تفحص در اندیشه شاعران ایران – «حافظ» (غزل شانزدهم تا بیستم)

معصومه بوذری

 

آنچه در پی می آید بخش هایی از پیش نویس و متن ویرایش نشدۀ کتاب در دست انتشار معصومه بوذری و همکاران است؛ و هرگونه برداشت از آن منوط به اجازه از نویسنده می باشد.

 

*** غزل شماره ۱۶ ***

 

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت | به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود | زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد | فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن | که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم | چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد | صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم | سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش | هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم | نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود | که بخشش ازلش در می مغان انداخت

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان | مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش

که بخشش ازلش در می مغان انداخت

 

نکته ها و رمزگان ها:

| تأکید بر طرح محبت از ازل، و خرم بودن شاعر در بزمگاه چمن، و از تیر خم ابروی شوخ تو تا بندگی خواجه سیری مقدر. تصویرسازی نقش دو عالم در انعکاس هم: تو خوی کرده می روی، و خم ابروی تو، و فریب چشم تو، و دهان تو، و زلف تو، و روی تو، همه تصویر است در مدح تو. و مستی من و بندگی من نتیجه ی تقدیر ازلی بوده است = عدم تعادل و عودت جرم خود به شاهد / حقیقت ازلی. [*اهمیت این تصویرسازی اسکیس وار]

 

واژه های قصد جان، نقش دو عالم، فریب چشم تو، آتش ارغوان از آب روی تو (تضاد معنایی)؛ تردید من از این غنچه تا دهان تو، در بزمگاه چمن این عالم = تشبیهی کافرانه و تأدیب توسط صبا از سوی سمن. [*سمن سا = زلف*]، ورع (پارسایی) و پرهیز از می / هوای [هوس] مغبچگان؛ خرقه شویی با شراب (نصیبه ازل)، بخشش (ایهام: بخشایش، بخشیدن سهم) = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۶:

چرا حافظ …………….

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۶:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۶:

گفتمان عرفان نظری + وجهه زنانه + وجهه مردانه

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

*** غزل شماره ۱۷ ***

 

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت | آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت | جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع | دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است | چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد | خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست | همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم | خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی | که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

…آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است…

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی…

…که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

 

نکته ها و رمزگان ها:

| تأکید بر سوزش عشق و فنا شدن دل (خانه / جان) در سینه (کاشانه / تن)، هم به علت دوری تن از دلبر، هم مواجهه ی مستقیم جان با جانان. تصویرسازی سوزش دل: دوش [پیشین؛ زمانی از آغاز] اشک آتشین، شمع دلم را سوزاند. پروانه واری اشک چشم. اشک دلسوز من = سوزاننده ی دل بیگانه [او]. اشک آشنایم (نه غریب). مجموعۀ تضادها. آب و آتش. آب خرابات (بردن خرقۀ زهدم) آتش میخانه (سوزاندن خانه ی دلم). بیت ششم (نقطه عطف) = توبه شکستن باعث شکستن دلم شد (چون پیاله = دل / شکستن). روایتِ با توبه از می و خمخانه، جگرم سوخت (همچو لاله = جگرم / خمخانه). امر به “بازآ” [مواجهه مستقیم]. مردم با بصیرت چشمم، خرقه سوزی کرد به شُکر نعمت بینایی. و رندی در بیت پایانی که همه ی روایت افسانه بود. نخفتیم = تأکید بر بیداری خود. تمسخر هدر رفت عمر به قصه.

 

واژه های دوری دلبر و نزدیکی رخ جانانه اش؛ مهرورزی اشک و سوزش دل؛ آشنای غریب اشک، و دل بیگانه را سوزاندنش؛ خرقۀ زهد به آب رفته در خرابات و خانه ی عقل سوخته در میخانه، توبه از پرهیز از خمخانه و خرابات و میخانه. خرقه سوزی، و بیت آخر: وارونگی مفهومیِ تمام ابیات پیشین. و تأکید بر بیداری و نخفتن (در ایهام) = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۷:

چرا حافظ …………….

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۷:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۷:

گفتمان عرفان نظری + گفتمان عرفان عملی + غیریت زاهدان

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

*** غزل شماره ۱۸ ***

 

ساقیا آمدن عید مبارک بادت | وان مواعید که کردی مرواد از یادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق | برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگی دختر رز گو به درآی | که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست | جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت | بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد | طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح | ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

…وان مواعید که کردی مرواد از یادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق…

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد…

…ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

 

نکته ها و رمزگان ها:

| تأکید بر زمان وعده؛ و گذر از دوئیت و تفرقه و شرّ، (وصالِ مستی). با روساخت تصویرسازی از شراب و شادی. تأکید بر مبارک بودن روز موعود برای تو، ساقی. وعده ی ساقی = می. ایام فراق: روزگار نهی می / و همچنین ایهام به زندگی همان فراق “کز نیستان تا مرا ببریده اند”؛ حریفان [هم حرفه، هم پیشه حریف نرد، فاسق] / حریف: خود می “شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش”؛ دم و همت ساقی، آزادسازی دختر رز. نفرین بر بدخواهان ساقی. تاراج خزان: ایهام (ایام غارتگری و شرّ پاییز و حبس دختر رز، و ایام تفرقه و فراق از اصل)؛ بوستان سمن تو = زندگی این جهانی که همچو گل کوتاه است. بازآوردن طالع از تفرقه = وصال. دولت مادرزاد = تقدیر ازلی. کشتی نوح = نجات بخشیِ می. طوفان حوادث (ایهام) حادث در مقابل قدیم (قدم و مقدم، و قدیم). تمام غزل: تبدیل یک به دو تا یک و بازگشت به یک اولیه؛ سیر نزول نیکی و بدی و صعود در نجات.

