بحث مارتین هایدگر دربارۀ «هستی»
یدالله موقن
کاسیرر معتقد بود که فلسفه هایدگر تسلیم شدن به وضع موجود را توصیه می کند. اما او نیروی مخرب فلسفه هایدگر را دست کم گرفته بود. فلسفه بیماری که اضطراب و مرگ را در کانون خود قرار می دهد، پیامدهای مرگباری نیز خواهد داشت. پیتر گی در کتاب خود «فرهنگ دوره وایمار» می نویسد: «در میان این پیامبران، شاید هایدگر نامتحمل ترین کاندید برای تأثیرگذاری بود. اما تأثیر او بسیار زیاد بود، بسیار زیادتر از سمینارهای فلسفی اش در دانشگاه ماربورگ، بسیار زیادتر از آنچه ممکن است در پرتو کتاب بیش از حد نامفهومش «هستی و زمان»، منتشر شده در سال ۱۹۲۷، به نظر رسد، بسیار زیادتر از آنچه خود هایدگر، در انزوای فرهیخته وارش و تحقیر آشکارش نسبت به دیگر فیلسوفان، آرزویش را داشت. اما همچنان که یکی از فهیم ترین منتقدانش، پل هوهنرفلد گفته است: «این کتاب ها که معنایشان هنگامی که منتشر شدند به دشواری قابل فهم بود، بلیعده می شدند، و تعداد سربازان جوان آلمانی که در جنگ جهانی دوم، جایی در روسیه یا در آفریقا جان می سپردند، در حالی که کوله پشتی هایشان پر از کتاب های هولدرلین و هایدگر بود، شمارش ناپذیر بود. اصطلاحات کلیدی فلسفه هایدگر اموری دور از دسترس نبودند. بسیاری از منتقدان دریافته اند که واژه هایی مانند اضطراب، دغدغه خاطر، نیستی، وجود، عزم، و شاید از همه آنها مهمتر مرگ، اصطلاحاتی بودند که شاعران و نمایشنامه نویسان اکسپرسیونیست آنها را کاملا برای کسانی آشنا شناخته بودند که حتی یک سطر از آثار کیر که گور را نخوانده بودند. آنچه هایدگر انجام داد این بود که به این امور غیرعقلانی و مرگ، که بر زندگی بسیاری از آلمانی ها در آن ایام سخت چیره بود، جدیت فلسفی ببخشد و برایشان احترامی پروفسوری به دست آورد.» می توان گفت که عصاره فلسفه هایدگر همین شعار فاشیست های اسپانیایی است: «مرگ بر عقل، زنده یاد مرگ».
> > > >