تفحص در اندیشه شاعران ایران – «حافظ» (غزل یازدهم تا پانزدهم)
معصومه بوذری
آنچه در پی می آید بخش هایی از پیش نویس و متن ویرایش نشدۀ کتاب در دست انتشار معصومه بوذری و همکاران است؛ و هرگونه برداشت از آن منوط به اجازه از نویسنده می باشد.
*** غزل شماره ۱۱ ***
ساقی به نور باده برافروز جام ما | مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم | ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق | ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان | کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری | زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری | خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است | زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست | نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان | باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال | هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:
…ساقی به نور باده برافروز جام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم…
…نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان…
نکته ها و رمزگان ها:
| تأکید بر موقعیت حال حاضر خود: دیدنِ عکس رخ یار در پیاله. مخموری و ناچاری تقدیر. جلوه گری سرو صنوبر خرام ما در میان کرشمه و ناز سهی قدان، جدایی و پیغام این که فراموش کرده ای. و تأکید که خواه ناخواه به یاد می آوری ما را حتی اگر نگاهت مستانه (ناهشیار) باشد [تخفیف و تحقیر تو]، باد و پیام در آن گلشن احباب، در مقابل ما که به عکس او در پیاله دلخوشیم (در واقع، عکس خود در پیاله)، مشابه اشکم احرام طواف حرمت می بندد. تصویر در تصویر. تخفیف شیخ حلال روزی. به لطف حاجی قوام: سخاوتمند شیرازی که مالیات ها را بخشیده، تنعم به فلک رسیده است (غلوّ. طنز. وارونگی حقیقت).
واژه های ساقی، نور باده، جام، مطرب، کام، پیاله، شرب مدام (ایهام مدام “شراب” و “دائمی”) دوام (نظیر مدام) ثبت دائمی ما بر جریدۀ عالم، باد، پیام، فراموشیِ عمدیِ نام ما [تأکید بر خود] توسط جانان [برتریِ خود]، خوشی مستی به چشمش و مستی چشمش (طنز)، حلال شیخ و حرام ما، و تضاد مفهومی وصل، مثل مرغ، و ما (صید؛ دانه و دام) = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»
سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۱:
چرا حافظ …………….
تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۱:
|
حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۱:
گفتمان تاریخی اجتماعی + معبود الهی + وجهه زنانه + غیریت زاهدان
شوخ چشمی رندانه:
*** غزل شماره ۱۲ ***
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما | آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده | بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت | به که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر | زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای | بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم | گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید | زینهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند | خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری | کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو | روزی ما باد لعل شکرافشان شما
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو | کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست | بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی | تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر…
…گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست…
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی…
نکته ها و رمزگان ها:
| تأکید بر فاصله (نه فراق). جان بر لب آمده بلاتکلیف شده. چشم / طرف / نرگس / مستوری (نظیر) هیچکس از گرد چشمت سودی نبرد. پس بهتر که پاکی نفروشند [وارونگی و آیرونی مفهومی](گرد: اشاره ی دور به طواف) روی شما بیدار شود بخت ما بیدار شود (تصویر در تصویر)؛ صبا و بو = امید. دعا برای دوران شما ساقیان مستی بخش (دور: ایهام) خاطر مجموع ما: برتری ما در مقام مقایسه؛ زلف شما = سیاهی و سختی سلوک. از ما بگوی صبا گوی چوگان شما که سَرِ افراد حق نشناس باشد (وارونگی معنای کنش؛ ایهام در شأن شما) [نسبت شما با ناسپاسان] قرب همت. شهنشاه و خدا را و دعای همت = سه بیت آخر منوط به مفهوم ساکنان شهر یزد و ترجیح خود.
واژه های جان بر لب آمده. بخت خواب آلود. مستوری نفروشند. ساقیان بزم جم. جام و جم. دلدار ناآگه (فاصله. فراموشی و خواب آلودگی دلدار). مراسم قربانی و خاک و خون؛ در کنار حق ناشناسانی که سر بر باد داده اند و سرشان شده گوی چوگان شما. دور بودن خود و تقرب نجستن و دعا از راه دور، و بوسه ای چون ستاره از دورترین فاصله. و قسم خدا را = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»
سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۲:
چرا حافظ …………….
تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۲:
|
حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۲:
گفتمان عرفان نظری + گفتمان تاریخی اجتماعی + معبود الهی
شوخ چشمی رندانه:
*** غزل شماره ۱۳ ***
میدمد صبح و کله بست سحاب | الصبوح الصبوح یا اصحاب
میچکد ژاله بر رخ لاله | المدام المدام یا احباب
میوزد از چمن نسیم بهشت | هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن | راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر | افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک | هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد | که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر | همچو حافظ بنوش باده ناب
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:
… الصبوح الصبوح یا اصحاب
… المدام المدام یا احباب
لب و دندانت را حقوق نمک…
…که ببندند میکده به شتاب
نکته ها و رمزگان ها:
| تأکید بر شتاب زمان. تصویرسازی مفرّح و امپرسیونیستی، و بازی با واژه های می / باده / مدام / راح (چون لعل آتشین) / صبوح و ساقی و میخانه و با هدف تأکید به نوشخواری و شادخواری و فراموشی شتاب در پایان وقت در این چمن [تقابل این نسیم بهشت (بهشتی) و آن بهشت]؛ مراعات نظیرها: نمک و کباب و حق نمک دهان تو (ایهام چند لایه) = لب و دندان تو که عامل کباب سینه باشد حق نمک دارد. امر به نوشیدن بر رخ ساقی [که می تواند مفتح الابواب هم باشد] = تضاد مفهومی میان عمر شتابان و بی بهره گی (استهزاء کامل در وارونگی پاسخ به گذر عمر: مرگ اندیشی)
واژه های کِلّه بستن سحاب (خیمه ی موقتی بستن ابر)، صبح، نسیم بهشت، گلی که تخت زمرد (بارگاه پادشاهی ثروتمند) زده بر چمن و آتشین بودن راح [از بین برنده ی هر چه هست]، بستن و دعای باز کردن کلید در میخانه، موسم عجب که تحریم کنند میخانه را = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»
سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۳:
چرا حافظ …………….
تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۳:
|
حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۳:
گفتمان عرفان عملی + معبود الهی + وجهه زنانه
شوخ چشمی رندانه:
*** غزل شماره ۱۴ ***
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب | گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار | خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم | گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست | خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت | همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت | گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو | در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند | دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:
…گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست…
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو…
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند…
نکته ها و رمزگان ها:
| تأکید بر غربت و دو بار تضاد موقعیت. سلطان خوبان در تقابل با این غریب (خود) [مقایسه و ذم شبیه مدح]، او: «نتیجۀ پیرویِ دل گمراهی است!» او = خانه پرورد و نازپرورده / تاب من (غریب) را ندارد. او = خفته (ایهام) بر تخت شاهی و پوست نرم سنجاب / بی خبر از بستر سنگ خارای من. من = در مرکز رخ رنگین تو، نقطه ی سیاه غریب هستم. رخ تو = محصور زلف سیاه و ظلمت [مراحل سلوک]، رخ مه وش تو = همچو نسرین ارغوانی (می ارغوان؛ ایهام)، خط در تقابل خال [رخ شاهد: سپیدی مطلق] خط محیطی: سیاهی مماس با سپیدی (غریب نیست) دور و مقام حیرت؛ نقطۀ پرگار وجود (من) گردش دور = هستی.
واژه های دنبال دل، خانه پرورد(ه) [نازپرورده]، غریب (بعید، و شگفت) وصف شاهد، سنجاب شاهی و سنگ خارا، عکس [تصویر معکوس، وارونه] تضادِ “غریبِ آشنا” (من = خال غریب رخ تو. می گویی آشنا در مقام حیرتم) = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»
سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۴:
چرا حافظ …………….
تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۴:
|
حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۴:
گفتمان عرفان نظری + معشوق قدسی + وجهه زنانه
شوخ چشمی رندانه:
*** غزل شماره ۱۵ ***
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت | و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز | کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد | اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماری | پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت | تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی | پیداست نگارا که بلند است جنابت
دور است سر آب از این بادیه هش دار | تا غول بیابان نفریبد به سرابت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل | باری به غلط صرف شد ایام شبابت
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی | یا رب مکناد آفت ایام خرابت
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد | صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
چهار مصراع کلیدی؛ و ایموجی های بیان حالات:
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت…
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت…
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل…
…صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
نکته ها و رمزگان ها:
| تأکید بر گفتگوی مستقیم با شاهد/ حقیقت غایی. درخواست بازگشت و امر به “عتاب نکن” و رخ نمایی به منِ حافظ. شاهد قدسی (قدسی = وصفِ شاهد. والایی و علوّ بخشی به شاهد. مرتبه دادن به نگار) تقابل اوج قدسی بودن و حضیض هم آغوشی اغیار. راه و عشاق (ایهام: اصطلاحات موسیقی)؛ تصویرسازی تو در تو: چشم خمار و نگاه مست و تعبیر مستیِ خود این شراب. تقابل و تضاد تیر نگاه خطاناک تو و نظر اصلاحی درست تو. طعن بلندی جناب نگار (جناب: آستانه، ریسمان گردن چهارپا) طنز و تمسخر «نشنیدی فریادم را»؛ بازگشت به خود: از بیت “دور است سر آب” / هش دار (مخاطب = دل). سراب (دوگانگی در حقیقت یابی). منزلگه انس = بازگشت به خویشتن. دعا برای ماندگاری این قصر. و تقاضای بازگشت شاهد / حقیقت غایی.
واژه های که کشد بند نقابت، که دهد دانه و آبت، اشاره به بیداری خود (بیداری / هشیاری)، تقابل درویشی من و پروای ثواب نداشتن تو؛ خطار رفتن تیر، بلندی جناب تو، سراب، خراب بودن قصر دل افروز از عتاب = حوزه معناییِ «ادبیات عرفانی و رندی»
سؤال معطوف به محتوای غزل شماره ۱۵:
چرا حافظ …………….
تحلیل گفتمان غزل شماره ۱۵:
|
حوزه های گفتمانی غزل شماره ۱۵:
گفتمان عرفان نظری + معشوق قدسی
شوخ چشمی رندانه:
> > > >