شهرزادکُشی؛ جستاری بر تولد داستان نو ایران از شهرزادگی

شهریار مندنی پور

از چشم غربی، ادبیات جهان جنوبی – یا به عبارت منسوخ شده جهان سوم همانند صنعت بازمانده شده آن است. این تصور در میان منتقدان کشورهای عقب مانده هم کم و بیش رایج است. قصد من در این مقاله این است که تلاش کنم بدون تأثیر دلبستگی های ملی و فرهنگی، ماهیت پیشرفت داستان کوتاه و رمان فارسی را بررسی کنم، و حتی المقدور ثابت کنم که هنگام رویکرد به ادبیات شرق، به خصوص ادبیات سرزمینی مانند ایران که تاریخ زبانی و فرهنگ دیر سالی دارد، هر گونه ساده انگاری
و مطالعه تک ساحتی، نتیجه اشتباه به بار خواهد آورد. فرض و تصور کنسرو شده ای که معمولاً رسماً هم اعلام نمی شود، وجود دارد، که بنابر آن، کشورهای توسعه نیافته، همان طور که ساختار صنعتی بدون پیچیدگی و فاقد شبکه های چند ساحتی مدرن دارند، ساختار فرهنگ و هنر و اندیشه اجتماعی شان هم ساده، کولاژوار و بدون عمق است. تلاش من این است که حداقل در حوزه ادبیات، بحث کنم که در شرق و در سرزمین های کهنسال آن، تنوع گسترده فرهنگی، هم زیستی و رویارویی سنت و مدرنیسم، ریشه های زندۀ تاریخ عتیق، تکاپوی استقلال و تأثیرهای کم و زیاد استعمار و همچنین در این اواخر، آوارهای لایه های رویین فرهنگ غربی که ارزش لایه های عمقی این فرهنگ را ندارند، وضعیت بسیار پیچیده ای را پدید آورده، و هرگونه مطالعه ی هنر شرق باید این پیچیدگی را در نظر داشته باشد، بلکه به تئوری رو به حقیقی برسد؛ وگرنه، ساختار صنعتی این کشورها را مدل فرهنگ آنان قرار داده، روشی علمی نخواهد بود… در همین مسیر، نیتم بر آن است که ساختار داستان نویسی مدرنِ شرقی – ایران به عنوان نمونه، را، از لحاظ ساختار زبانی شگردها و فرم های مدرن خود را مانند مونتاژ صنعتی، از غرب وارد کرده، به بحث کشم، تا شاید نتیجه و زاویه دید دیگری به کف آرم.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *