ارزش ساده‌زیستی داوطلبانه

 

ریچارد گِرِگ

ترجمه: علی کلانی طهرانی

بنیان‌گذاران اکثر ادیان بزرگ_ مسیح، بودا، لائو تسو و محمد(ص) _ هم‌چنین بسیاری از قدیسان و فرزانه‌گان چون قدیس فرانسیس[۲]، جان ولمن[۳]، ریشی‌ها ( حکمای هندو) در آیین هندو، پیامبران قوم بنی‌اسرائیل، صوفیان مسلمان؛ بسیاری از هنرمندان و دانشمندان و رهبران بزرگ جهان مدرن همچون لنین و گاندی از ساده‌زیستی خود‌خواسته حمایت و به آن عمل کرده‌اند. اعضای ارتش‌های نظامی و فرمان‌های راهبانه نیز این روش را دنبال کرده‌اند_ سازمان‌هایی که تأثیر عظیم و طولانی مدت در جهان داشته‌‌اند. سادگی همچنین یکی از نشان‌های منونایت‌ها[۴]و کلیسای دوستان بوده است.

بنابراین، بی‌گمان در رعایت سادگی، مؤلفه‌ای بسیار مهم وجود دارد یا وجود داشته است. اما چیزهای زیادی از تولید انبوه و تجارت مدرن، گسترش علم، و پیچیدگی‌های زندگی در کشورهای صنعتی، به ما رسیده است که تردیدهای پردامنه‌‌ای راجع به اصل و عمل ساده‌زیستی ایجاد کرده‌اند. حال‌و‌هوای کنونی ذهن ما نه مناسب  درکی روشن از ارزش ساده‌زیستی، و نه عمل به آن است. به‌نظر می‌رسد ساده‌زیستی نوعی نقطه‌ضعف برای قدیسان و از ویژگی‌های مقطعی باشد و نه چیزی راجع به دیگران.

دربارۀ ساده‌زیستی چه می‌توان گفت؟

پیش از پرداختن به ادامۀ بحث، بگذارید از آنچه دربارۀ آن گفت‌وگو می‌کنیم تصور نسبتا واضح‌تری ارائه دهیم. در اینجا تلقی ما از پرهیزکاری به‌معنای نوعی سرکوب غرایز نیست. آنچه ما از ساده‌زیستی اراده کردیم خیلی خشک و زاهدانه نیست. ساده‌زیستی موضوعی نسبی است که به اقلیم، سنت‌ها، فرهنگ و منش فرد بستگی دارد.
برای مثال، در هند، به‌استثنای کسانی که تلاش می‌کنند شبیه غربی‌ها باشند، همۀ افراد ثروتمند همانند افراد فقیر روی زمین می‌نشینند و صندلی وجود ندارد. شمار بسیاری از آمریکایی‌ها، هم ثروتمند و هم فقیر گمان می‌کنند که باید صاحب اتومبیل باشند، و برخی دیگر تلفن را بیش از اندازه چیز مهمی می‌دانند. شخصی در مرتبۀ اجتماعی خاص، داشتن انواع متعدد کفش، کلاه، یا دیگر لباس‌ها را  با هدفی غیر از  پاکیزگی و راحتی، ضروری می‌انگارد. سادگی برای یک آمریکایی با سادگی یک کشاورز چینی تفاوت بسیاری دارد.

ساده‌زیستی خودخواسته دارای شروط درونی و بیرونی است. یعنی هم صداقت در نیت، شرافت و خلوص درونی، و هم پرهیز کردن از آشفتگی بیرونی، از بسیاری از مالکیت‌هایی که با هدف اصلی زندگی در ارتباط نیستند. این به معنی نظم بخشیدن و هدایت کردن انرژی و تمایلاتمان است، نوعی خویشتن‌داری نسبی در برخی جوانب زندگی به‌منظور تأمین منافع بزرگ‌تر زندگی در دیگر جوانب آن. ساده‌زیستی مستلزم نوعی سازماندهی حساب شده در زندگی، برای دست‌یابی به هدف است. برای مثال شخصی که می‌خواهد قلۀ اورست را فتح کند چندین سال افکار و انرژی خود را متمرکز بر برنامه‌ریزی این سفر می‌کند. و در اقدامی عملی کوچک‌ترین وسایل غیرضروری برای رسیدن به هدف را کنار می‌گذارد.

البته، همان‌گونه که افراد مختلف در زندگی اهداف متفاوتی را دنبال می‌کنند، آنچه به هدف یک شخص مرتبط است ممکن است ارتباطی با هدف شخص دیگر نداشته باشد. بااین‌حال  به‌آسانی می‌توان فهمید اگر هرکس به اهدافش نظم و ترتیب و سادگی ببخشد زندگی شخصی و اجتماعی ما بسیار تغییر خواهد کرد، بنابراین یک هدف می‌تواند بر همه اهداف دیگر تسلط داشته باشد و اگر هر شخصی به حسب آرایش جدید اهدافش، زندگی بیرونی خودش را از نو سروسامان دهد از فعالیت‌ها و تصرفات غیرمرتبط با هدف اصلی چشم خواهد پوشید. درجۀ سادگی موضوعی است که هر فرد خودش باید دربارۀ آن تصمیم بگیرد. شاید اکنون معنای این اصل به اندازۀ کافی واضح شده باشد که بتوان دربارۀ آن گفت‌وگو کرد، هرچند کاربردهای این اصل می‌تواند متفاوت باشد. من با اعتماد بر مباحث پیشِ رو در آشکارتر ساختن معنای این موضوع، تلاشی برای ارائه تعریف دقیق‌تر از این مفهوم نخواهم داشت.

تردیدها

ازآنجا‌که امروزه در نگاه بسیاری از افراد تأکید بر ساده‌زیستی اشتباه است،  بیایید پیش از ادامۀ بحث این تردیدها را موضوع توجه قرار دهیم.
اول از همه، به‌نظر می‌رسد محصولات ماشینی مدرن مشکل طولانی مدت کمیابی اشیاء مادی ضروری برای زندگی را حل کرده‌اند. علم، اختراع، نظام صنعتی، تجارت، حمل و نقل، بهتر و بیشتر از آنچه تاکنون بشر دیده است، امکان توزیع و تولید لباس، غذا، لوازم خانگی، ابزار و تجهیزات، وسایل آسایش و تجملات را ایجاد کرده‌اند. برای یک آمریکایی قدم زدن در میان فروشگاه اجناس ده سنتی، فروشگاه زنجیره‌ای خواربار، و فروشگاهی بزرگ به‌دنبال مرور کاتولوگ سفارش‌های مکاتبه‌ای، گذشته از آنچه در خیابان‌ها می‌بیند، امری پذیرفته‌شده است. این اندیشۀ هنری فورد[۵] که تمدن با افزایش تعداد امیال و رضایت انسان‌ها پیشرفت می‌کند به‌نظر معقول می‌رسد. مقدار زیاد کاغذ و جوهری که به تبلیغات اختصاص داده می‌شود تأییدی مضاعف به‌سود این باور است. به‌نظر می‌رسد ثبات اقتصادی و اجتماعی کشورهای صنعتی بر امید به توسعۀ بیشتر بازار برای تولید انبوه بنا نهاده شده است. روسیه مانند کشورهای هوادار سرمایه‌داری همین هدف را دنبال می‌کند. ظاهرا تمام جهان با این مفهوم همساز شده ‌است. آیا در چنین زمانه‌ای سخن گفتن از ساده‌زیستی خطایی تاریخی نیست؟ آیا تسلط یافتن و فائق آمدن بر رشد پیچیدگی زندگی از وظایف ما به‌حساب می‌آید؟ به‌دور از هرگونه بی‌حرمتی، آیا این (رشدِ پیچیدگی) همان چیزی نیست که خداوند در خلقت و تکامل جهان انجام داده‌ است؟

علاوه براین، برای اکثر مردم بازگشت به ساده‌زیستی به‌معنای تقبل دوبارۀ مقدار زیادی کار شاق است که تجهیزات پیچیدۀ مدرن آنها را از دوش ما برداشته‌اند. باوجوداین، آیا پیچیدگی وسایل از ما درمقابل قحطی، بیماری، و گرما و سرما محافظت نمی‌کند؟ آیا تراکتورهای ما، چراغ‌های الکتریکی، اجاق‌گازها، پمپ‌های آب، یخچال‌های الکتریکی، سیستم‌های حرارتی در خانه‌ها، هواپیماها، سیستم‌های حمل‌ونقل موتوری و بخاری، تلفن‌ها، ترس‌های طاقت‌فرسا را ازما دور نکردند؟ نوعی امنیت یا دست‌کم فراغت برای ما مهیا نکردند؟ اگر قرار است تمدن پیشرفت کند ما مطمئنا باید فراغت داشته باشیم.

تردید دیگری بی‌درنگ در ذهن همۀ والدین شکل می‌گیرد. ما می‌خواهیم فرزندانمان همه امتیازها را داشته باشند، سالم‌تر و نیرومندتر از آنچه ما بودیم باشند، بیش از ما بیاموزند، خطا‌های کمتری را تجربه کنند، شخصیت بهتری داشته باشند، مکان‌های بیشتری از جهان را ببینند، بتوانند  زندگی پر برکت‌تر و ثروتمندانه‌تری داشته باشند، لذت، زیبایی و قدرت بیشتری داشته باشند. اگر ما (والدین‌) با روی‌آوردن به ساده‌زیستی زندگی خودمان و آنان را در تنگنا قرار داده باشیم امروز فرزاندانمان چگونه می‌توانند تعالیم و آموزش‌های ضروری دربارۀ این امور فرا بگیرند؟ چگونه می‌توانند با انسان‌ها و امور زیبا و جالب، تماس و ارتباط داشته باشند؟ آیا بدن آنها، برای سلامت بودن، نیاز به انواع متعددی از غذاها ندارد؟ ذهن اگر بی‌وقفه از منابع متنوع گسترده‌ تغذیه نکند چگونه می‌تواند رشد کند؟ بی‌تردید زیبایی یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های زندگی برای افراد و جوامع است، اما با محدویت‌های کسل‌کننده و انعطاف‌ناپذیر و ملا‌ل‌آور ساده‌زیستی در رنگ و خط و بافت و آهنگ، چگونه می‌توان زیبایی را به‌دست آورد؟

