از تلاقی و برخورد دنیای مدرن با جهان سنتی در شرق، ممالک
محروسه ایران نیز صاحب عده ای از نخبگان فرهنگی و سیاسی
نامیده می شدند؛ آنان اندیشه و » منورالفکر « شد که در آن دوران
فرهنگ سنتی را به سنجه خردمندانه و برآمده از مدرن گرایی
کشیدند و جریان نوین اندیشگی را به وجود آوردند؛ مدرن های
کلاسیک با پیشآهنگی میرزا فتحعلی آخوندزاده، از خردورزی و
تجربه اندوزی، تنقید مذهب قدمایی و نوسازی سیاست اجرایی
نوشتند.
نخستین ثمرات مدرن اندیشی در تأسیس مجلس شورای ملی و
تدوین قانون اساسی ظاهر شد. تحول اجرایی بر محور سنت
سیاسی گردید تا به دوران بحرانی بعد از مشروطیت که در تغییر
نظام شاهی نتیجه داد. دوره پهلوی اول، روشنفکران تکنوکرات و
عمل گرا، به جای منورالفکران پیشین، هویت یکپارچه ای را بر
تمامی ساکنان ایران تحمیل کردند و پروسه یکسان سازی
فرهنگی، زبانی و هویتی را درانداختند.
از دوران اول مدرن اندیشی تا دهه ای پیش، سه لایه دنیای نوین
مورد غفلت قرار گرفت: حقوق شهروندی اقوام- حقوق اجتماعی
مذاهب- حقوق سیاسی زنان؛ هر کدام از این موارد در نوشته های
مدرن اندیشان در دهه های چهل تا شصت خورشیدی، غیاب خود
را در حضور مفاهیم انتزاعی و ایدئولوژیک با ماهیت سیاسی و
جدلی نمایان ساختند. بی توجهی مدرن اندیشان به این مسایل،
داریوش شایگان و بحران معنویت سنتی
۸
پروژه مدرنیت را با اشکالات جدی معرفتی و عینی مواجه ساخت
تا در تاریک اندیشی اسلام گرایان، با فاجعه ۱۳۱۳ ، مدرن اندیشی
و مدرن گرایی به جدال مرگ و زندگی تن سپرد.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *