رستاخیز ایران به روایت عبدالحسین زرین کوب
دکتر سید جواد میری
همانطور که پیشتر گفته بودم برخی از کتاب ها، کتاب به معنای متعارف کلمه نیستند بل ژانر محسوب می گردند و برای فهم این نوع کتاب ها باید منطق تحلیل متفاوتی را در پیش گرفت. “دو قرن سکوت” عبدالحسین زرین کوب یکی از این آثار است که تبدیل به یک ژانر کلاسیک در فهم “مواجهه ایران با اسلام” شده است و روایت های موجود در جامعه ایرانی به انحاء مختلف تحت تاثیر این ژانر قرار گرفته است. البته باید به این نکته عنایت کافی مبذول داشت که وقتی کتابی به ژانر کلاسیک تبدیل می گردد لزوما به این معنا نیست که آن اثر به دقت مورد مطالعه قرار گرفته است و خوانش انتقادی از آن صورت گرفته است؛ بل عکس این ممکن است به حقیقت نزدیکتر باشد. به سخن دیگر، آنچه دو قرن سکوت را تبدیل به ژانر کرده است، استدلالات زرین کوب نیست بل “حسی” است که این کتاب به مخاطب ایرانی القاء نموده است و از قضا در بسیاری موارد شواهدی در خودِ کتاب وجود دارد که ناقض این “حس القاء شده” است. یکی از مولفه های این حس القاء شده این است که اسلام و عرب ایران را ویران کردند و پس از دو قرن ایرانیان همچون ققنوسی از زیر خاک سر برآوردند و دشمنان ایران را از میان برداشتند. اما با مطالعه اثر شما میتوانید به نتایج دیگری دست یابید که دقیقا با این “حس القاء شده” که دستمایه راویان افراطی از ناسیونالیسم ایرانی شده است بسیار متفاوت است. به عنوان مثال، هنگامیکه زرین کوب تلاش می کند تصویری از خلافت عباسی بدهد به نکته ای اشاره می کند که بسیار قابل تامل است. او می گوید
“بر این خوان یغمایی که جور و استبداد خلفا در بغداد گسترده بود ترک و تازی و دهقان شریک بودند. در کنار گرسنه چشمان عرب، آزمندان عجم جای داشتند، هر که در بغداد بود و با درگاه خلیفه نسبت و ارتباطی داشت از این تاراج و چپاول بهره یی می برد” (۱۳۳۶. ۱۶۵).
برخلاف مورخین نوباستانگرا، نگاه عبدالحسین زرین کوب به تاریخ مواجهه ایرانیان با اسلام و عرب مبتنی بر منطق دوگانه نیست بل تلاش می کند جامعه ایرانی را در نسبت با قدرت (عرب و ترک) و منزلت (دهقان) ببیند. البته او این بصیرت ها را مفهومینه نمی کند و به ما نمی گوید که رستاخیز ایرانی در چنین بستر تاراج گونه چه معنا و منطقی دارد و چگونه می توان از رستاخیز ملی بدون “خودآگاهی ملی” که دستاوردی نوین است سخن گفت؟ البته در اینجا بد نیست به یک مفهوم که زرین کوب از آن در کنار دو مفهوم “عرب” و “ترک” استفاده کرده است، اشاره ای داشته باشیم و آن واژه “دهقان” است. بسیاری از روایان ناسیونالیسم ایرانی ادعا
می کنند که ملیت ایرانی پیش از عصر مدرن در ایران وجود داشته است و این خلاف آمد مهمی است که منطق تحولات ایران را امری ویژه می گرداند. زرین کوب هم بعضا به این تناقض گویی ها با نگاه رمانتیستی که داشته است دامن زده است و بدون مفهومپردازی مفاهیم سترگی را “شلخته وار” در روایت خویش از ایران استفاده کرده است ولی مسئله این است که بدون خودآگاهی جمعی امکان رستاخیز ملی در آن روزگاران وجود نداشته است و در کنار همدیگر قرار گرفتن عرب و ترک و دهقان برای چپاول، نشان از موضوع مهمی در فهم تحولات تاریخی دارد و این موضوع در روایت زرین کوب مغفول مانده است. دهقان کیست؟ در ادبیات معاصر فارسی، دهقان به طبقه کشاورز اطلاق می گردد و این واژه معرب دهگان است و در بستر پسا-ساسانی، دهقان به اشراف ایرانی و “صاحب بیوتات” (۱۳۳۶. ۲۵۵) گفته میشد که
“داعیه استقلال داشتند، اما استقلالی که آنها می خواستند استقلال حکومت خانوادگی بود. می خواستند حکومت … در خاندان آنها موروثی باشد و برای این کار از هیچ گونه اقدام مضایقه … … نمی کردند. هم خود را ایرانی می دانستند و هم با نهضتهای ایرانی در صورتی که قدرت و استقلال آنها را تهدید می کرد مخالفت می ورزیدند” (۱۳۳۶. ۱۹۶).
به سخن دیگر، بحث بر سر ترک و عرب و فارس یا تاجیک نبود بل مسئله اصلی این بود که چه کسی مردم را بدوشد و طاهریان که از آنها به عنوان یکی از الگوهای به اصطلاح “خودآگاهی ملی” در برابر ترک و تازی یاد می گردد، خود در دوشیدن مردم ید طولایی داشتند. عبدالحسین زرین کوب خود به یکی از این شواهد تاریخی (۱۳۳۶. ۱۹۶) اشاره ای دارد و می گوید این شواهد “نشان میدهد که عمال طاهریان چگونه مردم را می دوشیده اند” (۱۳۳۶. ۱۹۷). به سخن دیگر، این دغدغه خلوص سازی امروزی که در بین برخی مورخان ایرانی فارسی-محور پیدا شده است و تلاش می کنند فارس را از ترک و ایرانی را از عرب و هویت اصیل ایرانی را از اسلام جدا کنند، یک بحث کاملا مدرن و معاصر و مبتنی بر پروژه نژادپرستی است که ربطی به رخدادهای تاریخی گذشته ندارد. چرا؟ زیرا فروپاشی حکومت ساسانی و سیطره امویان و عباسیان و مشارکت اقوام مختلف در پهنه ایران از ترک و تاجیک جهانی را خلق کرد که نه عرب به معنای پیشا-اسلامی بود و نه پارس به معنای ساسانی و نه ترک به معنای تورانی بل یک جهان وطنی اسلامی بوجود آمده بود که مولفه های اصلی آن، حد اقل در شرق جهان اسلام، مرکب از تازی و تاجیک و ترک بود و جالب است که زرین کوب خود به این موضوع اشاره می کند ولی از آن نتیجه محصلی نمی گیرد. در “دو قرن سکوت” در فصل نهم با عنوان “جنگ عقاید” او به مطلب بسیار مهمی اشاره می کند و میگوید
“در دوره مامون و معتصم توسعه نفوذ و قدرت ایرانیها و ترکان، عربان را یکسره ضعیف … کرده بود. خلفا خود … عرب بودند وزراء ایرانیان … سرداران و سپهسالاران بیشتر ترک و ایرانی …” (۱۳۳۶. ۲۵۱).
به سخن دیگر، ما وقتی در باب قرن دوم و سوم و حتی تا قبل از دوران مدرن صحبت می کنیم نشانی از مقولات هویتی عربی و ایرانی و ترکی به معنای امروزین نداریم بل همگی ذیل مفهوم جهان وطنی “اسلامی” قابل تحلیل و تعلیل است و روایت های ناسیونالیستی همگی ریشه در مکاتب تاریخی و ایدیولوژیک مدرن دارند. به عبارت دیگر، وقتی زرین کوب سخن از رستاخیز ایرانی در پایان قرن دوم هجری می زند، ناخودآگاه یک مقوله معاصر را بر یک رخداد کهن سوار می کند و این دیگر “تقریر تاریخ” نیست بل روایتی ادبی و حماسی است که در آن مرز اسطوره و تاریخ چنان زدوده شده است که تمییز بین آنها ناممکن میگردد. البته برای درک بهتر مفهوم “ایران” در روایت زرین کوب ما نیازمند فهم او از “ایرانیت” هستیم. این مقوله ی است که در نوشتاری دیگر به آن خواهم پرداخت.
منبع: کانال تلگرامی دکتر سید جواد میری
@seyedjavadmiri > > > >