شکلگیری نظریه فلسفی تمایز وجود و ماهیت در جهان اسلام
سیمین عارفی
بحث درباره وجود و ماهیت و رابطه میان آنها از مباحث بنیادین فلسفه است. از جهات گوناگون میتوان تصاویری از این رابطه را در قالب تمایز طبیعی، منطقی و فلسفی نشان داد. تمایز طبیعی در میان فیلسوفان گویندهای نداشته و تمایزی که در فضای فلسفی یونان و در ارسطو در مباحث مربوط به «پرسشهای علمی» و «فلسفه نخستین» دیده میشود، تمایزی منطقی است. ارسطو هرگز از مرز تمایز منطقی فراتر نرفته و نمیتوانسته فراتر رود؛ چراکه در دیدگاه وی جهان بیآغاز است و آفریدگاری ندارد؛ هستی همیشه هست و عدم مطلق، مطلقاً نیست و مفهوم امکان – به معنای شکاف واقعی میان ماهیت و وجود- ناشناخته است. در مقابل، در فضای ادیان توحیدی، جهان و هر چه در آن هست مخلوق است و مخلوق یعنی آنچه علت «بودن» خود را به همراه ندارد و وجودش را از خالق (خدا) دریافت میکند. چنین آموزهای در جهان اسلام به پیدایش مفهوم فلسفی «امکان» و دستهبندی دوقطبی موجودات به «واجبالوجود» و «ممکنالوجود» انجامید. مراد از تمایز فلسفی همین است که «وجود» در ممکنالوجودها معلول علتی خارجی و خارج از ماهیت شیء است. به لحاظ تاریخی سرآغاز این نظریه به فلسفه کندی باز میگردد که در آن او با طرح نظریه «ابداع» و توصیف علهالعلل به خالقیت، آموزه خلقت را جانشین نظریه یونانی «پیدایی عالم» کرد. فارابی هم نخستین کسی است که با تقسیم موجود به واجب و ممکن و تحلیل واقعیت ممکنات به وجود و ماهیت، مسئله تمایز فلسفی را مطرح کرد و ابنسینا آن را مبنای مابعدالطبیعه خود قرار داد و به استخراج لوازم فلسفی آن در حوزههای مختلف پرداخت. هدف از نگارش این مقاله نشان دادن سهمی است که کندی و فارابی با توجه به آثار موجودشان در پیدایش این نظریه داشتهاند.
منبع: http://pfk.qom.ac.ir/article_12_20.html > > > >