 

واژه های مواعیدی که مرواد از یاد، حریفان، به درآمدن دختر رز از بندگی، شادی مجلسیان (اهل راز و دل)، رخنه [شکاف. دوپارگی؛ ضدّ یگانگی و یکی بودن و وصال]، بوستانِ متعلق به ساقی (تلویحاً= جهان متعلق به خداوند)؛ نقطه عطف بیت “چشم بد دور…” طنز: به خود ساقی، تشویق از جانب حافظ. بیت آخر: فرصت و دم غنیمت دان به خود. [قیاس و البته والایی ساقی] = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۸:

چرا حافظ …………….

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۸:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۸:

گفتمان عرفان نظری

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

 

*** غزل شماره ۱۹ ***

 

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست | منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش | آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد | در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند | نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است | ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش | کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو | دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی | عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج | فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

…منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

…آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش…

…فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

 

نکته ها و رمزگان ها:

| کل مسیر جستجوی حقیقت. منزلِ آرامگهِ یارِ عاشق کُش (تناقض مفهومیِ عیاری و وجه کنایی کُشنده ی عاشق/ عاشقان). منزلِ مه (هیئت؛ سماوی) در شب تار. زندگی ما و عمر = در وادی ایمن (طور سینا). نقش خرابیِ همۀ جهانیان [خراب: ایهام برای نقش و خراباتی]، اشارت دان (مثل نظرباز) اهل محرم اسرار است. بیت پنجم، جابجایی من و تو [موی تو؛ موی من است. کار من کار توست.] ملامتگر که بی کار است: اغیار؛ مغرض بی کار (ایهام: از روی بی کاری غرض ورزی / یا چون هیچ نکته ای پیدا نکرده برای نکته سنجی) سرگشتگی و گرفتاری در این جهان تاریک گیسوی سیاه. محراب ابرو و گوشه ی عزلت دل. و نتیجه = دیوانگی عقل در ظلمت گیسو. بساط عیش بدون خود یار (دنیا بدون ظهور. لن ترانی)؛ بیت آخر: طعن و نهیب و امید برای سازگاری و پذیرش: یار گل است امّا خار دارد، تجلی نکردنش خار است. همچنین کوتاهی عمر و تقدیر؛ و رسیدن خزان و پایان کار دهر.

 

واژه های عاشق کُش (تضاد مفهومی)، شب تار، وادی ایمن [وادی طور/ محل گفتگوی انسان (موسی) با خدا]، موعد دیدار دور از آتش طور (استفهام انکاری)، اشارت و بشارت / محرم اسرار، مو و گیسوی شکن در شکن (ظلمت کثرت)، ملامت گر بی کار [ایهام: وقتی بی کار است پس چه ملامتی؟!]، عقل دیوانه شده، گوشه نشینی دل ما در کنج ابرو، خود یار (خود دیدار مثل آتش طور: ارنی گویی)، فکر معقول (طعم طعن)، گل بی خار (آیرونی درونی؛ برای یار) = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۹:

چرا حافظ …………….

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۹:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۹:

گفتمان عرفان نظری + معشوق قدسی + معبود الهی

شوخ چشمی رندانه:

 

 

 

 

*** غزل شماره ۲۰ ***

 

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست | می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت | وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد | این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود | بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق | آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم | وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم | باده از خون رزان است نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود | ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

 

چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت…

…آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم…

…باده از خون رزان است نه از خون شماست

 

نکته ها و رمزگان ها:

| تأکید به نوبت گفتمانی متفاوت و متضاد، که هیچوقت به یکدیگر نمی رسند. مقایسه ی گفتمان مسلط و در اوج قدرت: زهدفروشان گران جان (گران فروشی جان)؛ و گفتمان مقهور. هویت بخشی به گفتمان رندی و ملامتی (با عید فطر، پدیدار شده). توصیف هویت خود: بجا آوردن حداقل فریضۀ ایزدی، بدی نکردن، قلب نکردن دستورات الهی (طعن به طرف مقابل: زهد فروشان).  من و تو / شما = مواجهه و گفتگوی مستقیم و ساده و صادقانه در عمل (ما). تأکید به باده نوشی بی ریا، و قیاس. بیت آخر نقطه عطف: “مردم بی عیب کجاست” پاسخ تمام شبهه ها در این غزل. (مردم: ایهام. و مفهوم متضاد) کل غزل: شبیه یک بازی رو باز؛ برای موازنۀ قدرت حقانیت و برتری.

 

واژه های خمخانه، می، زهدفروشان، گران جان، رندی، طرب، ملامت، خطا (گناه)، باده نوش، ریا، زهدفروش، روی (دورویی)،  عیب، بی عیب، بی خردی (عقل گریزی آشکار ما)، ترکیب روی و ریا (زرق. سالوس)، رندان، حریف، نفاق، عالِم سرّ، بدی نکردن، رواداری، قدح باده، خون رزان و خون شما [قدرتنمایی پنهان]، مردم بی عیب (اشاره به آفرینش مقدر نیک و بد)=  حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»

 

در این غزل،

بجای

وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

به نظر می رسد

ور بگویند روا نیست بگوییم رواست

بوده باشد که به سبک حافظ هم نزدیک تر است.

حکمت خسروانی.  رازها و اسرار

 

سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۲۰:

چرا حافظ …………….

 

تحلیل گفتمان غزل شماره ۲۰:

|

حوزه های گفتمانی غزل شماره ۲۰:

گفتمان عرفان عملی + حوزه معنایی رندی + غیریت زاهدان + طنز و وارونگی

شوخ چشمی رندانه:

 

 

  > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *