زندگی و هنر: توهم در زمان و مکان و تبلور ابهام…
امیر لواسانی
آیا هنرمندان، فلاسفۀ عصر حاضرند؟ آیا هنر معترض که از آن به عنوان مدرنیسم یا هنر همزمان یاد می کنیم، از یک اساس فلسفی برخوردار است، و آیا این اصالت کهن فلسفی که در قرون متمادی، ذهنیت اکثر هنرمندان کلاسیک را نسبت به دیدگاههای خود، بی نصیب گذاشته بود، اکنون در تفکر معدود هنرمندان بزرگ این عصر، ریشه دوانده است؟
آیا ارادۀ انسان، در هر دوره از تاریخ، نتیجۀ یک عملکرد اخلاقی است و آیا اشتباهات حاصله از ارادۀ انسان عطف به اساس ارزشهای کاذب او بوده است؟ آیا هنرمندان دوران طولانی کلاسیسیم، با تبعیت از روند اخلاقی حاکم بر جوامع خود، به دست یک ارادۀ نامریی که وجود اشرافیت را در قدرت و تحکیم آن تعمیم می داد، قربانی شدند؟
آیا ارادۀ کنونی که سعی در تثبیت نظم نوین جهانی دارد، هنرمندان پیام آور را سد راه خود، در جهت بنیان نوعی جدید از “کمونیسم بین الملل” به شمار می آورد و آیا آن بی نظمی و اغتشاشی که از درون هزاران سال تزلزل فکری و اخلاقی زاده شده و بر انسان کنونی احاطه یافته است، او را رها ساخته و به جایگاه نوآموزان ارزشهای جدید راهنمایی اش خواهد کرد؟
> > > >