کرونا و جهان آینده
مصاحبۀ بهاره بوذری از وبسایت چیستی ها با دکتر ناصر فکوهی
در پی شیوع ویروس کرونا و بیماری کووید-۱۹ به یک تعبیر شاید بتوان گفت کل اذهان جهان متوجه دگرگونی در مسیر زندگی شد. این تحول و دگرگونی آنقدر ناگهانی و عظیم بود که اکثریت نخبگان جوامع، این پدیده و تبعات آن را از جنبه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تمدنی مورد تأمل، تفسیر و بررسی قرار داده اند. در این هفته های اخیر استاد گرامی، دکتر ناصر فکوهی، ضرورت بررسی و تشریح وضعیت موجود را در انسان شناسی و فرهنگ تأکید داشتند؛ تا آنجا که علاوه بر برنامه های لایو در اینستاگرام خود که به موضوع کرونا از منظر انسان شناختی پرداختند، یک کانال ویژه نیز اختصاص دادند برای آرشیو مقالات مرتبط با کرونا و پیامدهای آن.
وبسایت چیستی ها افتخار دارد که در تیم استادان همکار خود از مشاوره و همکاری این استاد ارجمند بهره می برد. این مصاحبۀ اختصاصی ما – که توسط خانم بهاره بوذری با استاد فکوهی در روز شنبه ۱۶ فروردین ۹۹ انجام گرفته – طبق سؤالات اولیه پیرامون “مواجهۀ بشر با بیماری های مسری”، “ناتوانی انسان در مقابله با آن”، و “احتمال تغییرات تمدنی در پی ادامۀ طولانی مدت این بیماری همه گیر” بوده است.
متن مصاحبه با دکتر ناصر فکوهی، با عنوان “کرونا و جهان آینده”
با شیوع کرونا در نقاط مختلف جهان در ماه های اخیر، ما با یکی از بزرگترین شوک های تاریخ معاصر مواجه شدیم که پیش بینی و آمادگی ای برایش نداشتیم و این غافلگیری، همۀ جهان – هم مردم، و هم حکومت ها – را شامل می شود، انگار بشر با پدیده ای روبه رو شده که مثل بیماری های مسری قبل نیست. اکنون ما چندان از آن بیماری های واگیردار گذشته مانند طاعون و وبا و ابولا اطلاعاتی در خاطر نداریم مگر اینکه به تاریخ رجوع کنیم. آیا شما قبول دارید که این مورد اخیر، یعنی شیوع ویروس کرونا، از بیماری های مسری قبلی کمی متفاوت است یا خیر؟ خلاصه آنکه آیا ما با مللی که پیش از این، با بیماری های مسری مواجه می شدند، متفاوت هستیم؟
– در مورد مفهوم غافلگیری باید بگویم ممکن است این مفهوم برای مردم عادی وجود داشته باشد و یا حتی برای نخبگان که البته دلایل آن هم متفاوت است. مردم عادی لزوما کارشان این نیست که مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی را تحلیل کنند، البته می توانند علاقه-مند باشند و دورادور پیگیری کنند، اما به نظرم، نخبگان و به خصوص نخبگان سیاسی، مسئولان و کسانی که کارشان در این زمینه است مانند پژوهشگران اجتماعی، باید از نزدیک مسائل تاریخی و تجربه های معاصر را دنبال کنند. بنابراین، اینکه ما بگوییم غافلگیری وجود داشته چندان درست نیست چراکه سالیان سال است که از یک طرف، دانشمندانی که محیط زیست را رصد می کنند و از طرف دیگر، جامعه شناسان و انسان شناسان و همه کسانی که در حوزه علوم انسانی و اجتماعی و تاریخی هستند، هشدار می دهند که وضعیتی که جهان وارد آن شده است وضعیتی نیست که قابل ادامه باشد و ما با یک فاجعه روبه رو خواهیم شد و اکنون در مرحله فاجعه قرار داریم، خیلی ها از یاد برده اند که درست قبل از ابولا و چندین سال پیش، چه فجایعی در دنیا آغاز شد که همچنان ادامه دارد و این فجایع لزوما ویروس نیست، فجایع محیط زیستی هم کم از ویروس ندارند، دانشمندان یک چشم انداز ۲۰ ساله مشخص کرده بودند که اگر تا ۲۰ سال تغییر و چرخش مهمی اتفاق نیفتد، ما با بزرگترین فاجعه انسانی روبه رو خواهیم شد، به طور مثال پیشبینی شده بود که با گرم شدن زمین و بالا آمدن سطح آب ها، میلیون ها نفر آواره خواهند شد و دنیا وارد یک موقعیت آخرالزمانی خواهد شد، حتی در مورد خود ویروس، این قضیه در چندین کتاب مطرح شده بوده که ویروسی دنیا را فرامی گیرد و تخریب می کند، بنابراین، این ها چیزهایی نبوده که بتوانیم بگوییم نمی دانستیم، حتی به جز خطرات محیط زیستی و خطراتی که مربوط به سیستم واکنشی طبیعت می شود، خود مسائل اجتماعی و سیاسی هم ما را وارد یک موقعیت وحشتناک کرده است، ما این را فراموش می کنیم که در عرض ۱۰-۱۵ سال گذشته چندین میلیون نفر در همین منطقه خاورمیانه زیر آتش گلوله تروریست ها کشته شده اند و چندین میلیون نفر هم آواره شده اند و چندین کشور نابود شده است. بخش بزرگی از این دنیای امروز، دنیای دوزخی است؛ آمریکای مرکزی و بخش بزرگی از آمریکای جنوبی و بخش بزرگی از آفریقا و آسیا مناطقی هستند که به طرز وحشتناکی آسیب دیده اند، تمرکز روی این بیماری به این دلیل است که مهمتر از خسارات جانی و بهداشتی، ضربه ای است که روی سیستم اقتصاد جهانی وارد می کند. در واقع، سیستم اقتصادی جهانی به خصوص سیستم های نئولیبرالی که مسئولیت مستقیم این وضعیت را دارند و در ۵۰ سال اخیر، تمام سیست مهای جهانی را به سمت خصوصی سازی بردند که بهداشت عمومی را به خاطر معالجه ثروتمندان فدا کنند و اینها طبیعتا امروز می خواهند ماجرای کرونا را بیشتر بزرگ کنند و آن را چیز عجیب و غریبی نشان دهند، در حالی که کرونا، ویروسِ غیر قابل تصوری نیست. اینکه می بینیم بخش بزرگی از دنیا قرنطینه شده – اگر چه قرنطینه لازم و قابل دفاع است؛ ولی واقعیت این است که – دلیل اصلی توجه سردمداران به کرونا این است که می خواهند زودتر قضیه تمام شود و مشکل خودشان حل شود و مشکل آنها مرگ آدمها نیست. چون به محض اینکه شیوع این ویروس تمام شود، کشتار خود را دوباره در تمام جبهه های دیگر ادامه می دهد. بنابراین، خوانندگان این مصاحبه باید مقداری وارد این گونه تحلیل ها شوند، البته این دیدگاه ها را در سطح عمومی نمی توان مطرح کرد ولی ما به یک تحلیل بنیادی نیاز داریم تا جریان پس از کرونا واقعا جدی گرفته شود، چراکه قبل از این هم، این مسئله در کنوانسیون پاریس مطرح شده بود که روابط ما با طبیعت باید تغییر کند و تا قبل از اینکه ترامپ در آمریکا انتخاب شود، حرکات مثبتی داشت انجام می شد ولی انتخاب ترامپ در آمریکا، یک چرخش و ضربه فرهنگی به جهان و آمریکا بود. بنابراین، ما می بینیم که با نادیده گرفتن فرهنگ می توانیم جهان را به طرف ایستادن و توقف ببریم. به نظرم، مشکل این نیست که نمی دانیم سرانجام کرونا چه می شود، به هر حال ما یک تاریخ اپیدمولوژی داریم که میتوانیم بگوییم سرنوشت اپیدمی ها چه خواهد شد و به هر حال، با داروهایی که شناخته می شود یا با واکسنی که کشف می شود یا با تغییراتی که در سبک زندگی اتفاق می افتد، شیوع کرونا هم کاهش پیدا می کند ولی این مانع نخواهد شد که ویروس های جدید و فجایع جدید محیط زیستی به وجود بیاید، آمادگی برای آینده خیلی مهمتر از این است که ما صرفا روی یک بیماری و یک موقعیت پیش آمده متمرکز شویم.
تعبیری در مورد کرونا وجود دارد، مبنی بر اینکه کرونا بسیار زیرکانه عمل کرده و ناتوانی های انسان مغرور قرن بیست و یکمی را به رخ او کشیده است. کرونا به نوعی طغیان طبیعت در مقابل قانون شکنی های انسان معاصر است؛ اکنون این ویروس کوچک انسان مدعی را به مرحله ای رسانده که حتی برای کوچکترین کارهای خود هم با ترس مواجه می شود (از ترس برای خرید مایحتاج زندگی گرفته تا رفتن به سر کار و …)، به نظر شما آیا کرونا می تواند باعث مواجهه جدید انسان با فلسفه زندگی شود؟
این نگاه بارها مطرح می شود اما من اینقدر نسبت به این قضیه خوشبین نیستم، کما اینکه هر کدام از فجایعی که در طول سالهای گذشته تجربه کردیم، باید چنین کارکردی پیدا می کرد، مثلاً وقتی جنگل های استرالیا به آن شدت در آتش سوخت و آن طوفان های وحشتناک مانند کاترینا در آمریکا اتفاق افتاد، انتظار می رفت که هشیاری در رابطه با محیط زیست در جهان ایجاد شود ولی این اتفاق نیفتاد؛ زیرا از نظر ساختاری ما در جهانی هستیم که از طریق روابطی که در خودش ایجاد کرده برای گروه اقلیتی سودآفرینی می کند. یعنی ما یک گروه یک درصدی داریم و یک گروه ۹۹ درصدی و ادامه ساختار سرمایه داری نئولیبرالیسم بر اساس یکسری اسطوره هایی است که به وجود آورده و دوست دارد همه به آن باور داشته باشد. وگرنه انسان با یک عمر محدود در مقابل طبیعت قابل مقایسه نیست و طبیعت به انسان نیز مانند هر گونه دیگر یورش می برد. این در حالی است که انسان توهم خاص بودن دارد. اگر شما از زمان آفرینش انسان های اولیه حساب کنید، عمر بشر ۴ میلیون سال می شود و اگر تاریخ تمدن ها را در نظر بگیریم ۷ هزار سال. این اصلا با عمر حیات روی کره زمین که سه میلیارد سال است، قابل مقایسه نیست. بنابر این مسلم است که اینها واکنش های طبیعت در مقابل یک موجود خشن و پرخاشگر است و انسانی که خشونت خود را به انسان ها و موجودات دیگر هم منتقل کرده است. اما اینکه ما تصور کنیم این واقعه هر چقدر هم قربانی داشته باشد، خود به خود باعث درک بهتر از جهان شود خوشبینی است و می تواند برعکس این هم باشد، یعنی اگر ما ویروس آنفولانزای اسپانیایی را در نظر بگیریم که در آن زمان جمعیت جهان یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون نفر بود و یک سوم آن یعنی حدود ۵۰۰ میلیون نفر مبتلا شدند و بنابر برآوردها، بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون هم جان خود را از دست دادند، یکی از نتایج آن بیماری، به وجود آمدن فاشیسم بود. یعنی شکننده شدن ساختارهای دموکراسی و اجتماعی و کاهش انسجام اجتماعی و گسترش فقر و روی کار آمدن رویکردهای فاشیستی و نژادپرستانه و پوپولیستی؛ انزوای افراد و سقوط فرهنگ که در پی آن حکومت های توتالیترالیستی در شوروی، ایتالیا و … بود. که بعد هم جنگ جهانی دوم به وجود آمد و میلیون ها آدم دیگر هم کشته شدند. بنابراین آنفولانزای اسپانیایی اگر به نوعی در قدم اول ۵۰ میلیون آدم را کشت، بعد از آن هم ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر را کشت. به نظرم این واقعه یا هر واقعه ای به این شکل باید در ذهن انگیزه ای ایجاد کند برای یک جنبش جهانی جوامع مدنی به نفع صلح و توزیع برابر ثروت و بالارفتن آزادی ها و حذف افراد فاسد و دیکتاتورمنش از مسئولیت. اگر این اتفاق بیفتد، ممکن است بتوانیم به یک جهان بهتر فکر کنیم؛ اما در غیر این صورت و اگر بحث صرفا این باشد که ما فاصله مان را حفظ کنیم و دستهایمان را بیشتر بشوییم، این ها ساختارهای تحقیرکننده ای است. جهان پساکرونا این نیست و این به نوعی فریب دادن آدم ها است. ما وقتی می گوییم باید سبک زندگیمان را عوض کنیم، منظور از سبک زندگی این نیست که دست ها را بیشتر بشوییم. منظور این است که به این شکل مصرف کردن دیگر امکانپذیر نیست، این توزیع نابرابری که در جهان وجود دارد قابل دوام نیست. اینکه یک کشور دیکتاتور مثل چین کارخانه جهان شود و هر بار اتفاقی در آنجا بیفتد، به تمام جهان کشیده بشود دیگر قابل دوام نیست و اگر ما در این جهت نسل بشر را جلو ببریم، این امکان وجود دارد که واقعاً شاهد یک واکنش مردمی در سطح جهان باشیم، و بتوانیم شرایط را تغییر دهیم.
