گذر از متافیزیک

دکتر عباسعلی امیری 

محمد فنائی اشکوری

هایدگر معتقد است افلاطون با نظریۀ مثل و روی گردانی از حقیقت به صدق، سنگ بنایی را گذاشت که بر تمام تاریخ متافیزیک تأثیر داشت. تفکیک میان فاعل شناسا و متعلق شناسایی در فلسفه پس از افلاطون ادامه یافت و در فلسفه دکارت به نقطه اوج خود رسید. سوبژکتیویته حاصل از چنین تمایزی، سیطره ای تام و تمام بر انسان داشت و او را از جایگاه خود کنار زد و به ظهور تکنولوژی و علم جدید انجامید و بی خانمانی را برای انسان معاصر به ارمغان آورد. هایدگر راه رهایی از سیطره سوبژکتیویته را بازگشت به دیدگاه فیلسوفان پیشاسقراطی می داند و پرسش از هستی را در اولویت طرح فلسفی خود قرار می دهد. از دیدگاه هایدگر تنها موجودی که می تواند از هستی پرسش کند، دازاین است که با در جهان – بودن در هستی غوطه ور است و می تواند معنای آن را درک کند. طرح هایدگر به گونه ای است که فلسفه اسلامی را نیز در بر می گیرد. از این روی پیش از هر گونه تطبیق و مقایسه میان این دو فلسفه، باید به نقدهای بنیادین هایدگر بر متافیزیک توجه لازم و کافی مبذول داشت تا از هر گونه رهزنی شباهت ها و تمایزها دور مانیم.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *