سخنرانی دکتر بیژن عبدالکریمی با عنوان غروب بت‌ ها

 

در وهله نخست شاید چنین به نظر رسد که سخن گفتن در خصوص این موضوع کار چندان دشواری نیست، به خصوص که به نظر می­ رسد همه ما با سه مقوله نهفته در این پرسش «جوان، فرهنگ و تفکر» آشناییم و همه ما می­ دانیم «جوان کیست و جوانی چیست؟ (در قیاس یا مفاهیم کودک و کودکی، پیر و پیری) و نیز می­دانیم فرهنگ چیست؟ و تفکر چیست؟ چون همه ما هر لحظه با این مقولات سروکار داریم و زندگی می­ کنیم» مقوله جوانی: آنچه در وهله نخست و بر اساس تجربه زیسته در زندگی روزمره به ذهن متبادر می­ شود این است: انسان­ها متولد می­ شوند. مدت زمان کوتاهی را در مراحل نوزادی، کودکی و نوجوانی گذران می­ کنند و سپس پای به دوران «جوانی» می­ گذارند و بعد از چیزی تقریباً حدود سه دهه وارد دوران میانسالی و سپس پیری می­ شوند. در یک چنین فهم اولیه و متداولی، کودکی و جوانی و پیری بر اساس «زمان طبیعی» یعنی «گردش زمین به دور خورشید» و نیز بر اساس «سیر طبیعی و بیولوژیک حیات بدن انسان» فهم می ­شود.
بر اساس همین سطح از فهم عادی، رایج و متداول است که روانشناسان از کودک و نوجوان و جوان و اوصاف روان­شناختی هر یک از آنان سخن می­ گویند و فرضاً به ما می­ گویند جوانان در سن بلوغ به دلیل تحولات بیولوژیک و ترشح برخی از هورمون­ها چه ویژگی­های روان­شناختی خاصی پیدا می­ کنند و فرضاً آنان با بحران سن بلوغ یا بحران هویت­یابی مواجه شده یا فرضاً عصبی تر شده باید پرخاش­گری­های آنان را فهم کرد، یا در این سن احساس نیاز به دیگری می کنند، و والدین باید شخصیت آنها را به رسمیت بشناسند و آنها را در سنین و جایگاهی که هستند درک کنند. و نیازها، خواسته ها، افکار و احساسات آنها را به دیده احترام بنگرند و ما برای ایجاد و برقراری رابطه­ ای درست و منطقی و مؤثر چه مهارت­هایی را بیاموزیم و چه عادات نادرستی را باید کنار بگذاریم و غیره.
همچنین، بر اساس همین سطح از فهم عادی، رایج و متداول است که جامعه ­شناسان برای ما از تفاوت­های نسلی و تمایزات ویژگی ­های اجتماعی میان نسل­های جدید و نسل­های پیشین سخن می­ گویند و بر تفاوت هایی که در ابعاد مختلف فرهنگی، رفتاری و اجتماعی بین افراد نسل گذشته و نسل امروز دیده می شود، تکیه می­ ورزند و معتقدند هر کدام از والدین و فرزندان سعی می کنند یکدیگر را شبیه به نسل خود بسازند و فراموش می کنند که این حق برای همه ماست که باید فرزند زمانه خود باشیم و ما باید بتوانیم با راهکارهای اجتماعی مؤثر این شکاف و فاصله های ایجاد شده بین دو نسل را پر کنیم و اجازه ندهیم که این شکاف ها بهانه ای باشند که هر روز این فاصله ها بیشتر و بیشتر کنند.

اهمیت بحث زمان
اما حتی در سطح فهم عادی و متداول و رایج وقتی به مقولاتی چون جوان و جوانی و پیران و پیری می­ اندیشیم، با مقوله «زمان» مواجه شدیم و در یک چنین فهم اولیه و متداولی، کودکی و جوانی و پیری را بر اساس «زمان طبیعی» یعنی «گردش زمین به دور خورشید» و نیز بر اساس «سیر طبیعی و بیولوژیک حیات بدن انسان» فهم کردیم.

زمان طبیعی یا زمان حقیقی و اصیل؟
اما در اینجا یک پرسش اساسی وجود دارد که شاید بتواند مدخل مناسبی برای تأمل ما در خصوص رابطه جوان، فرهنگ وتفکر باشد: «آیا زمان طبیعی، زمان حقیقی است یا زمانی حقیقی تر و زمانی اصیل تر از زمان طبیعی نیز وجود دارد و زمان علمی و طبیعی زمان مجازی و نه زمانی حقیقی و اصیل است؟» اساساً زمان حقیقی چیست؟ یا اساساً سرشت و حقیقت زمان چیست؟ می بینیم در اینجا به واسطه اندکی تأمل در خصوص مقوله «جوان» و در قیاس با مقوله چون «کودکی» یا «پیری»، در کنار مقولات «فرهنگ و تفکر» با «مقوله زمان» نیز روبرو شدیم.
اما به راستی می ­توان در خصوص مقولاتی چون «زمان، فرهنگ و تفکر» به سهولت سخن گفت؟ به راستی زمان، فرهنگ و تفکر چیستند؟ آیا می ­توان درباره چیزی سخن گفت که خارج از زمان، فرهنگ و تفکر باشند؟ آیا زمان (گذشته، حال، آینده)، فرهنگ و تفکر، اموری فراگیر و احاطه­ کننده نیستند که همه چیز را در برگرفته و در چنبره خویش دارند؟ آیا به راستی می توان در باره این مقولات فراگیر و احاطه­کننده، به سهولت، به دقت تمام و در همه وجوه آن سخن گفت؟ مثل ماهی مولانا و مثال آب. مقولاتی چون زمان، فرهنگ و تفکر، به مقولاتی چون زندگی و وجود می مانند: یعنی تمامیت و کلیت، یعنی همه چیز. ما کمتر این کلیت را مورد تأمل قرار می دهیم.
اساساً یکی از تمایزات تفکر اصیل در خصوص مقوله فرهنگ و اندیشه همین اندیشیدن به: ۱. سرشت و چیستی زمان ۲. همین کلیت است. وقتی در خصوص سرشت و چیستی زمان نمی اندیشیم و وقتی این کلیت رامورد تأمل قرار نمی­ دهیم، حرکات و سکنات مان مستقل از رمان و مستقل از این کلیت می­شود و لذا به حرکات و رفتارهایی تن می دهیم که بسیار پوپولیستی، عوامانه و کاملاً ضد زمان و ضد فرهنگ و ضد تفکر و ضد انسان و ضد حقیقت است. (مثل داعش و بنیادگرایی/ که کم و بیش نشانه هایی از آن در جامعه ما نیز وجود دارد و امیدوارمی بتوانیم به رفع آنها بپردازیم)

تأملی بر سرشت زمان
در اینجا نه مجالی هست و نه در یک برنامه دانشجویی عمومی در دانشکده ­ای شرایط مناسبی هست و نه بنده چنین قصد دارم، و نه اساسا در خودم یک چنین قدرت علمی و فلسفی را می بینم که در خصوص «سرشت و چیستی و حقیقت زمان» سخن بگویم. لیکن صرفاً به بیان چند نکته و چند پرسش، به منظور تلنگر برای مخاطبان جوانم اکتفا می ­کنم.
الف. آیا زمان امری طبیعی و آفاقی است یا امری اگزیستانسیل و انفسی؟ محاسبه زمان بر اساس ساعت طبیعی خورشید یا اندازه حرکت یا زمان احوالات انسانی؟

مقولات ۱و۲: زمان ابژکتیو یا سوبژکتیو؟ زمان افاقی یا زمان انفسی؟ زمان در انسان است یا انسان در زمان؟ زمان بیم و امیدها، هجر و وصل ها. زمان اگزیستانسیل در کتب مقدس؟ لیله القدر خیر من الف شهر/ داستان اصحاب کهف

۳و۴: زمان تقویمی یا زمان تاریخی: نتیجه این بحث: زمان و تاریخ تقویمی و کرونولوژیکال/ زمان اجتماعی و تاریخی. آیا امروز همه جوامع در قرن بیست و یکم زندگی می­ کنند؟ آیا زمان تقویمی بورکینافاسائو و افغانستان با زمان تاریخی نروژ و سوئد و بلژیک یکی است؟ آیا زمان تاریخی یک دختر آمریکایی و فرانسوی با زمان فرخنده محمدی افغانی یا ستایش افغانی شش ساله یکی است؟ لذا وقتی می خواهیم در خصوص مقولاتی چون خود، وضعیت جوان، فرهنگ و تفکر بیندیشیم باید «زمان و زمانه» خود را بشناسیم، یعنی بدانیم ما در کجای تاریخ ایستاده ایم؟ «جای + گاه» ما کجاست؟ فهم عرفی بر اساس زمان کرونولوژیکال می­ اندیشد و زمان تاریخی و نبض تاریخ را درک نمی کند اما فرد متفکر به زمان اجتماعی و تاریخی بسیار می اندیشد. یک مثال از شریعتی: «من با پدرم سی سال اختلاف نسلی دارم اما با فرزندام سی هزار سال». این سخن به معنای تحولات ژرفی است که در طی ده های اخیر در جهان و نیز در جوامعی چون جامعه ما صورت گرفته است.

 

ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *