ناصر فکوهی
سه قرن پس از درگذشت ژان ژاک روسو(Jean Jacques Rousseau)، آثار او هنوز جزو پر فروش ترین کتاب های علوم انسانی و اجتماعی و پراستناد ترین متون در این حوزه به شمار می آیند. کلود لوی استروس(۱۹۰۸-۲۰۰۹) در اواخر عمر یک صد ساله خود، هیچ تردیدی به خود راه نمی داد که از روسو به مثابه پدر واقعی «انسان شناسی» سخن بگوید و هیچ کتابی را نمی توان در تاریخ سیاسی معاصر یافت که بتواند در تبار شناسی موقعیت های سیاسی کنونی یعنی در خط سیری که از فیلسوفان عصر طلایی یونان تا ماکیاول، هابز، منتسکیو و سرانجام روسو تداوم دارد و سپس به پدید آمدن دولت مدرن دموکراتیک و ملی می انجامد، جایگاه ویژه و برجسته و در عین حال مهمی در فلسفه سیاسی به نسبت ماکیاول و هابز، برای روسو در نظر نگیرد. و این در حالی است که ما( در علوم اجتاعی و انسانی) اغلب توجه کمتری به ابعاد حاشیه ای تری از روسو داشته ایم: ابعادی که می توان در طیفی گسترده و حیرت آور از نوشته ها و آثار او در حوزه موسیقی (نخستین آثارش) تا بعد تربیتی اندیشه او (به ویژه در امیل) ، فلسفه، هنر و طبیعت مشاهده کرد.
بنابراین با آشنایی اندکی مسبت به زندگی و آثار نویسنده فرانسوی تبار ژنو، می توان پی برد که ما نه با انسانی متعارف، ولو یک نخبه، روشنفکر و دانشمند، بلکه با موجودی به معنای واقعی کلمه استثنایی روبرو ئیم؛ با تجسمی از آنچه در قالب اسطوره ای یک «نابغه» در تمام معنایی که این صفت و واژه می تواند در ابهام و تناقض داشته باشد. هم از این رو ، اصولا تلاش برای تعریف و دفاع از «یک» روسو، یا از نوعی «انسجام» روسویی، به همان اندازه بی معنا است که درباره برخی از شخصیت های دیگر چون نیچه، دیدرو، فروید یا مارکس؛ شخصیت هایی که بنا بر تعریف باید آنها را استثنا هایی در اندیشه انسانی به شمار آورد. این شخصیت ها برعکس، باید بیشتر بر اساس تحلیلی پویا و چند بعدی از زندگی و آثارشان و به خصوص درک های بی شمار و تاثیرات گوناگون و گاه بسیار متفاوتی که از آنها شده، شناخت و نه بر اساس کوششی بی نتیجه برای چارچوب بندی و ساختن شاکله ای منطقی از مجموعه ای از «وقایع» در زندگی و «مفاهیم پایه ای» در نطریه ها یشان. همین امر درباره رویکردی روان شناختی و جامعه شناختی درباره این شخصیت ها نیز صادق است، هر چند سرگذشت روانی و اجتماعی آنها بدون شک تاثیری مشخص در شکل دادن به آنها داشته است و محیط اجتماعی نیز بسیار بر اندیشه های آنها نوثر بوده است، اما باید اذعان کرد که چنین شخصیت هایی بیشتر به معماهای تاریخی شباهت دارند تا به انسان هایی که بتوان از طریق واکاوی فردی یا اجتماعی ظهور و تحول و تاثیرات بعدی شان را ارزیابی و تحلیل کرد.
با وجود این، چنین رویکردی اغلب درباره روسو و بسیاری دیگر از این گونه استثنا های فکری به پیش گرفته شده است: کوشش برای آنکه اندیشه روسویی را در «گفتار درباره منشاء و اساس نابرابری انسان ها»(۱۷۵۵)، در «قرار داد اجتماعی»(۱۷۶۲)، در «امیل»(۱۷۶۲) و یا حتی در «رویاهای یک گردشگر تنها»(انتشار پس از درگذشت او) خلاصه کنند؛ تلاش برای آنکه یک زندگی پرشور و بی مانند را بین تعلق های ملیتی و سفرهای بی پایان او میان ژنو و پاریس، میان ماجراهای عاشقانه او و فرزندانی که نمی توانست از فرط فقر و دربه دری برایشان پدری کند و به ناچار باید به پرورشگاه ها می سپردشان، میان دوستی ها (دیدرو) و دشمنی هایش(ولتر) به تالیفی برسانند تا بتواند روسو را برای همه ما «درک پذیر» کنند.
پرسش اساسی اما و آنچه به نظر ما دقیقا کلید رمزی است که روسو را بدل به یکی از استناد های ضروری و اجتناب ناپذیر برای قرن بیست و یکم می کند، در همین طبقه بندی ناپذیر بودن اندیشه روسویی ، در همین استثنایی بودن کنش و تجربه زیست شده اوست. این تجربه به گفته خود او، در بخش اعظم آن، چیزی بود که به وی تحمیل شد، یا برایش «اتفاق» افتاد، روزی در راه «ونسن» در اواخر ۱۷۴۹ زمانی که به دیدار دوستش «دیدرو» – که به دلیل انتشار رساله اش « نامه ای درباره نابینایان برای استفاده بینایان»(۱۷۴۹) به زندان افتاده بود- می رفت، در روزنامه ای، آگهی فراخوان مقاله مسابقه آکادمی دیژون را با این پرسش خواند: «آیا پیشرفت هنر و دانش سبب پیشرفت اخلاق نیز شده است» و با پاسخ دادن به آن، تزی را مطرح کرد که در آن زمان همچون انفجاری عظیم تمام زمانه خود را تکان داد، تزی درست برخلاف جهت آب و در نهایت بسیار ساده: اینکه انسان طبیعی، موجودی است ذاتا «نیک» که تمدن، علم، هنر و در یک کلام زندگی اجتماعی او را فاسد کرده و به انحراف کشانده و از بهشتی واقعی که زندگی در هماهنگی با طبیعت است، به جهنمی واقعی، یعنی زیستن در بردگی و خشونت و بی رحمی محکوم کرده است.
روسو در عین حال خود باور داشت که این تز بدان معنا نیست که «بازگشتی» ممکن باشد و بنابراین او تلاش می کرد که راه حلی در خور برای کاهش این نگونبختی و گره گشایی از این معما، عرضه کند. برنده شدن پاسخ روسو که در قالب یک رساله فرستاده شده بود و سپس به صورت کتابی منتشر شد، جنجالی بی پایان به پا کرد که روسوی موسیقیدان و در تلاشی سخت برای به دست آوردن نامی در این راه، روسویی هنرمند و حساس که تنها با موسیقی روح لطیف خود را بیان می کرد، را به ناگهان به سوی جنگ در جبهه اندیشه با کسانی کشاند که در بی رحمی فکری دست کمی از بی رحمی و خشونت سیاسی و اجتماعی در میدان های واقعی نبرد انسان ها، نداشتند. چیزی که روسو را بعدها، در سراسر عمر عذاب داد و شاید نسبت به این انتخاب به شدت به شک انداخت.
…
این مقاله در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله بخارا منتشر می شود.
ادامه مطلب > > > >