حیرت از بودن به مثابه مواجهه با شئ غیر ممکن با رجوعی اجمالی به فلوطین، هایدگر و امر والاء کانت

نیا ثمری

درآمد

موقعیت حیرت از وجود و «بودن» را می‎توان موقعیتی ادراکی-هیجانی وصف کرد که پیامد نوعی مواجهه است. پیامد مواجهه‌ای شناختی و بازنمایانه[۱] که در تلاش برای ارجاع مشروط به شرط، تا نهایی ترین مرتبه، یعنی مرتبه‎ی هستی‎شناختی است. در این نهایی‌ترین مرتبه شناخت، ما تمامی مقولات[۲] خود برای قوام بخشیدن به یک فهم معمول را از کف می‌دهیم، زیرا همه‌ی آن مقولات بنیادین فهم نیز به مثابه مشروط در نظر گرفته می‎شوند. می‎توان گفت در نهایی‌ترین شناخت، به دنبال مقوله‌ی مقولات هستیم، اما به ناچار ما مقید به همان مقولات برای فهم[۳] می‎باشیم و از این رو مقوله ی مقولات همواره از فهم مقید به مقولات ما فراروی می‎کند. در درکِ ضرورتِ یافتنِ نهایی ترین شرط و بنیاد، خودِ رابطه شرط‎‎‎‎‎‎‎‎بودگی و مشروط‎‎بودگی، بنیاد و مبتنی‎بودن و هر بستر ممکنِ فهم و وحدت‌بخشی را از کف داده و آن را صرفا به مثابه یک مشروط دیگر میان مشروط ها درمی‎یابیم. در پیامد قرارگیری در چنین موقعیتی، بعنوان سوژه یا فاعل بازنمایی، به نوعی ادراک همواره فرارونده از خودش دست می‌یابیم، ادراکی که نمی‎توان آن‌را ادراکی در میان دیگر ادراکات دانست و به کلی منحصر به فرد است. به تعبیر استعاری، این حیرت، یک ادراک نیست بلکه انفجار ادراک است. ادراکی که گویی برای محقق شدن می‌بایست خود را منهدم کند زیرا از حد پذیری و ارجاع قوه‎ی درک به هر تعین ابژکتیو یا سوبژکتیو، که برای قوام هر ادراک ضروری است، فراتر می‌رود. نهایی ترین شرط، حتی رابطه ی عمومی شرط و مشروط  و خود مفهوم رابطه را نیز منحل می‎کند. اما در عین حال، چنین ادراک ناممکنی، محقق است.

در بیانی دیگر، می‎توان از تمثیل اشیاء (اشکال) غیرممکن بهره‌گرفت. وجود و اندیشیدن به نخستین در سطح هستی‎‎شناسانه، درست مانند نگاه کردن به یک شئ غیر ممکن هندسی باعث یک اعوجاج  و گیجی ادراکی می‎شود.  وجود نیز در ادراک ما مانند یک شکل غیر ممکن (برای مثال مثلث پنروز) محقق در ادراک است اما در همان لحظه اساسا ناممکن و فرارونده ازشروط تحقق خود، به مثابه یک ادراک است.

در تاریخ فلسفه از همان آغاز ارسطو و افلاطون، خاستگاه[۴] فلسفه را حیرت می‎دانند و به تفصیل و یا به اجمال به آن اشاره داشته اند، البته تاکنون روشن شده است که حیرت مدنظر این مقاله، حیرت به معنای عام آن نیست. بلکه حیرت برخاسته از مواجهه با امر نخستین و شرط نهایی است که تمامی نسبت های معنایی را تعلیق می‌کند و درک جهان به مثابه امر مطلقا غریب است و به کلی از هر وجد و حیرت اونتیکی متمایز است. چنانکه هایدگر می‌گوید:

«حیرت همه ی حیرت ها: که هستنده ها هستند» (Heidegger, Pathmarks, 1998, ص. ۲۳۴)

حیرتی که نه تنها ما را به آغاز پرسشگری از امر نخستین وا می‌دارد، بلکه در سراسر هر پرسش، از مواجهه برای امر نخستین، پدیدار شده و تشدید می‌شود. همانطور که هایدگر می‌گوید:

:« بنابراین حال و وجد حیرت، تنها به سادگی در آغاز فلسفه نیست، برای مثال مانند شستن دست های جراح [بعنوان یک تمهید و ابزارلازم] قبل از جراحی. حیرت، فلسفه را به کار می‌گیرد و در آن نفوذ می‌کند. (Heidegger, What Is Philosophy?, 2003, ص. ۸۱)

به تعبیر دیگر این موقعیت ادراکی ویژه، تنها سکویی برای پرسش هستی‌شناختی نیست، بلکه هم پرسش را ایجاد می‌کند هم نتیجه ی پرسش است و هم معنا‌دهنده به پرسش از این حیث که آن‌ را از کلمات تهی و تفننی خارج کرده و بدل به تجربه ی زیسته می‌کند و با پژوهش فلسفی فنی، تشدید می‌شود.

در این مقاله این موقعیت بیان شده یعنی حیرت را توصیف و تبیین کرده و شرح خواهیم‌داد که که مواجهه ی منجر به آن چگونه مواجهه‌ای است، سپس ارجاعاتی بسیار اجمالی بر فلوطین و هایدگر داشته و خوانش مختصر اما متفاوتی از امر والا در کانت در نسبت با حیرت از وجود و امر نخستین خواهیم داشت. سپس حیرت را با تمثیلی از موقعیت نگاه کردن به اشیاء غیر ممکن بیان میکنیم. تا این تجربه حیرت تا حد امکان در این مقاله ی کوتاه و پیش‌درآمد‌ گونه، تشریح شود.

[۱] Representational

[2] Categories

[3] Understanding

[4] Arche

 

ادامه مطلب

nia_samari Instagram

Email: ph.samari@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *