گزیده ای از یادداشتهای واپسین سالها
نوشته سورن کی یرکه گور
ترجمه فضل الله پاکزاد
چه سهل و ساده می نمود آن ایام که بعضی از غامضترین مسائل مسیحیت را می شد با توسل به شیطان تبیین کرد!
وقتی که آدمی براستی سودای بندگی و خدمتِ خدا دارد و هر چیز راه جور و خطا می پوید؛ وقتی که آدمی با قصد خوشنودی خدا خویشتن را انکار می کند و هر چیز راه جور و خطا می پوید؛ وقتی چنین به دیده می آید که گویی آدمی آندم غنیتر است که چیزی نداشته باشد تا با خدا در بازد – باری، این همه را در ایام گذشته با توسل به شر تبیین می کردند: خداوند بخشنده دهشهای نیک است و هر چه جز نیکی است از شیطان برخاسته که اعمالش خلاف فعل خداوند است و خداوند نیز از او زحمت بسیار دیده است.
اما این تبیین موجه نیست زیرا اگر سرچشمه این امور شیطان باشد، باز هم مسئول آن خداوند است. باید تبیین آن را در جایی دیگر جست: در هستی خداوند و – و جرأت نمیکنم که بگویم – در غیریت مطلق او در مقام روح. وقتی که فردی به خواست او عمل می کند و چنین می نماید که (به بداقبالی) کردارش سبب ناخشنودی اوست، تعبیرش این است که: «من آن روح القدسم، آن دور بینهایت»، و از طرفی دیگر معنایش این است که: «بر تو حکم میکنم که روح باشی.» این نسبت از حیث کیفی از نسبت پدر با فرزند مطلقاً دور است زیرا وقتی کردار فرزند در وفاق با آرزوی پدر باشد، آنگاه پدر از فرط شادی به سماع در می آید. اما خداوند که محبت است، روح نیز هست.
ادامه مطلب > > > >