دکتر سید جواد میری
شریعتی میگوید فردوسی میخواهد “بیان کند که اگر ایرانی شخصیت داشته باشد زیر بار زور و تحقیر
.) نمیرود”)م.آ. ۷۲ ص ۹۱
پرسشی که میتوان از شریعتی پرسید این است که آیا این نظر فردوسی است یا خوانش شریعتی از شاهنامه؟ به
نظرم کلیه فهم روایت شریعتی از هویت ایرانی مفهوم “شخصیت” است که مبتنی بر آن شریعتی به بازخوانی
شاهنامه فردوسی میپردازد، ولی خطا خواهد بود اگر این مفهوم)شخصیت( را در قالب روانشناسی فردی مفهوم
سازی کنیم. زیرا او میگوید:
“فردوسی تنها به خاطر ملیت از دست رفته و در حال اضمحلال کشورش…میخواهد آنچه را که به لجن کشیده
.) شده]است[..و تحقیر]شده است[، از نو با صورتی عالی احیا کند”)م.آ. ۷۲ ص ۹۱
به سخن دیگر شریعتی در پی بازسازی هویت ایرانی نه به مثابه امر ماضی بل به مثابه “امر کنونی” به فردوسی
رجوع میکند و حتی آنجا که از پروفسور برک شاهد می آورد که” مورخ نباید با بینش زمان خویش حوادث یا
وقایع و مسائلی را که در زمان دیگری رخ داده است ]را[…بنگرد”)همان،ص ۷۹ (، ولی خود به این هشدار متدیک
خود نیز بی توجه باقی می ماند و روایت خویش از فردوسی را به مثابه تقریر “ماوقع”)یعنی آنچه که روی داده
است( بیان میکند و میگوید” در واقع …فردوسی با آفریدن…شاهنامه…ملیت ایران و آنچه که بیگانگان در صدد از
.) بین بردن آن بودند، ]را[ به بهترین صورت خود احیا کرده است”)همان،ص ۹۱
دو نکته در این سخن شریعتی نهفته است: نخستین نکته این است که آیا واقعا فردوسی “ملیت ایران” را احیا
کرد یا این خوانش معاصر از روایت فردوسی است و دیگر اینکه شریعتی چگونه به” خوانش فردوسی در واقع” پی
برده است؟ به عبارت دیگر، لطائف و ظرایف هرمنوتیکی به شدت در خوانش شریعتی مغفول است ولی نکته ای
در خوانش شریعتی نهفته است که خوانش او در باب هویت ایرانی را در بستر معاصر حائز اهمیت می کند. آن
نکته چیست؟ به نظر من آن نکته ظریف که در روایت شریعتی نهفته است در ابتدای بحث مطرح نشده است بل
در پایان دروس شفاهی شریعتی در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد در آبان ۹۴۳۱ مطرح شده است که در کتاب
“بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی”)م.آ. ۷۲ ( در فصل “تاریخ ایرانی اسلامی تا صفویه” چاپ گردیده است. آن نکته
ظریف شریعتی چیست که اساسا روایت شریعتی را به عنوان یکی از نظریه های ایرانی در باب ملیت قابل اعتنا
میکند؟
ادامه مطلب > > > >