به نظر شما، اگر به زودی واکسن کرونا کشف نشود، ما با چه تحولاتی مواجه خواهیم شد (چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی و سیاسی)؟ براساس منابع خبری، بدهی مردم جهان به بانکها ۴۷ تریلیون دلار شده و از طرفی هم با اوج بیکاری و کاهش تولید و تجارت مواجه هستیم، فکر می کنید که با این اوضاع می توانیم پیش بینی کنیم که تا مدتی جنگ ویرانگری اتفاق نمی افتد؟ یا مثلا بازنگری و اصلاحاتی در سیستم آموزشی یا سبک معماری و شهرسازی و …، در صورت طولانی شدن دوره کرونا چقدر قابل پیش بینی است؟
ما در حال حاضر، صرفا می توانیم چنین فرضیاتی را مطرح کنیم، چرا که داده هایی که بتواند ما را به سمت این نتایج ببرد در دسترس نیست. ما فقط یک سری تجربه داریم از اپیدمی هایی که قبلا بوده، یک سری تجربه علمی هست و یک سری تجربه اجتماعی، اما من ۳ سناریو را در یادداشت اخیرم پیش بینی کردم: بدترین، بهترین و محتمل ترین. بدترین آن همان سناریویی است که بعد از اپیدمی سال ۱۹۱۸ اتفاق افتاد. ورود جهان به دوره ای از آشوب که از آن فاشیسم و جنگ ها بیرون آمد و طولانی شدن آن هم همین تبعات منفی آن است. طولانی شدن به این معنایی که شما می گویید وجود ندارد چون اپیدمی نمی تواند طولانی تر از حدی بشود؛ و احتمالا اگر واکسنی پیدا نشود کرونا به یک سیستم فصلی تبدیل خواهد شد. یعنی در یک فصلی پایین می آید و در فصل بعد بالا می رود؛ و به هر حال به شیوه ای کنترل خواهد شد. و تراژدی در این نیست که نشود کرونا را کنترل کرد؛ مگر اینکه یک چیز خیلی عجیب باشد. و از نظر علمی بحثی که وجود دارد این است که ویروس خیلی پیچیده ای مثل ویروس ایدز نیست. و بنابراین مقابله با آن ساده تر است و سرمایه ای که هزینه شده و روابط بین المللی که بین دانشمندان وجود دارد، هیچ کدام با سال ۱۹۱۸ قابل مقایسه نیست. و به همین جهت من احتمال طولانی شدن ویروس کرونا را نمی دهم؛ ولی لزوما به دلیل طولانی شدن نیست که بدترین سناریو اتفاق بیفتد. و دلیل احتمال بدترین سناریو این است که سیستم های سیاسی که در حال حاضر در دنیا وجود دارند بتوانند از کرونا ویروس برای توجیه خود استفاده کنند. و مهمترین آن هم در آمریکا است و کلید بسیاری از مسائل در آمریکا است. طلیعه بدترین سناریو انتخاب مجدد ترامپ است که باعث تشدید سیستم های اتوریته و حاکمیت افراد تندرو در جهان است. و نتیجه آن تشدید جنگ ها و تعلیق کنوانسیون های بین المللی است. بهترین سناریو همین جنبش مدنی جهانی است که واقعا ترامپ و دیگر دیکتاتورها را کنار بگذارد، یا ضعیف کند. و این جنبش مدنی جهانی به طرف این برود که رفته رفته رابطه ما را در سیستم های مصرفی و رابطه با طبیعت و زندگی روزمره و خیلی چیزهای دیگر عوض کند. و بحثی را که سالیان سال است نظریه پردازان پساتوسعه مطرح می کنند، به اجرا بگذارد. و خلاصه بحث آنها این است که محور توسعه باید از کشورهای توسعه یافته به طرف کشورهای در حال توسعه برود و این کشورها رشد کنند؛ مهاجرت کاهش پیدا کند و برابری بین کشورها و داخل هر جامعه از طریق روی کار آمدن سیستم های سوسیال دموکرات توزیع بهتر شود؛ در عین حال که به ناچار رشد به صورت نسبی کاهش یابد. ببینید سن متوسط انسان که در ابتدای قرن بیستم، پنجاه سال بود، تا آخر قرن بیستم در دنیا به ۷۵ سال رسانده شد، ادامه این قضیه این بود که لابراتوارهای دارویی در کشورهای ثروتمند می خواستند این عمر را به بالای ۱۰۰ سال برسانند. در نتیجه تحقیقات در دیگر حوزه های دارویی و بیماری و سرمایه گذاری در داروهای اپیدمولوژیک متوقف شد و درحوزه مبارزه با پیری هزینه شد. در مقابل، انتقام طبیعت این است که وقتی ویروسی مثل کرونا می آید، در درجه اول همین افراد سالخورده را می کشد؛ وگرنه واقعیت، هر چند شوک آور باشد، این است که عمر بیولوژیک گونه انسانی حدود ۳۵ تا ۴۰ سال است. چیزی که به این اضافه شده عمر فرهنگی است. چیزی که ما با دارو و دستکاری روی بدن اضافه کردیم. و اکنون ما به حدودی رسیدیم که حفظ آن ممکن نیست. فاجعه ای که با مسئله پیوند اندام شروع شد در ابتدا یک پیشرفت پزشکی بود که باید کنترل می شد. اصلا به نظرم پیوند اندام باید به نوعی با سن رابطه پیدا می کرد. یعنی فقط پیوند زمانی انجام می شد که ما سن مشخصی را داشته باشیم. ولی در حال حاضر عملا تا سنین ۷۰ و ۸۰ سال هم به دنبال پیوند اندام هستند. و نتیجه آن به وجود آمدن یک شبکه بزرگ مافیای پیوند اندام شد که از بزرگترین مراکز آن در چین است. که در آنجا محکومین سیاسی را اعدام می کنند؛ و اعضای بدنشان را به ثروتمندان مختلف در دنیا می فروشند؛ و این فاجعه است. بنابراین، اینکه انسان فکر کند که هر کاری انجام دهد هیچ واکنشی در مقابل آن نخواهد دید اشتباه است. در کتاب هزینه نابرابری نوشته استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد، بحث این است که این تصور که ما از طریق به وجود آوردن حوزه های ثروت موتوری را ایجاد می کنیم که جامعه را دائما رو به رشد می برد، بیهوده است. به این دلیل که توزیع نابرابر ثروت جوامع انسانی را دائما خطرناکتر می کند، حتی برای کسانی که در موقعیت ثروت هستند. بدترین سناریو این است که آن گروه یک درصدی هر چه بیشتر به سمت استفاده ابزارهای اطلاعاتی و پلیسی و کنترل بروند برای اینکه موقعیت خود را حفظ کنند. و بنابراین، از دنیا دموکراسی زدایی شود و سیستم های پوپولیستی، نژادپرستی و ملی گرایی حاد بر سر کار بیاید. بهترین سناریو هم جنبش جهانی است که بتواند سیستم سیاسی و اقتصادی نئولیبرالی را عقب بزند. به نظرم، هر دو سناریو مقداری مبالغه آمیز هستند و من سناریو بیشتر محتمل را تداوم وضعیت موجود می دانم. با توجه به اینکه بعد از این کرونا، این به کنشگران اجتماعی برمی گردد که بتوانند افراد را ترغیب کنند که به طرف کدام یک از دو سناریوی دیگر بروند؛ و من امیدوار هستم که این تجربه ای بشود برای آن سناریوی جنبش جهانی جامعه مدنی که ما حداقل بتوانیم به آن نزدیک شویم. من معتقد نیستم این اتفاق می افتد ولی معتقدم می شود به آن نزدیک شد و چاره ای جز این برای حفظ بشریت به نظر من وجود ندارد.
آقای دکتر، به غیر از دیدگاه جامعه شناسانه و انسان شناختی، یک موضوع دیگر هم از منظر خود ما و به لحاظ روانی پیدا می شود. اینکه خب، ما در حال حاضر دوران سختی را می گذرانیم، چه از نظر خانه نشینی و دور شدن از روال عادی زندگی و چه از نظر ترس و اضطراب از دست دادن جان عزیزان و اطرافیان. اهالی اندیشه که مخاطبان ما هستند تمایل دارند بعد از گذراندن این دوران حداقل دستاوردی داشته باشند که موجب بهبود شیوه زندگی شان شود، به نظر شما درس- آموخته ی کرونا برای ما چیست؟
من معتقدم گروهی بودند که برای درک این مسئله نیازی به کرونا نداشتند، و می دانستند که ما داریم با طبیعت و خودمان چه می کنیم، فکر می کنم این گروه کمترین مشکل را خواهند داشت. چراکه دارند با این آگاهی که کرونا تنها یک سکانس از فیلمی وحشتناک است – که حداقل ۱۰۰ سال است در حال زندگی در آنیم – به زندگ یشان ادامه می دهند. این گروه کاری را در مقابل با کرونا انجام خواهند داد (و الان هم دارند انجام می دهند) که همیشه انجام می دادن.، تغییر می کنند و سعی می کنند افراد را از سطحی نگری و از مباحث ساده انگارانه جدا کنند و آنها را وادار به فکر کردن عمیق کنند، تا فکر نکنند که کرونا فقط دست شستن است. بله ممکن است با شستن و رعایت اصول بهداشتی، این ویروس از بین برود ولی این ویروس یکی از میلیاردها ویروسی است که می تواند در جهان به وجود بیاید. و وظیفه آنها این است که همیشه مردم را به طرف عمیقتر کردن تفکر ببرند. گروهی دیگر هستند که تعمداً یا غیرعامدانه دارند فکرهای نئولیبرالی را تبلیغ می کنند. مثلا تز کوچکتر کردن دولت. جایی که این تز را پیش از همه مطرح کرد آمریکا بود و ببینید که آمریکا الان چه وضعیتی دارد، کشوری که ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان است ولی وضعیت اکنون آن مثل یک کشور جهان سومی بدبخت است؛ چرا که سیستم بهداشتی عمومی اش را به طور کلی تخریب کرد و دولت را به حداقل رساند. در کشورهای اروپایی و غربی هم همینطور است و تخریبی که در این سال ها در سیستم های بهداشت عمومی شان کردند، نتیجه اش را الان دارند می بینند. و الان در اسپانیا و ایتالیا می بینیم. در جاهایی کمترین اثر را می بینیم که اجازه ندادند سیستم های خصوصی سازی تمام زندگی را تخریب کند مثل کشورهای اسکاندیناوی. اگرچه آنها هم دچار این قضیه شدند ولی میزان مقاومتشان بسیار بالاتر است به این خاطر که مردم به نوعی دارند از دولت محافظت می کنند. از کسانی که در کشوری مثل کشور ما، یک کشور جهان سومی از سیستم های نئولیبرالی یعنی از دولت کوچک و غیره دفاع می کنند و م یگویند که اینجا همه چیز دست دولت است و باید خصوصی سازی شود تا شرایط بهتر شود، باید پرسید چه ضمانتی وجود دارد که نتیجه خصوصی سازی آن نباشد که بارها شاهدش بودیم ولی باید دید اتفاقا خصوصی سازی باعث این نشود که فساد همه چیز را فرابگیرد. اتفاقی که در ایران افتاده است. من اتفاقاً تاکید دارم که فکر نمی کنم ایران از بدترین مواردی باشد که ما در جهان سوم دیده ایم یا خواهیم دید. برخلاف همه ی چیزهایی که ممکن است خیلی ها بگویند. وضعیت ایران به نظر من از خیلی از کشورهای جهان سومی که کاملا به سمت خصوصی سازی رفتند بهتر است و دلیل آن دقیقاً همین بود که خیلی از اقتصاددانان، جامعه شناسان و انسان شناسان در طی ۱۰ سال گذشته (از دهه ۷۰ به این طرف) به شدت با مسئله نئولیبرالیسم در ایران مبارزه کردند و اجازه ندادند که کشور را فرابگیرد؛ وگرنه امروز ما باید در خیابان ها جسد جمع می کردیم. و کسانی که اسم خود را روشنفکر و نخبه می گذارند و هنوز هم دارند از این سیاست دفاع می کنند بهتر است که نگاهی به کشورهای توسعه یافته داشته باشند؛ و ببینند که نتیجه این سیاستهاشان به کجا کشیده شد.ه و فکر نمی کنم که آنها از این قضیه درسی بگیرند؛ چون اکثریت آنها یا افراد مزدوری هستند که برای حرف هایی که می زنند پول می گیرند و بنابراین به این حر فها ادامه خواهند دا،د یا گروهی هستند که آنقدر از جهان دور افتاده اند که هیچ چیز نمی دانند. از سیستم های خصوصی آمریکا دفاع می کنند ولی حتی مباحثی را که خود نئولیبرال های آمریکا مطرح می کنند و مباحث نظری و غیره مربوط به آن را نمی دانند. بنابراین، نهایتاً اگر ما بخواهیم با حالت ناامیدی به قضیه نگاه کنیم چیز زیادی در رویکرد روشنفکری عوض نخواهد شد ولی اگر بخواهیم به امیدوارکننده ترین شکل نگاه کنیم به نظر من، به کسانی که مثل خود من و خیلی از روشنفکران دیگر ایران که از سیستم سوسیال دموکراتیک دفاع می کردند – یعنی دفاع می کردند از اینکه دولت باید وجود داشته باشد و در خدمت مردم باشد و این دولت است که باید بتواند ضمانت زندگی را به مردم بدهد و حوزه هایی مثل غذا، مسکن، آموزش، بهداشت و حمل و نقل باید خارج از منافع خصوصی باشد و همه مردم بیمه داشته باشند و دسترسی به بهداشت و آموزش و مسکن داشته باشند – من فکر می کنم یک تجربه دیگر هم خواهد داد که بتوانیم به آن استناد کنیم؛ و این که چقدر می تواند در سطح مباحث عمومی به ما کمک کند بحث دیگری است؛ ولی به هر حال این مورد هم تأییدی بود کمااینکه در خود آمریکا این را تأیید کرده اند که امروزه کسانی که می گفتند دولت باید به حداقل قدرت خود برسد اعتراف می کنند که این از بزرگترین اشتباهاتشان بوده است. ترامپ در اولین اقدام، بعد از روی کار آمدن خود، بیمه عمومی را که اوباما راه انداخته بود، از کار انداخت و بعد نهادی را که در دوره اوباما برای مبارزه با بیماری های اپیدمیک بود از بین برد و اکنون همه دارند از این کارهای منفی او صحبت می کنند. به علاوه اینکه، درست چند هفته پیش، ترامپ کرونا را کامل نفی کرد که اصلا همچین چیزی وجود ندارد و بعد از حرف های پوپولیستی استفاده کرد مثل اینکه گفت این ویروس ویروس چینی است و غیره. و این باعث شد که امریکا در عرض یک ماه از ۱۵ نفر مبتلا به اولین کشور جهان در تعداد مبتلایان تبدیل شود. البته این به این معنا نیست که در واقعیت امر، امریکا بیشترین تعداد را دارد؛ چون آنجا بیشترین تست را انجام داده است. ولی ما داریم از خود کشورهای توسعه یافته حرف می زنیم و در خود کشورهای توسعه یافته، آمریکا بیشترین رقم را دارد. حتی اگر امریکا را با کشورهای در حال توسعه ی نوظهوری مثل کره جنوبی مقایسه کنیم باز هم می بینیم که وضعیت اسفناکی دارد. بنابراین، به ما یک استدلال جدید می دهد در این که ما نیاز به دولت داریم و نیاز به مسئولینی که واقعاً مسئول باشند. اینکه دولت ما آن چیزی نیست که باید باشد. این ناکارآمدی را باید درست کرد و از مسئولین پاسخگویی خواست و آنها را وادار کرد که درست عمل کنند و با فساد مبارزه کنند و بحث توسعه و رشد، درست همین است؛ ولی اگر بخواهیم تزهای نئولیبرال را مطرح کنیم، در آینده واقعاً جنایت مستقیم خواهد بود. > > > >