دربارۀ برشت
نوشتۀ هانا آرنت
ترجمه علی عبداللهی
هیچ تردیدی ندارم که برتولت برشت بزرگترین شاعر زنده آلمانی است و چه بسا بزرگترین درام نویس اروپایی نیز باشد. این شاعر متولد ۱۸۹۸ در زمره نخستین کسانی ست که از آنها به «نسل باخته» یاد می کنند. همان نویسندگانی که قریحه خلاق و مولدشان را قربانی سرخوردگی ها، تلخکامی شخصی و ترحم سانتی مانتال نسبت به خود کردند. اگر به هبل حق بدهیم که می گفت «امر والا همواره تکامل ناب و آرام» است، جا دارد به این «باخته گان» هم حق بدهیم و اذعان کنیم که اینان به هر حال به خلاقیت خودباخته اند. زیرا میادین کارزار جنگ جهانی اول بود که نخستین نسلِ قرن بیستم را با زندگی آشنا کرد؛ تورم و بیکاری بود که مشخصه تعیین کننده تکامل نسل دوم بود؛ و نسل سومی ها باید خودشان انتخاب می کردند که آیا می خواهند متأثر از تجربه زیسته شایان دوران جوانی شان، آغازگر «تکاملی ناب»، در گرما گرم شوک نازیسم (در آلمان) یا جنگ داخلی اسپانیا (در سایر کشورهای اروپا) یا محاکمات مسکو (در نقاط دیگر جهان) باشند. یکی از مشخصه های سرعت برق آسای این سده این است که تمام این سه نسل، از نظرگاه تاریخی، به سه عصر به ظاهر کاملا متفاوت از هم تعلق دارند، ولی از نظر سن و سال چنان نزدیک به هم هستند، که حتی مشترک می توانستند با همدیگر به جنگ جهانی دوم بروند. به عنوان سرباز با شهروندان عادی در بمباران های متعدد، به عنوان پناهنده و تبعیدی، به عنوان اعضای گروه های مقاومت با جنبش های مبارز زیرزمینی یا سر آخر در جایگاه بندیان کوره های آدم سوزی.
به این ترتیب نه تنها وضعیت «نسل های باخته» از نظر صوری همچنان تکرار می شد، بلکه در آن صورت همه آنهایی که امروزه در کشورهای مختلف اروپایی، دست به کار ادبیات می زنند، چه جوان و چه پیر، به همان طرحواره فرهنگی – روحی و بیوگرافیک اشاره می کردند. اگر چنانچه هم اینان بکوشند، در خود آگاه تکامل شخصی یی که پیوسته از رهگذر رویدادهای سیاست جهانی گسسته می شد، با خود صاف و پوست کنده و روراست کنار بیایند، حتی جوانترین آنها، در هر حال فقط می توانند امکانات خلاقه به شیوه شخصی و موضوعی خاص را با سنجه های قرن نوزدهم بسنجند. اما اینان با ملال شگفت انگیز و اندوهناکی همچنان واریاسیون های همان ادبیات را تولید و عرضه می کنند، که در آن فرد فرد، میل مفرطی به شکوه سر دادن از ناهنجاری های روحی و تحمل ناپذیری هنجارهای اجتماعی دارند، چنانکه تو گویی جهان به عمد آنان را در جایی فریفته و چرخ تاریخ جهان گویا فقط به گونه ای چرخیده است، تا صرفا توهمات اینان را به یغما برد.
ادامه مطلب > > > >