شاخصه های مهم اندیشۀ شریعتی؛ گفتگوی ایرنا با دکتر میری


ایرنا: با توجه به نگاه نقادانه شما به شریعتی، چه نظری نسبت به القاب وی همچون «معلم انقلاب» و «پدر روشنفکری دینی» دارید؟

میری: ما باید پیش از هر چیزی فهم خودمان را از چیستی جامعه شناسی و کیستی جامعه شناس بدانیم. می‌توان جامعه شناس را به مثابه یک دانشمند، یک فرد انقلابی و شخصیت حرفه‌ای تلقی کرد. جامعه شناس ۲ حیث دارد؛ یکی روشنفکری و دیگری قدرت تجزیه و تحلیل کردن. وقتی ما درباره شریعتی سخن می‌گوییم باید مفروضات خود درباره جامعه شناسان را مشخص کنیم. در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های ما سیطره سیاست چنان گسترده شده که مدیریت‌های علمی را غرق کرده است. تصویری که از شریعتی ارائه می‌شود به مثابه معلم انقلاب است، در حالی که این یک برساخت از شریعتی به شمار می‌رود. متأسفانه نوشریعتی های امروز با متن شریعتی کاری ندارند و او را به نفع خود مصادره می‌کنند. خود شریعتی هیچ وقت خودش را روشنفکر دینی ندانست و این تصویری که از او وجود دارد یک برساخت از شریعتی است.

 

ایرنا: بحث «هویت ملی» یکی از مهم‌ترین مباحث روز جامعه است که در اندیشه و آثار شریعتی جلوه خاصی دارد، این وجه از اندیشه‌های او و تعارضاتی که از آن فهم شده است، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

میری: باور کلی بسیاری از نخبگان این است که شریعتی درباره هویت ایرانی سخنی نگفته و بیشتر درباره امت اسلام و اتحاد بحث کرده است و کتاب «امت و امامت» او را مثال می‌آورند اما او کتابی دارد با نام «بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی» که در آن کتاب به این موضوع پرداخته است. شریعتی با پرداختن به آثار فردوسی معتقد است که فردوسی می‌خواهد بگوید اگر ایرانی شخصیت داشته باشد زیر بار ظلم نمی‌رود. البته خطاست که نگاه شریعتی به شخصیت را در محدوده روانشناسی تحلیل کنیم.

 

هدف فردوسی بازسازی هویت تحقیر شده ایرانی به شمار می‌رود، یعنی ملیت ایران و آنچه را بیگانگان در صدد از میان بردن آن بوده‌اند، به بهترین صورت بازسازی کند. ۲ نکته در اینجا اهمیت دارد. یکی اینکه فردوسی به طور واقعی این هویت را بازسازی کرده است یا خوانش شریعتی بر این پایه قرار دارد و دوم اینکه شریعتی چگونه به مقصود فردوسی پی برده، البته ظرایف هرمنوتیکی در گفته‌های شریعتی به شدت مغفول مانده و این نکته ظریف در ابتدای بحث او مطرح نشده اما این مهم را در فصل تاریخ ایرانی اسلامی تا صفویه کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی بیان کرده است.

باور شریعتی بر این است که فردوسی به نوعی تناقض دارد و چون شرایط جامعه در اواخر دوره ساسانی را دگرگون مشاهده می‌کند، خود را بر سر دوراهی بزرگی می بیند و دیگر نمی‌تواند به شیوه سابقش شعر بگوید. فردوسی تبعیض‌ها و فسادهای دوران خود را درک می‌کند اما یا باید همه چیز را در شعرهایش زیبا جلوه دهد یا حقیقت را بگوید. فردوسی در اینجا کاری عجیب انجام می‌دهد. او همه چیز را رها و تنها حقیقت عملی را انتخاب می‌کند و تراژدی اصلی شاهنامه در اینجا آشکار می‌شود. فردوسی در خوانش شریعتی به این نتیجه می‌رسد که ایران در آن شرایط خود را آماده پذیرش فرهنگ و مکتب اسلامی می بیند. شریعتی اسلام را «دیگری ایران» مفهوم سازی نمی‌کند بلکه گمشده معنوی بزرگ و یک فکر نجات بخش برای بازسازی ملیت ایرانی می‌یابد.

