از ایستگاه واقعیت تا تقاطع بدعت ها

گذری در تصویر خیابان و شهر در رمان جهان و ایران

معصومه بوذری

در داستان رئالیستی، با جهانی آشنا مواجه هستیم که شباهت زیادی دارد به همان زندگی روزمره مردمانی از یک جامعه ی فرهنگی خاص در دوره ای مشخص. نویسنده ی چنین داستانی سعی می کند تقریباً همان تصویری را از شهر و خیابان و جامعه ارائه کند که یک عکاس واقعگرا یا مستندسازِ مردمنگار با دوربین و لنز معمولی و بدون دستکاری در اکسپوز. این ویژگیِ منحصر به فردِ سبک رئالیسم بوده است که در تمامی نمونه های داستانیِ خصیصه نما دیده ایم.

در این سبک، معمولاً چنین برداشت می شود که نگاه تصویرگر ثابت و ایستاست؛ او همه ی آنچه را می بیند در لحظه ثبت و ترسیم می کند و تصویری فریز شده از امر واقع به مخاطب می نمایاند؛ و آینه ای از عینیت دنیای بیرونی به او عرضه می دارد. در این سبک، مخاطب هیچ قدرت تفسیر اضافه و تعبیر و تأویل فردی از آنچه برایش مجسم کرده اند نخواهد داشت و تابع محض نظر هنرمند / نویسنده خواهد بود. تفاوت اثر هنری رئالیستی با اصل واقعیت نیز در این است که: هنرمند / نویسنده ی رئالیست همواره با شفاف سازی نکات مورد نظر خود، درخششی دوچندان به امر واقع می دهد که تا حدودی جاندارتر از اصل واقعیت عینی/ سند تاریخی نیز هست.

رئالیسم ادبی – در معنای سبک دوران – از زمان داستایوفسکی، تولستوی، تورگنیف، و بالزاک و… کم کم جای خود را به شیوه های دیگر نگارش داده است؛ بعد از آن دوران، سبکهایی از رمان مدرن پدید آمده اند که فضایی متفاوت با عینیت محض دارند. در این رمان های جدید، نویسنده تکه پاره هایی کلاژ گونه از اصل واقعیت را کنار هم می چیند، و با تکنیک های بیانی تازه زمینه ی تأویل های مختلفی را برای مخاطب فراهم می کند. در رمان مدرن، با آنکه با دنیای انتزاعی چندان سر و کار نداریم؛ امّا با انتخاب های سنجیده ی نویسنده از واقعیت، مجموعه ای از بدعت ها را شاهد هستیم که مشابه آن را تنها در برخی نقاشی های سبک کوبیسم تحلیلی دیده ایم: یعنی گونه ای تقلیل اجزاء واقعیت به کلیاتی انتزاعی با حفظ یکپارچگی نهایی اثر.

در این فاصله ی زمانی که از آغاز سبک رئالیسم ادبی گذشته است، تکنیک هایی مثل زاویه ی روایت و بکارگیری چند راوی، توجه بیشتر به فرم (منطبق با خواست نویسنده)، حذف ایدئولوژی نویسنده / راوی، همسویی ماجراهای داستان با تغییرات اجتماعی و تاریخی جهان، بیان مشاهدات و ادراکات شخصیت اصلی، و… همگی موجب شده اند که داستان نویسی از واقع گراییِ محض فاصله بگیرد و در مسیر جدید خود پیش آید و در تقاطعی با مفاهیم سیال، و نظام هرمنوتیک مواجه شود.

 

ادامه مطلب

 

این یادداشت ابتدا در سایت انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *