نقش فرگه در منطق و فلسفه تحلیلی*

سعیده معصومی
فرگه را میتوان حداقل به سه دلیل از بانیان اصلی فلسفه تحلیلی زبانی و در واقع اولین بانی آن به شمار آورد :
۱⃣ فرگه مبدع منطق جدید است. او در منطق جدید با الهام از ریاضیات تحلیل سنتی ارسطویی مبتنی بر موضوع محمول را با تحلیل مبتنی بر تابع شناسه جایگزین کرد و به این ترتیب انرا به ابزاری بسیار قویتر از قبل تبدیل کرد که امکانات گسترده ای در برداشت که منطق ارسطویی فاقد آن بود. مثلا منطق جدید میتواند گزاره های حاوی رابطه ها را هم صورت بندی کند در حالیکه منطق ارسطویی چنین امکانی ندارد.
۲⃣میراث او در منطق که امروزه وسیعا پذیرفته شده و از مبانی منطق به شمار میرود شامل تفکیک زبان از فرازبان ,تمایز کاربرد و ذکر نظریه سورها و نیز ارائه صورتبندی کاملی از،منطق گزاره ها و منطف محمولات به تفکیک در مجموع منطق را به ابزاری بسیار قدرتمندتر از،پیش و با امکانات گسترده بدل کرد که امکان استفاده از آن برای مقاصد فلسفی به نحوی اساسی را فراهم کرد. انچه که در یکی از رویکردهای  اصلی فلسفه تحلیلی یعنی رویکرد  مبتنی بر زبان ایده آل که فیلسوفانی چون راسل ویتگنشتاین متقدم و پوزیتیویستهای منطقی را در بر میگیرد اساسا وامدار کارهای فرگه در منطق است.
۳⃣آنچه امروزه حوزه های فلسفه زبان و فلسفه منطق و نیز،فلسفه معنا یا نظریه های معنا را در بر میگیرد نیز به شدت وامدار فرگه است چرا که هسته هاى اولیه این حوزه ها در کارهای او و مشارکت های او در فلسفه منطق و معنا شناسی شکل گرفته.
انچه در نشست امشب تقدیم ارائه میشود تلاشی است در جهت تنقیح و تقریر یکی از دستاورهای اساسی فرگه در حوزه نظریه معنا یعنی معرفی تمایز میان “معنی”و “مدلول”و نیز دفاع از تز عینی بودن معنی و مدلول
?طرح بحث و مقدمه:
آنچه فرگه را به طرح دوگانه متمایز” معنی” و “مدلول”سوق داد حل یک معمای معناشناختی به شرح زیر بود:
‼️گزاره های حاوی  احکام این همانی اساسا در پی بیان چه هستند و چرا حاوی معرفتند? چرا گزاره ای که این همانی دو چیز(اسم متفاوت را تصدیق میکند حاوی معرفت است اما گزاره ای  که این همانی یک اسم با خودش را بیان میکند پیش پاافتاده و غیر معرفت زا  است?
? مثال: چرا گزاره ستاره صبحگاهی همان ستاره شامگاهی است خبری و حاوی معرفت است اما گزاره ستاره صبحگاهی همان ستاره صبحگاهی است پیش پا افتاده و حامل هیچ معرفتی نیست?
سعی میکنیم با در نظر داشتن مثال فوق پاسخهای احتمالی را بررسی کنیم.
?پاسخ اول و تحلیل فرگه
اینهمانی مربوط  به اشیاء است. یعنی عبارات ستاره صبحگاهی و ستاره شامگاهی هر دو مدلولشان یعنی سیاره زهره را بیان میکنند و اینهمانی  به اینهمانی سیاره زهره با خودش اشاره دارد.
 این. پاسخ به وضوح نارسا است چرا که در این صورت  فهم این جمله موکول به فهم مدلول های اسامی موجود در آن است و ما معنای این جمله را در نمی یابیم مگر اینکه پیشاپیش از مدلول اسامی آن و در نتیجه صدق آن با خبر باشیم. و میدانیم که چنین نیست چون :
❗️کاملا امکان دارد که ما این جمله را بفهمیم اما از صدق یا عدم صدق آن آگاه نباشیم.
❗️اگر آگاهی از صدق این جمله مقدم بر درک معنی این جمله باشد پس دیگر جمله ای پسینی نخواهد بود در حالیکه این جمله به وضوح  پسینی و ناظر به یک واقعیت خارجی است.
? پاسخ دوم و تحلیل فرگه
الفاظ “ستاره صبحگاهی” و “ستاره شامگاهی” دو نشانه متفاوت برای اشاره به یک مدلولند و جمله بیان گر این همانی میان نشانه ها است.
اگر چنین باشد این جمله صرفا خبر از تخصیص دو نشانه برای یک مدلول مشترک میدهد درحالیکه  میدانیم تخصیص نشانه ها امری قراردادی و  دلبخواهی است اما این جمله خبر از امری واقعی و تقرر یافته در خارج میدهد نه اعلام یک امر قراردادی. اینکه ستاره ای که صبحگاه در آسمان میبینیم همان شیئی است که شامگاه در آسمان میبینیم به هیچ وجه قرار دادی نیست بلکه مطلبی است که ما کشف کرده ایم.  پس فرگه این پاسخ را هم رد میکند.
✅پاسخ نهایی فرگه:
فرگه پاسخ و راه حل این معما را در معرفی تمایزی جدید میان #معنی و #مدلول می یابد. او در،مقاله “درباره معنی و مدلول” استدلال میکند  که اسامی به کار رفته در  جملات اینهمانی nontrivial هر چند به این دلیل  که به یک مدلول مشترک اشاره دارند  از جهاتی هم معنا هستند اما “معنی” یکسانی ندارند. چون هر یک راهی جداگانه برای تعیین یا اشاره به آن مدلول مشترک  نشان میدهند. در این تحلیل معنای یک اسم مشتمل بر هم “مدلول” و هم “معنی” آن است. و چون دو اسم متفاوت  مزبور در جمله اینهمانی به معنی متفاوتی دارند لذا جمله حاوی معرفت است.
در مثال مورد بحث ستاره صبحگاهی به نحوی به زهره اشاره میکند و ستاره شامگاهی به نحوی دیگر و لذا دانستن یا کشف  این که این دو نحو متفاوت اشاره مدلول مشترکی دارند به وضوح امری پسینی و متوقف بر تجربه است. میتوان به این همانی مذکور و در نتیجه صدق این جمله واقف نبود اما معنی این جمله و معنی اسامی موجود در آنرا فهمید.
✅نتیجه :
معنای یک اسم عبارت است از معنی و مدلول آن اسم-
#مدلول  یک اسم شیئی است که با به کارگیری آن اسم میخواهیم از آن سخن بگوییم و به آن اشاره کنیم.
#معنی یک اسم یعنی چیزی که با فهمیدن آن اسم درک میکنیم یا نحوه ای که آن اسم به مدلول خودش اشاره میکند. به عبارتی معنی ابزاری است برای مشخص کردن و تعیین مدلول
❇️  #معنی  و #مدلول  عینی هستند یا ذهنی?
فرگه پس از معرفی معنی و مدلول و تقریر نقش معنا شناختی آنها میکوشد وجه متافیزیکی آنها را روشن کند.
✳️برای ورود به بحث ابتدا  پرسشی مطرح میکنیم و پاسخ اولیه فرگه به آنرا ملاحظه میکنیم.
جهان از چه تشکیل شده است❓
♦️پاسخ اولیه: اشیا و ایده ها.
فرض کنیم این پاسخ درست باشد . حال معنی ها و مدلول ها به کدام یک از این دو دسته تعلق دارند❓
برای پاسخ باید خصوصیات هر دسته را بشناسیم. پس باید به دو پرسش پاسخ دهیم :
۱-ایده ها چیستند و چه خصوصیاتی دارند?
۱- اشیا چه خصوصیاتی دارند?
?مراد فرگه از ایده چیست❓
ایده ها در ادبیات فرگه عبارتند از حالات یا وضعیتهای درونی ذهنی شامل احساسات ,عواطف, خاطرات, صورتهای ذهنی ,انطباعات حسی و مواردی از این دست.
?خصوصیات ایده ها از،نظر،فرگه کدامند?
_ دسترسی به آنها از طریق حواس نیست.
_ هر ایده مایملک خصوصی یک ذهن است و فقط و فقط به یک ذهن تعلق دارد. ّ
_ ایده ها قابلیت اشتراک بین الاذهانی ندارد هر ذهن فقط به ایده های خودش دسترسی دارد نه به ایده های دیگر اذهان.
_ ایده ها هم در ایجاد و هم در بقا وابسته به یک  ذهن هستند و اگر آن ذهن نباشد ایده هم وجود نخواهد داشت.
_ ایده ها تقرری در جهان خارج ندارند و صرفا درون ذهن هستند.
? خصوصیات اشیاء از،نظر فرگه کدامند?
_ با حواس ادراک میشوند.
_وجود و قوام آنها مستقل از،ذهن ادراک کننده آنها است.
_ذهن آنها را کشف میکند ولی تقدم علی بر انطباعات حسی حاصله شان دارند.
_میتوانند متعلق ادراک مشترک افراد بسیاری قرار بگیرند .
? البته فرگه ضمن این بحث به یک تمایز فلسفی قدیمی هم نظر دارد و آن تمایز بین امور “عینی” و “ذهنی ” است.
? او ایده ها را از،جنس امور ذهنی بر میشمرد یعنی همه خصوصیاتی که برای ایده ها ذکر کردیم خصوصیات امور ذهنی هستند.
?اما در مورد امور عینی :آیا خصوصیات اشیاء فیزیکی منطبق بر خصوصیات امور عینی است?
❌پاسخ خیر است چرا که امور عینی لزوما اولین خصوصیت اشیاء فیزیکی را ندارند یعنی لزوما با حواس ادراک نمیشوند. هر چند اشیاء فیزیکی در دسته امور عینی جای میگیرند ولی امور عینی منحصر به اشیاء فیزیکی نمیشود .  چرا که عینی بودن به معنی تقرر داشتن در جهان مستقل از ذهن   یا ادراک شدن توسط ذهن است. و ربطی به ادراک حسی ندارد.
✳️ حال با این اوصاف باید به این پرسشها پاسخ دهیم:
➖ معانی و مدلول ها هر یک عینی هستند یا ذهنی ?
➖ معانی و مدلولها هر یک به کدام یک از دو  ساحت متافیزیکی یاد شده تعلق دارند?
✅ ابتدا به معانی میپردازیم.
روشن است که معانی از جنس اشیاء فیزیکی نیستند چرا که معانی به ادراک حسی در نمی آیند.
حال فرض کنیم معانی از،جنس ایده ها و در نتیجه از امور ذهنی باشند . در این صورت باید واجد همه خصوصیات ایده ها از جمله خصوصی بودن و وابستگی به ذهن باشند. یعنی هر معنی مایملک خصوصی یک ذهن باشد در این صورت امکان  دسترسی مشترک و بین الاذهانی به یک معنی منتفی میشود. حال انکه مفاهمه و انتقال معنا که ضمن سخن گفتن انجام میشود مستلزم درک ببن الاذهانی از معانی است. پس فرض ذهنی بودن و در نتیجه ایده ای بودن معنی منتفی میشود.
پس معانی نه از جنس ایده هستند و نه از جنس اشیاء فیزیکی.
اما در مورد عینی بودن:دیدیم که معانی ذهنی نیستند. آیا مجازیم که آنها را عینی بدانیم?
✔️ بله:چون دیدیم که دسترسی به کمک حواس لازمه عینی بودن نیست و دیگر خصوصیات امر عینی در معنی وجود دارد. پس میتوان به عینی بودن معنی حکم داد .
‼️اما در مورد ساحت متافیزیکی معنی هنوز پاسخی نداریم.
✅ حال همین پرسش را در مورد مدلول ها پی میگیریم.
فرض ذهنی بودن مدلول معادل است  با ایده آلیسم و یا نفی وجود جهان خارج و شک گرایی . اما فرگه شک گرایی را نه با اثیات وجود جهان خارج بلکه با این استدلال رد میکند که نفس کاربرد زبان حتی توسط شکاک یعنی مفروض گرفتن وجود  مدلول عینی. چون ما وقتی سخن میگوییم که قصد داشته باشیم از،چیزی سخن بگوییم و به مدلولی اشاره کنیم و اگر فرض وجود مدلول عینی و قابل درک به نحو بین الاذهانی را جدی نگرفته باشیم اصلا سخن گفتن و گفتگو و مفاهمه بی معنی میشود.  پس به زعم فرگه فرض شکاک فرضی خود ویرانگر است لذا برای مفروض گرفتن عینیت مدلولها نیازی به اثبات جداگانه عالم خارج نیست و نفس سخن گفتن این فرض را تثبیت میکند.
✅ساحت متافیزیکی معنی و مدلول:
دیدیم که معنی ها و مدلولها به هیچ یک از دو ساحت متافیزیکی که در ابتدا فرض کردیم یعنی ایده ها و اشیاء فیزیکی تعلق ندارند. حال پاسخ فرگه به نحوه وجودی این امور چیست?
✔️ فرگه می گوید باید ساحت سومی را باز شناخت که همه عینیات غیر قابل درک با حواس را در خود جای میدهد.
  ___________
*این یادداشت، برگرفته از کنفرانس ارائه شده در گروه فلسفی تیرداد است.

> > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *