بازنمایی و نظریه ادبی
نوشته رامان سلدن
ترجمه منصور براهیمی
۱) بازنمایی تخیلی (افلاطون، افلوطین، شلگل، کالریج، شلی، ییتز، کالینگوود، استیونس)
۲) محاکات و رئالیسم (ارسطو، امیل زولا، اریش فوئرباخ، گئورگ لوکاچ، برتولت برشت، آلن روب گریه رولان بارت)
۳) طبیعت و حقیقت (درایدن، الکساندر پوپ، وردزورث، ساموئل جانسون، ویلیام بلیک)
۴) زبان و بازنمایی (بن جانسون، فرانسیس بیکن، جان لاک، ارنست کاسیرر، فردینان دو سوسور، لودویگ ویتگنشتاین، جی. ال. آوستین)
مقدمه ای بر بحث بازنمایی این تصور که متون ادبی و بازنماییِ چیزی هستند – بازنمایی دنیای مادی، روحانی، روانی یا اجتماعی – ظاهراً بدیهی می نماید. اما ساختار گرایان و جانشینان آنها این پیش فرض اساسی را مورد تردید قرار داده اند و استدلال کرده اند که گفتمان هرگز باز نمایی نمی کند زیرا زبان نظامی است که با ایجاد تفاوت ها عمل می کند (مثل تفاوت یک صوت با صوت دیگر) نه با نماد سازی اعیان بیرونی. به رغم این محدودیت ما به جدّ اعتقاد داریم که کلمات می توانند امور یا ایده هایی را که مایلیم واقعی قلمداد کنیم باز نمایی کنند، یا می توانند ما را به لحظه “حضور” آنها رجعت دهند.
دلایل دریدا و پیروانش، که این مباحثه قوی را علیه باز نمایی شکوفا کردند، در اینجا مورد بحث قرار نمی گیرد، اما به نوشته های ویتگنشتاین، که استلزامات مشابهی دارد، در همین جا خواهیم پرداخت.
قبل از دوره اخیر اغلب منتقدین ادبی بر این پیش فرض متکی بودند که ادبیات به نحوی باز نمایی زندگی است. «بازنمایی» می توانست به معنی ارائه برگردانی تصویری یا نوعی نمادسازی از اعیان بیرونی باشد (رئالیسم)، یا آشکار سازی خصوصیات عام و کلی سرشت و طبیعت آدمی (اکسپرسیونیسم)، یا عرضه داشت صورتهای آرمانی که در پس اعیان بیرونی دنیای طبیعی نهفته است (ایده آلیسم).
این نظریه ها مستلزم التفات به پرسشهای اساسی فلسفی بود در باب ماهیت شناخت انسان (اپیستمولوژی)، ماهیت غایی واقعیت (متافیزیک)، و بویژه ادراک.
منظور ما از «واقعیت» چیست؟ ادبیات چه نوع واقعیتی را می تواند بازنمایی کند؟
ادامه مطلب > > > >