ابن رشد و ابن میمون
فلاسفۀ اندلسی
نوشتۀ میگوئل کروز هرناندز
در اواخر سال ۱۹۶۸ میلادی ابن طفیل، مؤلف اثر معروف رساله حی بن یقظان (اصلاح خرد انسانه)، ابن رشد را به ابویعقوب یوسف، سلطان موحد معرفی کرد.
او خود وزیر و طبیب خصوصی وی بود. سلطان سعی ابن رشد در فلسفه را تأیید کرد و حتی او را تشویق نمود که شرحی بر ارسطو بنویسد.
حمایت سلطان بسیار ارزش داشت. همچنانکه ابن رشد با تقدیم «شرح جمهوری افلاطون» به جانشین سلطان، خود به آن اعتراف کرده است.
در سال ۵۶۵ هجری / ۱۱۶۷ میلادی، او به سمت قاضی اشبیلیه منصوب شد و وظایف خود را چنان خوب انجام داد که رضایت مردم اشبیلیه را جلب کرده و آنان نیز با شفاعت از او موقعی که مورد بیمهری قرار گرفت امتنان خود را نشان دادند.
در سال ۵۷۸ هجری / ۱۱۸۲ بلادی ابن رشد به مقام قاضی القضات قرطبه و طبیب ارشد دربار موحدین منصوب شد. همین تنها در سال ۵۸۰ هجری / ۱۹۸۴ میلادی مورد تأیید سلطان جدید، ابویوسف یعقوب المنصور، نیز قرار گرفت.
خصوصیات انسانی برجسته این رشد به واسطه علاقه شدید او به زادگاهشی قرطبه که آن را زیباتر از همه جا میدانست و به هم میهنانش که آنان را هوشمندترین مردم زمانشان می شناخت دوچندان می شد.
در عوض با سختگیری خاصی علیه جباران همه دورانها به ویژه دورۀ خودش قلم می زد.
او بارها نوشت که «چیزی بدتر از جبار بودن نیست و در نظریه اجتماعی خود ارجحیت را به تحلیل گفتگوی معروف ارباب و برده داد که افلاطون آغاز گرش بود و هگل بعدها شهره اش میساخت.
او نخستین و شاید تنها متفکر قرون وسطی بود که زبان به انتقاد از موقعیت زنان در جامعه گشود و نوشت که جامعه آنان را به گیاه بدل می کند زیرا پیمودن راه شکوفایی فردی و اجتماعی را برایشان ناممکن می سازد.
در جامعه نمونه او نظم لازم آزادانه پدیدار می گردد، تفاوتی بین مال من و مال تو نیست، و با هیچ کس چون رانده از جماعت بشری رفتار نمی شود.
ادامه مطلب > > > >