تحلیل نشانه – معناشناختی خلسه در گفتمان ادبی
دکتر حمیدرضا شعیری
یکی از ویژگیهای مهم گفتمانهای ادبی، بهویژه در شرق، کارکرد خلسهای آن است. از دیدگاه نشانه-معناشناختی، در گفتمان ادبی خلسه زمانی شکل میگیرد که کنشها در وضعیتی فرعی قرار گیرند و جای خود را به شوِش، یعنی فرآیندی تنشی- عاطفی دهند که در آن شوِشگر در وضعیتی انفعالی از خود رها گردد و تحت عظمت و اراده یک «دیگر» فراسوژهای «شدنی» آنی را تجربه کند. در واقع، خلسه فاصله بین استقرار در مرز کنش و عبور به هاله معنایی جدید را که با تغییر یا استحاله همراه است، آنقدر کاهش میدهد که گفتمان ادبی ما را با وضعیتی کوبشی یا تکانهای مواجه میسازد. در چنین حالتی، آنچه به طور طبیعی پایان یک فرآیند است، در ابتدای آن رخ میدهد. به همین دلیل، خلسه ادبی کارکردی است که همه محاسبات گفتمانی را به هم میریزد، و خارج از هر نوع زنجیره استدلالی و روایی، سبب غافلگیر شدن و ایجاد وضعیتی استعلایی میگردد؛ گویا خلسه وضعیتی است که سوژه گفتمان به واسطه آن خود را در انفصال کامل با آنچه حضور ارجاعی و عینی است مییابد و در نوعی غیاب قرار میگیرد که سرچشمه گریز از ایستایی و تحمل کنشهای زمانمند است. کارکردهای نشانه- معناشناختی خلسه ادبی کداماند؟ چگونه خلسه ادبی زمان کنشی را به زمان شوِشی تغییر میدهد؟ چگونه خلسه ادبی شرایط استعلای سوژه گفتمان را فراهم میسازد؟ با توجه به توضیحات بالا، هدف از این مقاله تحلیل نشانه- معناشناختی خلسه در گفتمان ادبی به منظور تبیین ساز و کارهای آن برای دستیابی به الگویی است که بتواند فرآیند تولید خلسه ادبی و نقش آن در تبیین معنا را مطالعه کند.
ادامه مطلب > > > >