟ چیزی مانند شکاف نسل‌ها که در دههٔ هفتاد مد غالب شده بود؟ یا شکافی است که در میان یک فرهنگ رخ داده و ما در برزخ این شکاف در بی‌فرهنگی سر می‌کنیم؟ این مفهوم «شکاف فرهنگی» همچنین مرا به یاد شبیخون فرهنگی می‌اندازد که این از داخل و آن از خارج به تخریب فرهنگ به عنوان چیزی پسندیده (نه فقط فرهنگ به عنوان گزارش وضعیت حال موجود ما) می‌پردازد. با توجه به گستردگی حوزهٔ فرهنگ،‌ لازم است طرح موضوع با بیانی شفاف‌تر به آشکارسازی خطرات پیش رو بپردازد تا اگر راه حلی هم هست شفاف ارائه شود.

    • با تشکر از شما، باید بگوییم که که در این یادداشت کوتاه، مجال توضیح بیشتر نبوده است. منتهی جهت فکری دکتر عبدالکریمی را که دنبال کنیم متوجه می شویم که ایشان، به هر دو طیفی که در ایران امروز همزیستی دارند، به طور یکسان می نگرند. ایشان از هر دو طیف انتظار دارند این موقعیت خطیر را درک کنند و برای همدلی و درک دیگری گام بردارند. مسأله ی دیگری را آیزایا برلین نیز مطرح می کند. دیدگاهی که به پلورالیسم منتهی می شود نه مونیسم. مختصری که بنده ذیل یادداشت دکتر علایی مرقوم داشتم نیز حاوی همین مطلب بود که این تفاوت فرهنگی چیزی است قابل حس، در همین اطراف خودمان. چندان دور نیست. تفاوت منش و روش زندگی. تفاوت زندگی پنهانی و خارج از عرفی که خودش به عرف تبدیل شده؛ و بخش عظیمی از جامعه را دربرگرفته. و امثالهم. این به شبیخون فرهنگی گمان نکنم هیچ شباهتی داشته باشد. و اینکه می فرمایید گستردگی حوزۀ فرهنگ، بله؛ درست است. حوزۀ فرهنگ بسیار گسترده است. امّا می توانیم تمام نمودهای فرهنگی را ذیل نحوۀ زیست و تجربۀ زندگی افراد در طبقات مختلف اجتماعی ببینیم. بنابراین فرهنگ در شکل زندگی ها نمود می یابد.
      امیدوارم پاسخ قانع کننده ای عرضه داشته باشم.
      با سپاس از طرح این مسأله.
      و با احترام، بوذری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *