دیر کردن: یک شرط هستی شناسانه و دراماتیک
دکتر بلیز گوچ بیلمز
عضو هیأت علمی دانشکده تئاتر آنکارا
ترجمه عبدالحسین لاله
عضو هیأت علمی فرهنگستان هنر
هر شناختی و شناساندنی، در واقع مفهومی است بازشناخته شده که مدت ها پیش از امکان وقوع یافته است. مفهومی که از همان روز اول و در طول زمان، بودش معلوم شده است.
این مفهوم در طول زمان و با فاصله گرفتن از بدو زایش خود، یعنی با نوعی دیرکردن (نسبت به زمان وقوعش)، وجود پیدا می کند. این نکته اشاره ای است به این مسأله که زمان سپری شده ای تمهید آن مفهوم را فراهم آورده است امّا هر نوع مداخله ای را در درک اولیه ی آن از بین می برد.
چنین میانجیگری توسط زمان، در تئاتر، زمینه بروز تکنیک شناخته شده و معینی به نام کنایه یا طعنه را فراهم می آورد. زیرا مخاطب به این ترتیب خود را در شناخت حوادث و قهرمانان تراژدی، جلوتر از خود قهرمان تراژدی، حس می کند.
بدین ترتیب در پیگیری نمایش، راغب تر از قهرمان تراژدی می گردد.
… حکایت و افسانه اسطورهای، چنان تلخ و بیرحم، کنار هم جای میگیرند که حتی اگر ادیپ آناگنوریسیس٢ را لحظه تولد خویش دیده باشد، به خاطر نفرینی که پشت اجداد و نام وی، پنهان شده است، برای اقدامی درخور، دیر میکند. اگر بخواهیم این مسئله را زبان نیچه بیان کنیم، تنها راه رهایی ادیپ از فلاکتهایی که بر سرش آمده و یا میآید؛ آن است که اصلاً نبوده و یا به دنیا نیامده باشد. اما وقتی چنین امری ممکن نبوده، بهترین راه دوم آن است که بدون کوچکترین وقفهایی بمیرد.
نظام و ساخت جهان تراژدیک، با به زیر کشیدن دانایی و آگاهی، آناگنوریسیس را به حقیقتی تلخ و شوخی وحشتناکی بدل میکند. در مقابل دانایی بی حد و مرز و بیزمان خدایان، آگاهی که با تأخیر از سوی خدایان به انسان داده میشود، در واقع پایههای ناآگاهی انسان را میسازد و او را تابع جبر و بیاختیار بودن خویش میکند. این فرایند حکمی است بر بیتأثیری نیات و اعمال انسان برای مبارزه با آن.
ارسطو در کتاب فن شعر خویش، ادیپ را مصداق بسیاری از مثالها برای انتقال معانی و مفاهیم تراژدی میکند. او مصداق روشنی برای شناخت پایههای تراژدی است. ادیپ با همه قدرتش، و در عین حال با همه ناتوانیاش، مثال بارزی برای زهر چشم گرفتن از همه موجودات فانی است…