غروب زیست جهان ایرانی

دکتر بیژن عبدالکریمی

به کوشش: بهاره بوذری

 

گزارشی از نشست بررسی کتاب «غروب زیست جهان ایرانی» نوشته بیژن عبدالکریمی

جلسه نقد و بررسی کتاب جدید بیژن عبدالکریمی، با عنوان «غروب زیست جهان ایرانی در گفتگو با نسل های بی تاریخ»

روز شنبه، ۲۲ مهرماه  ۱۴۰۲، از ساعت ۱۸ الی ۲۰، در شهر کتاب مرکزی تهران (واقع در خیابان شریعتی، بالاتر از خیابان مطهری)

 

خطر بی‌تاریخی جدی است

فاطمه بریمانی ورندی، خبرنگار گروه اندیشه: حاصل هشت سال تلاش بیژن عبدالکریمی در نشستی با حضور علاقه‌مندان و دوستانش به گفت‌وگو گذاشته شد. «غروب زیست جهان ایرانی» حاصل گفت و شنود‌های متعدد و متفاوت عبد‌الکریمی با نسل‌های جدید ایران امروزی است. ایده اصلی کتاب حول محور بحران بی‌تاریخی است. در نسل جدید ایران امروز ما با بحران بی‌تاریخی و گسست از عالم تاریخی مواجه هستیم. بحرانی که بیش از دو قرن قدمت داشته و نمی‌توان آن را صرفا به اتفاقات سال گذشته یا آشوب‌های خیابانی نسل جوان‌تر تقلیل داد. بی‌تاریخی که حاصل از گسست از جهان تاریخی خود و عدم پیوند به عالم مدرنیته است. تمام آنچه عبدالکریمی در کتابش آن را طرح می‌کند دغدغه او از این بحرانی است که گریبان‌مان را گرفته. حالا که غل و زنجیرهای مدرنیته به دست و پاهایمان بسته شده و امکان رهایی وجود ندارد، تجربه دو‌قرنه ما نشان داده که حتی امکان پیوست به این عالم متجدد نیز نیست. در گفت و شنودهایی که عبدالکریمی با نسل جوان‌تر در خلال تدوین کتاب داشته، به آسیب‌های این نسل پی برده، به نبود مانیفست معنایی در بطن تفکر نسل جدید، به بی‌آرمانی، بی‌قید و شرطی و درنهایت به نوعی رفتار غیرعقلانی. این نسل از دید او نسلی است که با بحران معنا و تفکر دست و پنجه نرم می‌کند و اتفاقا از همین منظر هم اگر بخواهیم برای آنها افقی را ترسیم کنیم، از دستیابی یا حتی ترسیم آن ناتوان خواهند بود.

در جهانی تهی از معنا با سیطره نیهیلیسم غربی، مدرنیته‌ای که اعتبار و افق پیش‌روی خودش را از دست داده، ایران در نوعی انزوای تفکری به سر می‌برد و حالا ما در بحرانی احاطه شده‌ایم که نسل بعدی را دچار نوعی حیرت و غفلت کرده است. برای ساخت ایده جدید و افق‌گشایی متفکرانه، نیاز داریم تا تکلیف‌مان را با تاریخ خود و نسبت‌مان را با مدرنیته و تفکر پست مدرن غالب بر جهان مشخص کنیم. متفکری که نتواند از ظرفیت‌های تاریخی ایرانی اسلامی خود بهره برده و نگاهی نو به شبه‌مدرنیستی شکست‌خورده ایرانی داشته باشد، اساسا موفق به تولید ایده جدید نخواهد شد و تا زمانی که ایده جدیدی تولید نشود، مساله تفکر به انزوا کشیده شده و آرمانی برای حرکت از وضعیت موجود به وضع مطلوب تعریف نخواهد شد.

برای بررسی ایده عبدالکریمی در این کتاب نشستی در مجموعه فرهنگان فرشته با حضور مهدی نساجی، سید‌جواد میری، شهریار زرشناس و مهدی اکبری و نویسنده کتاب برگزار شد. اساتید حاضر در جلسه هر یک نظر خود را در رابطه با کتاب عبدالکریمی مطرح کردند و مهدی اکبری هم که نتوانست در جلسه حضور پیدا کند، با ارسال پیام مکتوبی تحلیلش از محتوای کتاب را ارائه داد.

مهدی نساجی که در ابتدای جلسه به‌عنوان اولین سخنران حاضر شده بود به اهمیت مفهوم زندگی در میان نسل جدید پرداخت. او با کلیت استدلال عبدالکریمی که بی‌تاریخی نسل جوان و آرمان نداشتن‌شان بود موافق بود اما نقدی که به کتاب وارد کرد از این منظر بوده که شاید نتوان با این نسل به تغییر بزرگی در دموکراسی رسید اما باید توجه داشت که جوانان دیگر دموکراسی را به‌عنوان غایت‌القصوی جهان خود ترسیم نمی‌کنند. در دیدگاه او اتفاقات سال گذشته و شعارهایی که جوانان علنا آن را مطرح می‌کردند، فراتر از دموکراسی به مساله زندگی اشاره می‌کرد. نسل جدید خواهان زندگی مانند جهانیان است و حالا اگر در این زندگی دموکراسی باشد بهتر است اما جهان بدون دموکراسی که در آن زندگی جریان داشته باشد هم وضع مطلوب تلقی می‌شود.

مساله‌ای که میان دیدگاه نساجی و عبدالکریمی نقطه اشتراکی تلقی می‌شد، این بود؛ از آنجایی که شاهد نوعی بی‌آرمانی و ضعف تفکری در میان نسل جدید هستیم، نمی‌توانیم توقع ایجاد تغییر سیاسی یا تفکری داشته باشیم. اما در همین نقطه اشتراک هم مهدی نساجی به نکته جدیدی اشاره کرد، او در رابطه با عدم تمایل به فلسفه‌ورزی در میان تفکرات نسل جوان‌تر گفت: «اساسا فکر نمی‌کنم که دموکراسی آرمان نسل جدید باشد. نسل جدید زندگی می‌خواهد. البته دموکراسی هم چیز مطلوبی برای اوست اما آنچه که در شعارهای خود علنا آن را مطرح می‌کند، زندگی است. در شعار زن زندگی آزادی مفهوم اصلی زندگی است. اگر بتوانید به نسل جدید زندگی دهید، به مطلوب خود رسیده و دیگر دموکراسی را به‌عنوان هدف غایی مدنظر نخواهد گرفت. نسل جدید فلسفه دارد. نمی‌توان ادعا کرد که آنها فلسفه ندارند یا قائل به تفکر بنیادین نیستند. آنها فلسفه دارند اما فلسفه‌شان مورد‌پسند خیلی‌ها مانند بیژن عبد‌الکریمی نیست. در تفکرات آرمان‌خواهانه‌شان از ایران، خانه‌ای می‌خواهند که تمام جهان در آن زندگی می‌کنند و تنها ایران محوریت نیست.»

پس از نساجی شهریار زرشناس نظر خود را در رابطه با ایده محوری کتاب طرح کرد. او عبد‌الکریمی را متفکری دغدغه‌مند می‌دانست که دغدغه ایران و بحران بی‌تاریخی دارد. اتفاقا درک ضرورت نیازمندی به نوعی خودآگاهی تاریخی را نقطه ثقل تفکر عبدالکریمی می‌دانست که او را از سایر فیلسوفان و متفکران متمایز می‌کرد. او حرف‌هایش را با محوریت بی‌تاریخی دو‌قرنه ایران پیش برد. تحلیلی از دو قرن سکون ایران در حوزه تفکر فلسفی ارائه داد. در دیدگاه او تا زمانی که ما نتوانیم نسبت خود را با عالم غرب مدرن ترسیم کرده و به نوعی با سنت خود ارتباط برقرار کنیم، نمی‌توانیم از این بی‌تاریخی رها شویم و تا زمانی هم که این پدیده گریبانگیرمان شده، توان تفکر، ایجاد ایده جدید، حرکت به سوی مطلوب و رهایی از این پیچ بحران تاریخی را نخواهیم داشت. او همچنین دانشگاه را فضایی ترسیم کرد که در آن ما شاهد نوعی تفکرسوزی هستیم و فرم بیشتر از محتوا در بسیاری از دانشگاه‌ها مطرح است. زرشناس از آسیبی که در ادامه مسیر بی‌تاریخی متوجه ما خواهد شد صحبت کرد. او به این نکته اشاره کرد که اگر ما همچنان دچار بی‌تاریخی و بی‌عالمی باقی بمانیم، در آینده با نوعی گسست ملت از یکدیگر و خطر در وحدت ملی و استقلال سیاسی مواجه خواهیم شد. تجربه آلمان هم درخصوص بی‌تاریخی و مواجهه‌اش با آن به ما ثابت کرده یکی از شئونی که می‌تواند این خلأ‌ را حل کند، از طریق رمان‌نویسان، نمایشنامه‌نویسان و شعر است. آنها می‌توانند از ظرفیت‌های سنتی خود بهره برده با ایجاد وحدت ملی ایده جدید خلق کنند.

