نقدی بر نظریه استنفورد در فلسفۀ تاریخ و مبانی روش تحقیق در علوم اجتماعی
موسی نجفی
جمیله علم الهدی
سلسله گفتارهایی که به طور مرتب و پیگیر در “بخش مباحث نظری” فصلنامه تاریخ معاصر ایران از نخستین شماره دورۀ جدید آن در بهار ۱۳۷۶ تاکنون درج شده است، توجه جدی و استقبال فراوان علاقه مندان، صاحبنظران، دانشجویان و اساتید رشته های مختلف علوم اجتماعی و انسانی به ویژه دو رشته مهم تاریخ و فلسفه را در پی داشته است… از آنجا که گفتار حاضر با تقوای کلام و به گونه ای علمی به بحث و بررسی مطالب و مضامین مقاله استفورد پرداخته و حاوی نکات مفیدی است که مخاطبان و خوانندگان فصلنامه را با نگاه اندیشمندان مسلمان معاصر در رویکرد به فلسفه تاریخ و تاریخنگاری آشنا می سازد لذا درج مقاله حاضر را به فال نیک گرفته و امیدواریم این امر فتح بابی باشد تا دیگر خوانندگان و مخاطبان و صاحب نظران عزیز و ارجمند نیز دیدگاهها و نقطه نظرات خود را درباره مطالب “بخش مباحث نظری” فصلنامه برای هیئت تحریریه فصلنامه ارسان نمایند.
مقدمه
اگرچه از قرن نوزدهم تاکنون، توسعه پوزیتیویسم، نوعی رویکرد ایدئولوژیک نسبت به روش شناسی تجربی در علوم را سبب گردیده، ولی ظهور دیدگاه های جدید فلسفه علم در نیمه دوم قرن بیستم، انتقادات مربوط به مطلق گرایی روش شناختی علوم تجربی را به چالش هایی جدی تبدیل نمود. از این رو زمینه برای عرضۀ نظریات تازه درباره روش های تحقیق و مبانی یا اصول آنها فراهم آمد. با این همه به دلایلی نه چندان آشکار، در فضای علمی کشور ما، هنوز حرکت چشمگیری در جهت گسترش مطالعات و مباحث مربوط به حوزه روش شناسی و فلسفه علم، صورت نگرفته است. از این رو نه تنها واحدهای درس روش تحقیق در عموم رشته های دانشگاهی به آموزش آمار و روش های سنجش کمی تقلیل یافته بلکه تحقیقات نظری نسبت به تحقیقات کاربردی و تحقیقات توصیفی کتابخانه ای نسبت به تحقیقات میدانی در مراکز علمی ما از اهمیت کمتری برخوردار است و درجه دوم محسوب می شود.
ادامه مطلب > > > >