هدایت و تجربه مدرنیته

رامین جهانبگلو

در تقاطع میان سنت و مدرنیته در تاریخ مدرن خاورمیانه، نسل هایی از روشنفکران قرار دارند، که اگرچه پیش زمینه ها و دیدگاه هاشان متنوع است، تلاش دارند میانجی گذر از وجه سنتی به وجه مدرن اندیشیدن باشند. این روشنفکران تقریبا همواره با آگاهی و وجدانی توصیف می شوند که خشمگینانه مابین دو موضوع در نوسان استه: تصدیق مخاطره شکست خوردن از مدرنیته و الزام محال غلبه بر آن برای بسیاری از این روشنفکران، تجریۀ فوق الذکر از مدرنیته به منزله «شوکی» ظاهر می شود که الگویی از «تفرد بخشیدن» را دنبال می کند و نه الگوی خطی پیشرفت یکپارچه این «تفرد بخشیدن» با معنایی از «بلوغ» مشخص می شود، با فرایندی که به نوبه خود تفکری انتقادی و فروپاشی هاله جادویی را سبب می شود. بنابراین، هر گونه تجربه مدرنیته برای هر یک از روشنفکران شامل تنگناهای مشخص خاص خود است.

در خاطر داشته باشید، وقتی پای بحث درباره تجربۀ مدرنیته به میان می آید، درون چهارچوب هر یک از این زندگی های
روشنفکری است که پی گرفته می شود. روشنفکران ایرانی، برای اولین بار در اواخر قرن نوزدهم با این تنگناها رو در رو شدند، در خلال دوره ای صد و پنجاه ساله (۱۹۹۰. ۹۸۴) تفکر آرمانشهرانه (یا اتوپیایی) نقشی مرکزی ایفا کرده هم در زندگی و آثار روشنفکران ایرانی و هم در تنگناهایی که در فرایند مدرنیزاسیون درگیر آن بودند. همین تفکر آرمانشهرانه کمابیش به عنوان بیانی منسجم از سنت های متفاوت اندیشه ظاهر شد، سنت هایی که در تصورات و بصیرت های خاص گذشته و آینده ریشه داشت. در طول این دوره زمانی پرسش هایی که ناگزیری تاریخی، تصویر تکنولوژیکی و هماهنگی منطقی ارزش ها را در سیستم بیگانه برای روابط تاریخی مدنظر قرار می دادند، در مرکز بخشهای روشنفکری بودند.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *