فروپاشی سیاسی و اجتماعی در ایران
دکتر سید جواد میری
قبل از اینکه بتوانیم درباره این مسئله صحبت کنیم که آیا در ایران فروپاشی اجتماعی- سیاسی داریم و آیا در ایران طلیعه حرکتها یا جنبشها یا مؤلفههای فروپاشی دیده میشود یا نه باید درباره مفهوم فروپاشی صحبت کنیم. اگر فروپاشی را disintegration در نظر بگیریم، باید ببینیم با فروپاشاندن dismantling چه تفاوتی میکند. برخی وقتی میخواهند درباره فروپاشی صحبت کنند، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان مدل خیلی کلاسیک و نمونه بارز و برجسته فروپاشی مطرح میکنند؛ درباره اینکه چگونه یک ساختار سیاسی یا نظم آهنین اجتماعی، سیاسی، نظامی یکدفعه از هم فروپاشیده میشود.
وقتی ما تاریخ تغییر و تحولات در شوروی و مستندات این تحولات بین سالهای ۸۸ – ۱۹۸۷ تا سال ۱۹۹۰ را دنبال میکنیم، به نظر میآید مسئله فقط فروپاشی نبوده است؛ یعنی این نبوده که از درون یکدفعه آن نظام آهنین از هم پاشیده شود، بلکه یک عده حتی تصمیم هم میگیرند. اگر شما به مستنداتی که در «مینسک»، آن شورای اصلی و دبیران اصلی پولیت بورو یا حزب کمونیست نگاه کنید، آنجا مینشینند و رأی میدهند که اساساً روسیه بهعنوان بزرگترین جمهوری یا فدراسیون از دیگر جمهوریها جدا شود، نشان از این دارد که فقط یک تغییر و تحول کور نبوده است که یکدفعه جنبشهای سیاسی آمده و این اتحادیه ناگهان از هم پاشیده شده باشد. به نظر میآید یک مغز متفکر یا عدهای از سران این اتحادیه با فراست به نتیجه رسیده بودند که برای بقای خودشان یا برای بقای روسیه، بهتر است اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشانده شود؛ یعنی وقتی ما شوروی را بهعنوان یک نمونه کلاسیک مطرح میکنیم، یک روایت سادهانگارانه از مسئله شوروی را در تاریخنگاریهای رسمی یا ژورنالیستی میبینیم و بعد در یک روایت خیلی دقیق و یا انتقادیتر میبینیم در شوروی یک فروپاشی صرف نبوده و به نظر میآید فروپاشاندن هم بوده است.
ما با دو مفهوم disintegration و dismantling در ادبیات جامعهشناسی سیاسی سر وکار داریم. Dismantling یعنی فروپاشاندن؛ یعنی عدهای آمدند آگاهانه این ماشین را پیاده کردند و گفتند ما نمیخواهیم موتور این ماشین اینجا باشد. زمانی است که شما میگویید نه؛ ماشین دارد حرکت میکند مثلاً فرمان از دست شما در میرود و به دیوار میخورد یا ته دره میرود، بهعنوان مثال اینجا ماشین سقوط کرده است. من فکر میکنم وقتی درباره مدلهای فروپاشی کلاسیک صحبت میکنیم، بحث روی این مفهوم است که آیا واقعاً ما در ایران با مسئله فروپاشی مواجه هستیم یا با مسئلهای به نام فروپاشاندن؟ چرا میگویم این تمایز مهم است؟ وقتی شما سیاستگذاریهایی را در کشور انجام میدهید، بهجای اینکه بهعنوان حاکمیت به دنبال بازخورد سیاستگذاریهای خرد و کلان خود باشید، همیشه به دنبال برخورد با پدیدارهای اجتماعی هستید؛ برای مثال میگویید که زنان حق ندارند در استادیوم بروند و فوتبال تماشا کنند؛ یا ما نمیخواهیم ورزش زنان را نشان بدهیم. اینجا به دنبال بازخورد این قوانین نیستید؛ قوانینی که شما من عندی یا بر اساس چارچوبهای ذهنی یا فقهی یا حقوقی خودتان تبیین میکنید، برای مردمان این دیار است و باید بدانیم که بازخورد این قوانین چیست؛ اما وقتی شما به بازخورد قوانین توجه نمیکنید و میگویید من به دنبال این هستم که یکسری قوانین را اجرا کنم، بدون اینکه توجه به بازخورد عمومیاش داشته باشم؛ یعنی آن چیزی که در ادبیات سیاسی به آن افکار عمومی میگویند، اصلاً برای شما محلی از اعراب ندارد و تا جایی که میتوانید تلاش میکنید افکار عمومی را بهگونهای سرکوب کنید یا او را بهگونهای در قالب خاصی قرار بدهید که اجازه ظهور و بروز به او ندهید.
منبع مقاله: کانال تلگرامی دکتر سید جواد میری (https://t.me/seyedjavadmiri)