همراه با ماکسیم گورکی در نظر به هدف ادبیات
معصومه بوذری
“هدف ادبیات”، اثر ماکسیم گورکی، متنی است با ادبیت تمام در قالبی داستانی امّا سراسر نظریه و نقد؛ که با همنشینیِ تصویرهای تمثیلیِ زیبا در کنار معانی دقیق، می خواهد نگاهی پرسشگرانه دربارهء هدف ادبیات و رابطه ی نویسنده و خواننده را به مخاطب عرضه کند. ماکسیم گورکی، چهره ی سرشناس ادبیات روسیه و جهان، در این اثر تخیّلی و داستان وار ابتدا با گفتمانی بینِ نویسنده ای نسبتاً مغرور با شخصی ناشناس به نمایندگی از خوانندگان آثارش آغاز می کند و مباحث این گفتگو را پیرامون ماهیت ادبیات و ابعادِ اجتماعی یک متن ادبی، به صورتِ نقد و نظری بسیار موشکافانه به پیش می برد.
“هدف ادبیات” ظاهراً حاصلِ گفتگویی شگفت آور است که در فضایی وهم انگیز و پُر ابهام آغاز می شود؛ امّا در اصل، همین ابهامِ موقعیت است که به بهترین وجه، حسِّ کنجکاوی و پرسشگری مخاطب را برانگیخته می کند. سپس، همانطور که با داستان پیش می رویم از طریقِ کُدهایی که گورکی برای کشف رمزِ داستانش به دست می دهد متوجه می شویم که آن فرد ناشناس کسی نیست جز وجدانِ خودِ نویسنده؛ و هرچه می گذرد پرده های ابهام و تاریکی کنار می رود تا در پایان ما در فضایی نورانی و سرشار از پرتوهای خورشیدِ جهان تاب قرار می گیریم. همین روشن بینی و روشنگریِ نمادین است که هدفِ کلّیِ ادبیات بوده است و به طور توأمان، هدفِ خاصِّ گورکی در این داستان واره.
این داستان به موضوعِ ادبیات به عنوان واقعیتی والا و فراتر از تمام تنگ نظری های ایدئولوژیکی نگاه می کند؛ هرچند دیدگاه سیاسیِ خاص گورکی را می دانیم؛ امّا وی در این متن، حرمتِ وادیِ ادبیات را به طور تمام و کمال به ما یادآور می شود؛ و در عین حال ما را وادار می کند به بدیهیاتی اولیه و اساسی بیاندیشیم و از خود بپرسیم: “حقیقتاً هدف ادبیات چیست؟ و برای انگیزه ی نویسنده و نیاز خواننده چه توضیحی می توان داد؟”… گورکی در این تفکر و خودکاوی، خود را در جایگاه نویسنده ای ادبی قرار داده است – و البته دقیقاً شخص خودش – که با پرسش های عجیبی از سوی آن وجدانِ بیدار، روبرو شده است.
اینکه گورکی در متنِ حدوداً ده – دوازده صفحه ایِ”هدف ادبیات”، از تمامی تمهیدات ادبی بهره می گیرد (تشخیص، تمثیل، کنایه، تشبیه، استعاره، نماد، رمز و…) تا درباره ی ماهیت ادبیات سخن بگوید، صرفاً برای آن است که صورت و معنا یکی شود و شکل بخشیدنِ هماهنگ با محتوا و اندیشه را به آن مخاطبش بیاموزد که شاید هوای نویسنده شدن در سر پرورانده است. این شکل و ظاهر داستانی با تصویرپردازی های نمادین و رمزیِ مناسب و هماهنگ با پرسش و پاسخ های این دو رهگذر، موجب می شود ما در عینِ غرق شدن در دنیایی خیالی، تفکری منتقدانه و نگاهی صادقانه به ماهیت و انگیزه ی تخیلِ نویسندگانِ ادبی پیدا کنیم…