 

ایرنا: کتاب «انسان بی خود» از دیگر آثار شریعتی است که در اصل گردآوری‌های سخنرانی‌های وی در قالب یک مجموعه مدون محسوب می‌شود و یکی از مجموعه‌های مهم شریعتی در جهت شناخت اندیشه‌های فکری و عقیدتی او است. تحلیل شما در این باره چیست؟

میری: همان طور که عنوان کردید این کتاب از آثار قابل بحث شریعتی است. وی در کتاب «انسان بی‌خود» موضوعی را طرح می‌کند که می‌تواند اساس بسیاری از بحث‌ها درباره او قرار گیرد. شریعتی معتقد بود نظام یا نظمی از سده ۱۸ میلادی به تدریج در جهان شکل گرفته که نام آن نظم را نظم بورژوایی می‌گذارد. شریعتی باور دارد که این نظم بورژوایی توانسته به شکل تدریجی تمام اضلاع زندگی بشر را تحت تأثیر قرار دهد. شریعتی معتقد است این نظم به کمک اختراع ماشین، توسعه سوداگری جهانی، کشف قاره جدید و استعمار آفریقا، آسیا، استرالیا، آمریکا و دسترنج ملت‌ها توانسته است یک نظام بورژوایی در جهان ایجاد کند و این نظم به طور تقریبی تمام جهان را گرفته است. به زبان امروز به این نظم، نظم بورژوایی نمی‌گویند؛ بلکه آن را نظم یا هژمونی غربی می‌گویند که در تمام جهان خود را توسعه و بسط داده است.

به نظر می‌رسد شریعتی در کلیت گفتمان خود سعی در ساختن یک نظام فکری در برابر ۲ بدیل جهانی دارد. شریعتی این ۲ بدیل را بدیل‌هایی می‌دانست که در زندگی امروز بشر توانسته بودند تمامی توان، فکر، اندیشه و منابع بشر را تحت‌سیطره خود قرار دهند که یکی نظام سرمایه‌داری با رویکرد لیبرالیسم و دیگری نظام سوسیالیسم با رویکرد مارکسیستی بود. شریعتی برای این گونه دیگر در گفتمان خود، نامی نمی‌گذارد و به نظر من این مساله یکی از خبط‌ها و خلط‌های معرفتی است که در اندیشه شریعتی و هم فکران او در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شریعتی مشاهده می‌شود. همه آنان نام این نظام را نظم اسلامی یا نگاه اسلامی می‌گذارند.

 

ایرنا: «شریعتی و هایدگر» عنوان یکی از کتاب‌هایی است که درباره اندیشه‌های این ۲ اندیشمند ایرانی و آلمانی نوشته‌اید. درباره این کتاب و تشابه و تمایز این ۲ تن توضیح دهید؟

میری: به طور کلی شریعتی یک نوع خوانش منحصر به فرد از هایدگر ارائه می‌دهد که در آن هایدگر در بستر فلسفه قاره‌ای مورد نظر شریعتی نیست بلکه هایدگری در افق تفکر ایرانی حائز اهمیت است که از آن با عنوان بینش عین القضاتی (عین القضات از حکیمان و فیلسوفان سده پنجم هجری است که در زمینه‌های مختلف از جمله وحدت وجودی نظریات عرفانی ارائه کرده است) شریعتی یاد می‌کنم. شالوده این نگاه اینگونه به شمار می‌رود که انسان «شدنی» در بستر انتخاب‌های مستمر است. به بیان واضح‌تر در سنت تصوف، شریعتی زبان را در می‌یابد که عین القضات نماد رهایی بخش آن می‌شود و مناسبت این زبان در جهان معاصر چنان عمیق و گسترده است که شریعتی هایدگر را نیز در قالب سنت خویش خوانش می‌کند.