در ادامه سیدجواد میری هم در رابطه با کتاب غروب زیست جهان ایرانی نظر مثبتی داشت و راجع به تفکرات بارز عبدالکریمی در این کتاب حرف زد. او از دل‌نگرانی او از نیهیلیسم غربی گفت و او را دغدغه‌مند ایران دانست. البته نقدی هم به کتاب داشت، آن‌هم اینکه قالب پرسش و پاسخی کتاب از انسجام آن کاسته و صفحه‌های ابتدایی که به دنبال تبیین مساله بود منسجم‌ و روان‌تر بوده. در ادامه هم با خواندن بخش‌هایی از کتاب به این اشاره کردند که شاید در حال حاضر ما تمام زندگی و شئون آن را در تناسب با عالم غرب در نظر می‌گیریم اما این به این معنا نخواهد بود که تمدن شرقی از منظر ظرفیتی به پایان یا بحران رسیده. در آینده شاید با فراهم شدن بستر مناسب دوباره بتوان تمدن ایرانی‌اسلامی غنی را احیا کرد. او در این خصوص به شباهت ایده عبدالکریمی با سوروکین اشاره کرد. او هم از دوره تفکر تاریخی صحبت می‌کند. در دیدگاه سوروکین در دوران امروز امور معنوی منزوی شده و به محاق رفته اما این به این معنا نیست که همیشه تاریخ این‌طور باقی خواهد ماند. اتفاقا امکان‌هایی روبه‌روی بشر قرار خواهد گرفت که با استفاده از آن می‌تواند از پیچ بحرانی عبور کند.

در پایان جلسه هم دبیر نشست، پیام مکتوبی را که بهمن اکبری ارسال کرده بود قرائت کرد. اکبری از وجه دیگری به این کتاب و تفکرات عبدالکریمی پرداخت. او اتفاقا قائل به بی‌تاریخی به معنای گسست از تاریخ نبوده و این واژه را چندان دقیق نمی‌دانست. او در پیام خود این‌طور مطرح کرده بود که جوامع نمی‌توانند از تاریخ گذشته خود گسست داشته باشند. فرهنگ ما با سنت و تاریخ ما عجین شده، وضعیتی که آن را بی‌تاریخی می‌نامیم، نوعی غفلت از تاریخ است. هیچ‌گاه برای ایران گسست از تاریخ و سنت رخ نداده، تنها شاید از مولفه‌هایی گذر کرده یا مورد غفلت واقع شده. او این ایده عبدالکریمی که باید نسبت به سنت و تاریخ خود برای ترسیم نسبت با غرب و طرح ایده جدید استفاده کنیم را نقد کرده و معتقد است ما باید ابتدا تفکیکی میان سنت به معنای آیین و رسوم و سنتی که ما را به حقیقت می‌رساند قائل شویم و برای ترسیم ایده جدید به این توجه داشته باشیم که تنها سنتی که می‌توان برای بهره‌بری از آن تلاش کرد، سنتی است که معطوف به حقیقت باشد.

برای جمع‌بندی جلسه هم عبدالکریمی به‌عنوان نویسنده کتاب و برای تشکر از حاضران چند دقیقه‌ای ایده محوری خود را معطوف به خلأ تاریخی در میان نسل جوان‌تر و نوعی بی‌تاریخی شرح داد و تا پایان جلسه به نظرات حاضران گوش داده و همچون قالب کتاب، به گفت‌وگو میان نسل جوان‌تر پرداخت.

 

۱)کتاب غروب زیست جهان ایرانی ۶۳۰ صفحه براساس بحث های تلگرامی در گروه عبدالکریمی با دیدگاه نیچه ای هایدگری نوشته شده است.

هر سه شنبه مباحثی پیرامون مسائل فلسفی در گروه مذکور برگذار می شود که مباحث از سالهای ۹۴-۹۵ تا ….مبنای کتاب فعلی است.

۲) محور های کتاب: نسل جدید به علت فقدان خودآگاهی تاریخی، انقطاع از سنت قدمایی ، نداشتن اتوپیای آینده، بی تاریخ است. چون بی تاریخ است آینده ای نیز ندارد و در حال گذران روزمره حال است.

عبدالکریمی با ذکر زندگی خودش در زمان انقلاب و علاقه ای که به شریعتی داشته است نداشتن -فلسفه در زمان انقلاب را از آسیب های انقلاب می داند. سیاست بدون فلسفه مسیر درست را طی نمی کند.

-زیست و فکر شریعتی با یکدیگر تطابق داشتند و زیست دوگانه نداشت.

-تفکر و زبان مادری: زبان مادری ریشه تفکر کردن است. بدون زبان مادری تفکر ممکن نیست.

۳)نقد عاشقانه باید جای خودبنیادی و شخصیت پرستی را بگیرد.

فلسفه یک صیرورت باطنی و دیالکتیک وجودی است.

-اصالت نرفتن با جریان غالب روز است.

-تفکر ویرانگر میراث، مضر است.

-تفکر وجوه چندگانه دارد و به خوب و بد قابل فروکاست نیست.

مسائل اجتماعی طیفی و چند وجهی است.

-متفکر باید با جامعه و جهان در ارتباط باشد و این از طریق رسانه ها میسر است.

-هنر در برقراری دیالکتیک با خویش و دیگران است.

 

[مرحوم سید جواد طباطبایی] به درستی به ضرورت تدوین تاریخی مفهومی (Conceptual History) برای ایران و تاریخ فرهنگی آن پی برد و بر انجام این مهم گام‌های مهمی برداشت. تنها از طریق تاریخی مفهومی است که می‌توانیم تاریخ و سرنوشت قوم بزرگ ایران را فهم پذیر ساخته، به پرسش از چیستی و کیستی مان پاسخ دهیم و به واسطهٔ این تاریخ و فهم کیستی و چیستی مان خواهیم توانست مسیر آینده مان را بیابیم.

هر تاریخی کثراتی از حوادث، رویدادها، شخصیت‌ها، جریانات گوناگون فکری و فرهنگی و تجربیات بی‌شمار است. اما اگر قرار است راه برون شدی از مسائل و بحران‌هایمان داشته باشیم باید این تاریخ کشکولی برایمان فهم پذیر گردد. این تاریخ مفهومی بی تردید باید مبتنی بر مواجهه ای حکمی و متافیزیکی باشد.

طباطبایی نیز می‌کوشد به چنین رویکرد متافیزیکی نزدیک شود. ایشان مثل بسیاری، از جمله شایگان، اجتناب‌ناپذیری مدرنیته و عقلانیت جدید را درمی‌یابد و به‌درستی بر این امر تاکید می‌ورزد که تجدد امری گزاف، دلبخواهانه و تابعی از میل و ارادهٔ ما نیست.

همچنین ایشان به‌درستی بر این امر تاکید می‌کند که با اندیشه‌های تئولوژیک، ایدئولوژی‌های رنگارنگ و جامعه‌شناسانه و احساسات رمانتیستی نمی‌توانیم با عقلانیت جدید روبرو شویم و باید به تاسیس نوعی عقلانیت بپردازیم.

علاوه بر این، وی به جای دعوت به مبارزه با غرب و تامل بر انحطاط آن، ما را به اندیشیدن به دلایل انحطاط و زوال اندیشه در سنّت خودمان دعوت می‌کند. اینها برخی دستاوردهای بزرگ طباطبایی برای جامعهٔ ایران هست…

[غلامحسین ابراهیمی دینانی] سعی می کند از نوعی عقلانیت در جامعهٔ ما دفاع کند؛ اما تصورم بر این است که عقل و عقلانیتی که ایشان از آن دفاع می‌کند، عقلانیتی صدرایی است و درست مانند عقلی که دیگر عقل‌گرایان حوزوی یا روشنفکران دینی از آن دفاع می‌کنند، عقلانیتی غیرتاریخی و فراتاریخی است.

به نظر من فقدان نگرش تاریخی اصلی‌ترین انتقاد و پاشنهٔ آشیل اندیشه‌های ایشان است.

[رضا داوری اردکانی] در دهه‌های اخیر مسئلهٔ توسعه نیافتگی محور اصلی تاملات داوری قرار گرفته است، درحالی‌که فردید، آنچنان درگیر مسئلهٔ نیهیلیسم حاصل از متافیزیک زدگی و غرب زدگی جهانی بود که کمتر و شاید هم اصلا، به مسئلهٔ توسعه نایافتگی جوامع شبه مدرنی چون ایران نیندیشید.

زبان داوری متاخر، در قیاس با فردید، سلیس تر و روان تر و وجوه تئولوژیک، مدافعه جویانه و ایدئولوژیک آن بسیار کمتر می‌شود تا آنجا که می‌توان گفت زبان ایشان، در دهه‌های اخیر، در قیاس با آثارشان در دهه‌های ۶۰ و ۵۰ هجری شمسی، زبانی ایدئولوژیک نبوده، در آثار دهه‌های ۱۳۸۰ به این سو، این زبان پدیدارشناسانه تر می‌شود.

دکتر بیژن عبدالکریمی، غروب زیست جهان ایرانی (نقد فرهنگ، ۱۴۰۲ش)

 

(محتوای این کتاب در همکاری با گروه ویراستاری گروه آموزشی پل تدوین شده است.)

تهیۀ این کتاب از: وبسایت انتشارات نقد فرهنگ

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *