ورق بزن که بخوانی کتاب جانم را
سروده های منیژه پورعلی (۴)
1)
به راه عشق تو مردن ز زندگانی به
نشان داغ تو بردن ز بی نشانی به
بیا ببوسمت ای آخرین گناه بهشت
که طعم سیب لبانت ز جاودانی به
خدای من شو و با نور خود بسوزانم
شرار خاکیت از مهر آسمانی به
بزن به گوش من آن سیلی نهایی را
خروش خشم تو از هرچه مهربانی به
شراب شو که بنوشم تو را شبی یکسر
که جرعه های تو از آب زندگانی به
بمان که ماندنت اینجا بدون شک ای دوست
برای این دل دیوانه ی روانی به
۲)
با این همه عقل عشق مغلوبم کرد
بی معجزه چون مسیح مصلوبم کرد
در حشمت و جاه چون سلیمان بودم
از کثرت دردمندی ایوبم کرد
۳)
زِ من دوری کن ای زاهد که من بدنام بدنامم
خراب آلودهی دَردم، خمارآلودهی جامم
من آن افسانهی شومم که از اقبال محرومم
پر از افسون و ایهامم، پر از افسوس و اوهامم
نمیپرسم، نمیجویم، نمیفهمم، نمیگویم
چه بودهست و چه خواهد شد سرآغاز و سرانجامم
نه زندیقم نه نصرانی، نه سیکم نه مسلمانم
در این شطرنج گسترده دمادم کیش ایامم
اسیر دام آزادی، رها در محبس عمرم
کبوتروار بی قیدم ولی پابستهی بامم
اگرچه قدر جام خود شراب عقل نوشیدم
سراسر مست انکارم، لبالب غرق آلامم
۴)
ورق بزن که بخوانی کتاب جانم را
به جذر صفر بری بغض بی امانم را
ببوس تابع لب های من که حل بکنی
معادلات دومجهوله ی نهانم را
۵)
در آشیانه ی ایمان دستان تاریکم
خورشیدِ مومن چشمانِ ساحرت تخم گذاشت
و میوه های ممنوعه از آن سر برآوردند
که باکره ی ذهن خلاقم را بارور می ساخت
جبرئیل دهانت آیه های مکیّف عشق را بر آسمان قلبم چنان القا کرد
که من امروز
سرودی را که خدا با آن پیامبرانش را مبعوث می کرد می خوانم…..
> > > >