هایدگر به روایت شریعتی که در چارچوب نگاه عین القضاتی تکوین یافته با هایدگر موجود در سنت آلمانی بسیار متفاوت است و حتی نتیجه یک خبط معرفتی است کما اینکه بسیاری امروز در ایران چنین نظری دارند بسیاری از فیلسوفان معاصر ایران معتقدند که شریعتی هیچ نکته بدیعی درباره هایدگر نگفته است، به هیچ وجه هایدگر را نمی‌شناسد و اگر اشاره لفظی هم به هایدگر کرده وامدار فیلسوف فرانسوی، سارتر است. به عبارت دیگر نوع نگاه شریعتی به هایدگر به مثابه طرحی پژوهشی اهمیت ندارد بلکه ساختن بینش هایدگری که از منظر دیدگاه عین القضاتی توسط شریعتی بازسازی شده، حائز اهمیت است.

 

ایرنا: کتاب «آزادی، برابری و عرفان» از جمله مهمترین آثار شریعتی است که به تبیین ابعاد اصلی تفکر و بینش وی می‌پردازد. شما نیز کتابی با عنوان «تاریخ و آزادی» دارید که اندیشه‌های شریعتی در این حوزه را مورد نقد و تحلیل قرار دادید. درباره این اثرهای مهم و دیالکتیک این مفاهیم چه دیدگاهی دارید؟

میری: اندیشه‌های شریعتی را این طور می‌توان جمع بندی کرد که در نهایت تمامی تلاش‌های فکری و نظری او بر این بوده است که جامعه مطلوب و آینده ایده آل زمانی محقق می‌شود که آزادی، برابری و عرفان هر سه در کنار هم در جامعه نهادینه شود. در اینجا توجه و تاکید بر واژه عرفان قابل اهمیت و تأمل است که چرا شریعتی از مذهب، دین و اسلام نام نمی‌برد و عرفان را مورد اشاره قرار می‌دهد! دلیل این امر این است که هر نوع نگاه تئولوژیک به جای اینکه باعث وحدت و همبستگی شود، سبب جدایی و تفرق انسان‌ها و جوامع انسانی می‌شود.

در راستای این نگاه شریعتی نظام‌های کاپیتالیزمی یا سرمایه داری را به جهت قربانی کردن عدالت و برابری و ایجاد شکاف طبقاتی به خاطر برقرار آزادی مورد انتقاد قرار می‌دهد. از طرف دیگر نظام‌های سوسیالیستی را نقد می‌کند که به جهت برقراری عدالت و برابری آزادی انسان را سلب و آن را در قفس محبوس می‌کند و به سرکوب گرایش‌های متعالی انسانی و استعلایی می‌پردازند. در دیدگاه شریعتی به نهادهای رسمی دینی یا religion organization نیز نقد جدی وارد می‌شود که به بهانه برقراری چهارچوب تئولوژیک و مذهبی عدالت و آزادی انسان را نادیده می‌گیرند و تمایلات عرفانی انسان را سرکوب می‌کنند.

 

ایرنا: یکی از مهم‌ترین وجوه تمایز شریعتی با دیگر اسلام شناسان معاصر، گفتمان و نگاه متفاوت وی درباره «دین» محسوب می‌شود، این عامل ناشی از چه موضوعی است؟

میری: اگر کمی از نظر تاریخی به عقب بازگردیم از دهه ۳۰ تا ۴۰ خورشیدی تعداد زیادی از روشنفکران بر این باور بودند که جامعه ایران نیازمند یک تحول است اما این تحول نیازمند یک نقطه اتکا بود. شریعتی معتقد بود در جامعه‌ای چون ایران تنها عامل تحول و پویایی، دین بدون پیرایه، خرافات، دوری از جبرگرایی و تصورات نادرست از مفاهیم قضا و قدر است.

به اعتقاد وی دین، موتور تغییر و تحولات، عامل پویایی و تجدید حیات نسل‌هاست. به عبارت دیگر، دینی در تغییر و تحولات اجتماعی تأثیرگذار است که تحقیقی (نه تقلیدی) و در نهاد انسان و جامعه به منصه ظهور رسیده باشد. البته مفاهیم «تحقیقی» و «تقلیدی» به معنای فقاهتی آن مورد نظر شریعتی نبود.

 

 

منبع:

https://www.irna.ir/news/83358723 > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *