اخلاق و علم
دکتر رضا داوری اردکانی
از قرن هجدهم تاکنون این پرسش که “آیا از علم، اخلاق برمی آید یا نه؟” مطرح بوده است.
گمان می کنم اگر کسی از افلاطون یا ابن سینا چنین پرسشی می کرد، آن دو بزرگ نه آری می گفتند و نه پاسخ منفی می دادند. شاید گمان شود که چون آن دو فیلسوف تصور روشنی از علم دوره تجدد نداشتند نمی توانستند به این پرسش پاسخ دهند. این پندار تا حدی موجّه است امّا به فرض این که آنها حقیقت علم جدید را می شناختند اگر به فلسفۀ خود وفادار بودند باز هم پرسش را بی وجه می یافتند.
این حکم که اخلاق از علم برنمی آید، حکم روشنی است و قبل از آنکه دیوید هیوم آن را بیان کند کسی انتظار و توقع بیرون آمدن اخلاق از علم را نداشته است. در این صورت ظاهراً باید گفت دیوید هیوم سخن بی وجه و بی اهمیتی گفته است. امّا اگر سخن او در حقیقت بی وجه و بی اهمیت بود، باقی نمی ماند، زیرا تاریخ چیزهای بی اهمیت را نگاه نمی دارد.
ادامه مطلب > > > >