افراد بسیاری که به اعتبار ساده‌زیستی تردید دارند دوباره خواهند گفت که اگر ساده‌زیستی دست‌یافتنی بود خودش را به زندگی‌ها و افراد وارد می‌کرد‌ و در امور گروهی کارآمد بود. آنان طبیعتا خواهند گفت اگر اکثر انسان‌ها به‌دنبال سادگی بروند چه کسانی کارهای پیچیده و ضروری جهان را پیش خواهند برد؟ حکومت‌ها، صنایع، سازمان‌ها درحالی‌که بسیار پیچیده‌اند باید اداره شوند. آیا افرادی که تمایل زیادی به ساده‌زیستی دارند می‌خواهند از مشارکت در وظایف پیچیده جامعه شانه خالی کنند؟ در برخی سازمان‌ها این قدرت است که انسان‌ها را اداره می‌کند. آیا درست است که برخی از انسان‌ها به‌دنبال فرار از  به‌دست گرفتن این قدرت‌اند؟ اگر افراد آگاهی وجود نداشته باشند چه کسی چنین قدرتی را به‌دست خواهد گرفت؟ آیا این وظیفۀ افراد دلسوز نیست که قدرت را به چنگ آوردند و به بهترین نحو ممکن آن را هدایت کنند؟آیا این‌گونه درخواست ساده‌زیستی تنها نوعی پوشش برای بی‌مسئولیتی، فقدان شجاعت یا ضعف توان نیست؟

این پرسش‌ها ساده‌زیستی را همچون اندیشه‌ای مطرح می‌کنند که می‌تواند برای جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم خطرناک باشد. امروزه وجود یک کشور بزرگ یا یک شهر بزرگ به‌صورت ذاتی دارای پیچیدگی است. به‌نظر می‌رسد پافشاری بر ساده‌زیستی و به‌کار بستن آن نهایتا به‌معنای ویران شدن سازمان‌های بزرگ، و به‌عبارتی وضعیت کنونی جامعه و زندگی همگانی است.
این هم از تردیدها، دست‌کم تردیدهای مهمی‌اند هرچند ممکن است تردیدهای دیگری نیز وجود داشته باشد.

پاسخ به تردیدها

بیایید اولین تردید عمده را بررسی کنیم. تردید در این مطلب که پیامد علم و اختراعات مدرن عرضۀ همه انواع غذاها و چیزهای خوب را به‌صورتی تمام‌نشدنی ممکن می‌سازند، بنابراین روزگار کمبود و تمام اندیشه‌ها، فرض‌ها و امور اخلاقی مبتنی بر آن، ازجمله ایده ارزشمند بودن ساده‌زیستی، مربوط به گذشته است.

گرچه از چشم‌انداز یک مهندس، تکنولوژی امکان تأمین نیازهای مادی بشر را آسان کرده است، این امکان فاصله زیادی تا واقعیت دارد. به ضمیمه آن یک «اگر» بزرگ وجود دارد. باوجود اختراعات شگفت‌آور شیمیایی، ماشینی و الکتریکی هنوز در همۀ کشورها کمبود ضروریات به اندازۀ اسف‌باری وجود دارد. بخش عظیمی از جمعیت ایالات متحده در خانه یا آپارتمان خود لوله‌کشی آب و وسایل گرمایشی برای زمستان ندارند. درحالی‌که این کشور یکی از ماشینی‌ترین و ثروتمندترین کشورهای جهان است.
از معایب دیگر به کار بستن تکنولوژی می‌توان اشاره کرد به شمار بسیار زیاد افراد بیکار که تقریبا در تمام کشورها وجود دارند، شاید بیش از آنچه تاکنون در تاریخ جهان وجود داشته است.
این نظام مالی و ساختار بدهی‌هاست که برتوزیع، تولید و میزان مصرف نظارت دارد. این نظام منجر به سوزاندن گندم در ایالات متحده می‌شود درحالی‌که میلیون‌ها نفر در چین گرسنه‌اند؛ در کالیفرنیا هزاران کیلو پرتقال رها می‌شود تا فاسد شود درحالی‌که کودکان زاغه‌نشین در کشور ما  به‌علت فقدان ویتامین‌های موجود در همین پرتقال‌ها در معرض راشی‌تیسم (نرمی استخوان)، دندان‌های خراب و انواع دیگر بیماری‌ها قرار دارند؛ مثال‌های فراوانی ازاین‌دست وجود دارد.
پیشرفت‌های عظیم در علم و تکنولوژی مشکل‌های اخلاقی تمدن را حل نکرده‌اند. این پیشرفت‌ها شکل برخی از مشکلات را عوض کرده‌اند، برخی دیگر را گسترش داده‌اند، و یافتن راه‌حل برای بعضی از این مشکلات را بسیار دشوار ساخته‌اند. توزیع اجناس مادی به این نحو در وهلۀ اول نوعی مشکل اخلاقی است و نه صرفا نوعی مشکل فنی یا سازمانی. اندازه‌گیری کمی و استفاده از روابط کمی از مؤلفه‌های بسیار قدرتمند‍ درعلم، تکنولوژی و پول‌اند. به همین دلیل،  انگیزه‌های به‌کارگیری علم و تکنولوژی و پول غالبا  مبتنی بر جنبه‌های کمی زندگی است و نه جنبه‌‌های کیفی آن. جای مؤلفه‌های کیفی خالی است درحالی‌که جوهرۀ زندگی اجتماعی بشر بیش از آنکه در ارتباطات کمّی جای گرفته باشد، در ارتباطات کیفی قرارگرفته است و این امری اخلاقی است، نه تکنولوژیک.

آرنولد. جی. توین‌بی۶[۶]در جلد سوم کتاب خود با عنوان مطالعۀ تاریخ، دربارۀ رشد تمدن بحث می‌کند. حدود شصت صفحه به امورتعیین‌کنندۀ رشد تمدن می‌پردازد، او در این کتاب همان‌طور که رشد در موقعیت اجتماعی را بررسی می‌کند به رشد در خرد نیز می‌پردازد. او با دانشی عظیم پیشرفت تمدن‌های بسیاری را شرح می‌دهد _ تمدن مصری، سومری، مینوسی، هلنی، آشوری، هندی، ایرانی، چینی، بابلی مایانی، ژاپنی و… . پس از نشان دادن شواهد نتیجه می‌گیرد که شکل‌گیری رشد تمدن نه با افزایش قدرت فرمان راندن بر جهان فیزیکی و نه افزایش قدرت کنترل جهان انسانی (برای مثال ملت‌ها و تمدن‌های دیگر) است، بلکه رشد تمدن در دل چیزی که او آن را «لطیف سازی»[۷]نام می‌نهد، جای دارد: نوعی رشد در ارتباطات نامحسوس. او متذکر می‌شود که این فرایند علاوه‌بر این که شامل سادگی در تجهیزات زندگی می‌شود، همچنین علاقه و انرژی ما را از امور مادی به‌سوی عالمی برتر انتقال می‌دهد. او به پیروی از برگسون پیچیدگی را مساوی با ماده و سادگی را مساوی با زندگی می‌داند.

اگر چنین باشد، وقت آن است که التذاذ از این وسایل را متوقف کنیم. بهتر بود به پرورش ارتباطات کیفی و شیوه‌های زندگی که این نوع ارتباطات را پشتیبانی می‌کنند، روی می‌آوردیم. تکنولوژی ما بیش از حد رشد کرده است. این تکنولوژی بر نوعی اخلاق تکیه دارد که در جهانی ساده‌تر بسط یافته بود و برای شرایطی ساده‌تر برنامه‌ریزی شده بود. تمدن ما مانند موتور بزرگی است که بر پایه‌های بسیار کوچک و ضعیفی تکیه کرده است. نوسان‌های آن همه چیز را متلاشی خواهد کرد. برای تحمل این بار و فشار ما به خویشتن‌داری و اخلاق گروهی و فردی نیرومندتری نیاز داریم.

به کسانی که می‌گویند ماشین‌آلات و تجهیزات زندگی، صرفا ابزارها و وسایلی‌اند که به‌خودی‌خود ماهیتی اخلاقی ندارند اما می‌توان در مسیر خیر یا شر از آنها استفاده کرد. نشان خواهم داد همۀ ما تحت تأثیر ابزار و وسایلی هستیم که استفاده می‌کنیم. بارها و بارها در زندگی ملت‌ها و افراد می‌بینیم که وقتی ابزارهای معینی را باشوروحرارت و درست‌وحسابی و برای مدت طولانی استفاده می‌کنند این ابزارها ویژگی و اثر یک هدف را به‌خود می‌گیرند. ابزارهای ما تبدیل به دلنگرانی‌های ما می‌شوند. مؤلفه‌های نیرومند کمّی در علم ، ماشین‌آلات، پول و فرآورده های آنها گرایش دارند افکار و زندگی افرادی را که از آنها استفاده می‌کنند، ماشینی کنند. روابطی که علم و ماشین‌آلات و پول ایجاد می‌کنند بیشتر از آنکه ارگانیکی باشند، مکانیکی هستند. ماشین‌آلات و پول در ظاهر به ما نیرو می‌بخشند اما اساسا به نیروی درون ما صدمه می‌زنند.

ما گمان می‌کنیم ماشین‌آلات و تکنولوژی زمان و فراغت بیشتری در اختیار ما قرار می‌دهند، اما درواقع زندگی را آکنده از شتاب و شلوغی می‌کنند. من با نصب تلفن در خانه‌ام گمان می‌کنم که تمام وقت و انرژی  که روزانه صرف رفتن به فروشگاه، رسیدگی به کارهای کوچک و فرمان‌های جزئی به کسانی که با آنها سروکار دارم می‌شود، ذخیره خواهد شد. درست است، من به منظور رسیدن به این اهداف از تلفن استفاده می‌کنم، اما من همچنین دامنۀ تماس‌ها را افزایش می‌دهم و اوقات فراقتی که منتظرش بودم به‌وسیله تماس‌های مکرر و تعهداتی که با استفاده از تلفن برای خودم ایجاد کرده‌ام به‌سرعت اشغال می‌شود. اتومبیل نیز به همین شکل بر زندگی خانوادگی ما تأثیر می‌گذارد. هرچند قلمرو گسترده‌تری از زندگی را پوشش داده اما دست‌یابی به فراغتی که منتظرش هستیم در غیاب او حاصل می‌شود. درواقع، جایی‌که تعداد اتومبیل‌ها زیاد است، مثل خیابان پانزدهم نیویورک، در اکثر اوقات روز، قدم‌زدن در مقایسه با استفاده از تاکسی یا اتوبوس زمان کمتری از شما می‌گیرد. نشانۀ کشورهای صنعتی اوقات فراغت آنها نیست. هرکس به کشورهای شرقی سفر کند گواهی می‌دهد که آرامش زندگی در آنجا به‌مراتب  بیشتر از کشورهای صنعتی غربی است. در مقیاسی کوچک‌تر، آن‌قدر که در شهرهای غیر صنعتی ایالات متحده فراقت وجود دارد در شهرهای بسیار صنعتی آن وجود ندارد.

علاوه‌بر‌این، ما همواره از این مطلب چشم‌پوشی می‌کنیم که دل‌مشغولی وسواس‌گونه به ماشین‌آلات، آرامش درونی و درک ما از ارزش‌ها را ویران می‌کند. در فقدان درک صحیح ارزش‌ها زمان اضافیِ به‌جای‌مانده از کارهای ضروری دیگر اوقات‌فراغت نیست و تبدیل به زمان بدون معنا یا زمان با معنای شوم می‌شود_ زمانی‌که با فیلم‌ها، رادیو، و تماشای بازی بیس‌بال یا بیکاری به‌همراه انحطاطی که در روحیۀ وشخصیت فرد ایجاد می‌کند، «کشته» می‌شود.

کسانی که گمان می‌کنند پیچیدگی ‌های موجود در امور مالی، ترابری و ارتباطی جهان را از قحطی نجات داده است، سخت اشتباه می‌کنند. شاید خطای آنان ناشی از این واقعیت باشد که متعلق به گروه‌های ثروتمند و مرفهی‌اند که درون قدرتمند‌ترین کشورهای جهان قرار دارند. این افراد حتی‌اگر درواقع شاخص‌های آماری و گزارش‌های اجتماعی دانشمندان برجسته دربارۀ وسعت سوءتغذیه مردم کشور خودشان یا دیگر کشورهای جهان را مطالعه کرده باشند، آن را درک نکرده‌اند. قحطی‌های مکرر و با مقیاس زیاد در چین را فراموش کرده‌اند. این افراد شواهد مبتنی بر وسعت و تناوب بیشتر قحطی‌های هند در زمان مدرن نسبت به قرون گذشته را بررسی نکرده‌اند.

کسانی که از تلفات انسانی هولناک طاعون سیاه در اروپای قرون وسطی برخود می‌لرزند،  کشته شدن ده‌ها میلیون انسان به‌وسیله آنفولانزا، در طول جنگ جهانی را فراموش کرده‌اند. افرادی که به کاهش درصد وقوع بیماری‌های واگیردار مباهات می‌ورزند اغلب رشد تعداد بیماری‌های حاد ارگانیک مانند سرطان، دیابت، بیماری‌های کلیه، قلب و نارسایی‌های مربوط به خون و بیماری‌های روانی را نادیده می‌گیرند. آلکسیس کارل[۸] فیزیولوژیست نامدار، در کتاب جدید خود، انسان ناشناخته،  شواهد کافی به‌سود متزلزل بودن مباهات ما به مدعای «چیرگی بر بیماری» ارائه کرده است. او اظهار کرده است که افزایش سن افرادی که زنده‌اند تنها برشمار افراد سال‌خورده‌ای می‌افزاید که جوان‌ترها باید از آنان مراقبت کنند  و این امر ضرورتا منجر به پیشرفت نمی‌شود. او معتقد است حتی ‌اگر نخواهیم به شرور اجتماعی حاصل از نظام صنعتی اشاره کنیم، راهکارهای مدرن برای آسایش، با تحلیل  بردن مکانیسم‌های سازواری، موجب آسیبِ زیستی خطرناک به افراد می‌شود.

نه_ از طریق پیچیدگی بیشتر نمی‌توان بر رشد پیچیدگی در زندگی غلبه کرد. راه، روی آوردن به درون است، درونی که همه چیز را یکنواخت می‌سازد_نه به‌صورت عقلی بلکه به‌صورت روحی_ و پس از آن طراحی و به‌کار گرفتن حالت‌ها و اشکال جدید اقتصادی و اجتماعی زندگی است. حالت‌ها و اشکالی که قاطعانه و صادقانه این روح را نشان خواهند داد. ساده‌زیستی به‌عنوان کمک برای دست‌یابی به این هدف و به‌عنوان نوعی اصلاح‌کنندۀ هیجانات ما به ماشینی‌سازی، نه یک نیاز از مُد افتاده بلکه نیازی بسیار ضروری است.

بیایید ارتباط ساده‌زیستی با تربیت کودکان را به وقت دیگری موکول کنیم چراکه این موضوع اساسا مرتبط با بخش بعدی بحث ما است و بهتر است در همان بخش به آن بپردازیم.

ساده‌زیستی و شخصیت

اغلب گفته می‌شود دارایی‌ها مهم‌اند، چراکه موجب غنی و افزایش حیثیت‌ها و شخصیت‌ها می‌شود. ادعا این است که از طریق تملک، نیروهای ذاتی موجود در شخصیت، نیروی تسلط برخویشتن و رهبری خود، واقعیت می‌یابند. اغلب گفته می‌شود؛ ثبات، امنیت، استقلال، جایگاهی واقعی در زندگی اجتماعی، نوعی احساس مسئولیت، و تمام چیزهایی که مؤلفه‌های شخصیت سالم هستند را دارایی‌ها در اختیار ما قرار می‌دهد.

بااین‌حال بزرگ‌ترین شخصیت‌ها،  انسان‌هایی که بیشترین تأثیر را بر بیشترین افراد و در طولانی‌ترین زمان داشته‌اند، انسان‌هایی با اموالی به‌غایت ناچیز بوده‌اند. برای مثال بودا، عیسی، موسی، محمد(ص)، کاگوا، سقراط، قدیس فرانسیس، کنفسیوس، سان یات سن، لنین، گاندی، بسیاری از دانشمندان، مخترعان و هنرمندان. قلمروهای برتر زندگی جایی که شخصیت، کامل‌ترین نقش خود را ایفا می‌کند و تقریبا بیشترین آزادی را از جبر اوضاع واحوال دارد، دقیقا همان جایی است که کمترین وابستگی به دارایی‌ها وجود دارد. هرچه در میان انواع انسان‌ها بالاتر برویم و هرچه شخصیت‌ها قوی‌تر شوند، اهمیت اموال کمتر می‌شود.

دلیل این امر چیزی است  که ما معمولا آن‌را درک نمی‌کنیم، به‌عبارت‌دیگر گوهر شخصیت، در داشتن شخصیتی منفرد، جدا از دیگر انسان‌ها و بی‌همتا نیست، بلکه پایه و اساس آن ارتباط با دیگر اشخاص است. نوعی ظرفیت در دوستی، رفاقت، معاشرت و خلاقانه وارد زندگی دیگران شدن. درنهایت نوعی ظرفیت برای وجود عشق. ابراز معمولی یا شدید دوستی و عشق مستلزم مالکیت اموال نیست. خلاقیت وابسته به مالکیت نیست. ارتباط‌های معنوی برای فرد و جامعه بسیار مهم‌تر از دارایی است. اگر شخصی با عشق و خدمت اعتماد دیگران را به‌دست آورد، این اعتماد در اشکالی مانند افزایش شادی و زیبایی و سلامت در زندگی نمود پیدا می‌کند.

درست است که نوع خاصی از لذت و رضایت خاطر را با تسلط بر اشیا مادی  به‌دست می‌آوریم _ برای مثال، آموختن رانندگی با اتومبیل_ یا  اینکه با نشان دادن دارایی‌ها قصد به‌رخ کشیدن قدرتمان را داریم. اما این نوع از قدرت و این نوع از رضایت خاطر در مقابل دیگر انواع آن دارای امنیت، ماندگاری، ژرفا و شاخص‌های ذهنی و اخلاقی کمتری است.

در غیر از موارد ضروری برای حیات بدن، ماندگارترین، امن‌ترین، رضایت‌بخش‌ترین نوع مالکیت، در فهم و شناخت عقلانی، عاطفی، و معنوی جای دارد و نه در کنترل فیزیکی و قدرت بازدارندگی. این مطلب به‌طور خاص دربارۀ هنر آشکار است. کسی که یک آهنگ، یک سمفونی، یک نقاشی، تندیس یا معماری را درک می‌کند و می‌فهمد در مقایسه با کسی که مالک ابزار موسیقی یا آثار هنری است رضایت‌خاطر بیشتری به دست می‌آورد. جهان طبیعت و موزه ها مجال کافی برای چنین مالکیت‌های معنوی دراختیار ما قرار می‌دهند. این نوع درک، همان چیزی است که برخی اقتصاددانان  آن را «خیرهای روانی» می‌نامند. وارد شدن در روحی که در قلب اشیاء قرار دارد موجب وسعت و غنای شخصیت می‌شود.

دو نوع ساده‌زیستی احمقانه و خردمندانه وجود دارد. شخص احمق ساده است چراکه ذهن و اراده‌اش از سروکار داشتن با امور زیاد عاجز است. شخص خردمند ساده است نه به آن دلیلی که شخص احمق ساده است بلکه به دلیل اینکه می‌داند در همۀ زندگی‌ها، هم زندگی فردی و هم گروهی، خطوط یا مؤلفه‌های ضروری معدودی معین شده‌اند و خارج از این مؤلفه‌ها چیزهای متکثر فراوانی وجود دارد. اگر این مؤلفه‌های ضروری پرشور و سلامت نگه داشته شوند مابقی جزئیات تقریبا به‌طور خودکار مانند شاخ و برگ‌های درخت، رشد می‌کنند. بنابراین انسان خردمند توجه خود را بر ضروریات معدود زندگی متمرکز می‌کند و این امر ساده‌زیستی او را شکل می‌دهد.

ما نمی‌توانیم شادکامی، رضایت‌خاطر و لذت عمیق و پایدار داشته باشیم مگر اینکه برای خود احترام قائل شویم. برای باور به اینکه احترام به خود پایه‌ای برای دست یافتن به اخلاق برتر است دلیل خوبی وجود دارد. نمی‌توان برای خود احترام قائل شد مگر اینکه زندگی ما تلاشی جدی برای نشان دادن بهترین و پایدارترین ارزش‌های درک‌شدنی باشد. به بیانی دیگر به احترام به خود کامل نخواهیم رسید مگر اینکه به ارتباط‌های نزدیک و درست با همنوع، طبیعت، و حقیقت (یا خدا) دست پیدا کنیم. یا آن‌گونه که رافوس جونس[۹]بیان کرده است «در پیشگاه خداوند باید احترام خودمان راحفظ کنیم.»

چنانچه دیدیم ساده‌ زیستن یکی از شرایط  دستیابی و تداوم این ارتباط‌های درست می‌باشد. بنابراین ساده‌زیستی شرطی مهم در پایداری رضایت‌خاطر در زندگی است و ازآنجاکه احترام به خود مِلی شرطی ضروری برای حفاظت از یک ملت یا یک تمدن است به‌نظر می‌رسد رواج ساده‌زیستی، به‌عنوان عادت فرهنگی همه افراد یک ملت، در بلندمدت، برای پایداری تمدن آنان ضروری است. در هر صورت، در دو تمدنی که بیشترین دوام را داشته‌اند، چین و هند شرقی، ساده‌زیستی یک نشانۀ شاخص بوده‌ است. اکثر «راجا»های ثروتمند هندی که اغلب از چهره‌های سرشناس به‌حساب می‌آمدند، محبوبیت چندانی در هند نداشتند. به استثنای تعدادی معدود، رهبران اخلاقی و خردمندی نبودند و در سیاست همۀ آنها دست‌نشاندۀ نوعی حکومت بیگانه بودند. درست است، ساده‌زیستی قاطبۀ هندیان عمدتا ساده‌زیستی فقیرانه بوده است. بااین‌حال در میان رهبران واقعا خردمند و اخلاقی هند، برهمن‌ها واصلاح‌گران اجتماعی همچون گاندی، ساده‌زیستی خود‌خواسته وجود داشته است و هنوز عنصری به‌شدت مراعات‌شده و قاطع در قوانین و مناسک آنان است. من معتقدم این مطلب دربارۀ رهبران و دانشمندان چین نیز صادق است.

افرادی که ساده‌زیستی را به‌دلیل اینکه متضمن نبود راحتی است امری وحشتناک می‌پندارند شاید باید یادآور این مطلب شوند که برخی رنج‌ها و ناراحتی‌های خودخواسته بخشی ذاتی و ضروری همۀ مخلوقات است. بنابراین اجتناب از همه رنج‌های خودخواسته به‌معنای پایان بخشیدن به آفرینش‌گری است.
انکار آفرینش می‌تواند منجر به از دست دادن احترام به خود شود.

ساده‌زیستی به‌وضوح نشانۀ یک قلب خالص، به معنی داشتن هدفی منفرد است. همچنین، به دلیل اینکه محیط تأثیرات انکارناپذیر بر شخصیت می‌گذارد، ساده‌زیستی می‌تواند به برانگیختن و تداوم چنین هدف منفردی کمک کند.

ساده‌زیستی_ نوعی بهداشت روانی

ارزش دیگری برای ساده‌زیستی وجود دارد. ساده‌زیستی می‌تواند به‌عنوان شیوه‌ای برای بهداشت روانی در نظر گرفته شود. همان‌طور که زیاد خوردن غذا، با فرض اینکه کیفیت همه غذاها عالی باشد، برای بدن زیان‌آور است، به‌نظر می‌رسد همچنان، نوعی محدودیت در شمار اشیا‌ء و مقدار اموالی که شخص آنها را تصاحب می‌کند برای حفظ سلامت روانی فرد نیاز باشد. ثروت و دارایی‌های فراوان هر روزه  امکان گزینش و تصمیم‌گیری‌های بسیاری را پیش‌روی ما قرار می‌دهند، اغلب این انتخاب‌ها باید دقیق باشند، این امر نوعی فشار روانی را برما تحمیل می‌کند.پاولو[۱۰]، روان‌شناس روسی، هنگامی‌که واکنش‌های مشروط در سگ‌ها را آزمایش می‌کرد، یک سگ را در موقعیتی قراد داد که نیاز به انتخاب‌های زیادی داشته باشد این انتخاب‌ها مستلزم تشخیصی ظریف بود، سگ دچار آشفتگی روانی شد و شش ماه طول کشید تا به حالت طبیعی خود بازگشت. پس از آن، روان‌شناسان آمریکایی با روشی مشابه، روان‌رنجوری‌هایی را در گوسفندانشان دادند که این کار نیاز به تکرارهای بسیار در خودبازداری[۱۱]وعمل داشت. و ازآنجاکه خودبازداری مؤلفه‌ای است که در تمام انتخاب‌ها وجود دارد معتقدشدند که خودبازداری همان مؤلفه‌ای است که موجب آشفتگی روانی سگ پاولو شده بود.

به‌طورقطع، سازمان‌یافتگی انسان‌ها بسیار برتر از سگ‌هاست. انسان‌ها می‌توانند امکان‌های بیشتری را بررسی کنند، خودبازداری پایدارتری را تجربه کنند و انتخاب‌های بیشتر و تشخیص‌های بهتری داشته باشند. اما با این وجود «تصمیم‌گیری» مشغول کار است و می‌تواند بیش از حد کار کند.

یکی از تأثیرهای آن تأثیر بر روی اراده و ازاین‌رو تأثیر بر روی موفقیت در زندگی است، که کنفوسیوس استادانه آن‌را بیان کرده است: «در اینجا مردی وجود دارد که تمایلاتش اندک است، دربارۀ بعضی چیزها قادر نخواهد بود عزم راسخ خود را حفظ کند، اما این چیزها اندک‌اند. در اینجا مردی وجود دارد که تمایلاتش بسیار است دربارۀ بعضی چیزها قادر خواهد بود عزم راسخ خود را حفظ کند اما این چیزها اندک‌اند.»

اگر شخصی در میان دارایی‌های زیادی زندگی کند محیطی که این دارایی‌ها ایجاد می‌کنند بر او تأثیر خواهد گذاشت. احساس شخص نسبت به روابط انسانی معین، آمادۀکاهش یافتن و کمرنگ شدن می‌شود. قدرت تخیل او دربارۀ مؤلفه‌های نامحسوس اما مهم روابط شخصی یا زندگی در اوضاع و احوالی کمتر مساعد، مستعد بی‌تفاوتی و ناکارآمدی می‌شود. این پیامد همیشگی نیست، اما استثنای آن نادر است. این بی‌تفاوتی و ناکارآمدی، زمانی‌که در روابط درون‌گروهی بسط می‌یابد موجب به‌وجود آمدن بدفهمی واصطکاک اجتماعی می‌شود.

یک ورزشکار به‌منظور پیروز شدن بر حریف خود لباس‌های غیرضروری خود را در می‌آورد، مراقب آنچه می‌خورد است، با روش‌هایی متعدد زندگی‌اش را ساده می‌سازد. همچنین موفقیت‌های بزرگ ذهن، قدرت تخیل و اراده مستلزم انظباط‌ها و تشخیص‌های ساده است.

رعایت ساده‌زیستی نوعی بازشناسی این واقعیت است که همۀ انسان‌ها به اندازۀ زیادی متأثر از محیط پیرامون و لوازم نامحسوس آن‌اند. نیروی محیط همۀ ارگانیسم‌های زنده را تعدیل می‌کند. بنابراین عاقلانه خواهد بود که هر انسانی دربارۀ وسایل زندگی گزینش وانتخاب حساب‌شده داشته باشد به‌گونه‌ای که شخصیت او در مسیری که‌از نظر وی دارای  بیشترین اهمیت است تحت تأثیر قرار گیرد و زیستن به خردمندانه‌ترین نحو را برای وی میسر کند. ساده‌زیستی نوعی وضوح و آزادی در دیدگاه به او می‌بخشد.

ساده‌زیستی و زیبایی

فکرکنم، به مباحث پیش‌گفته پاسخ داده شد، دومین تردید نیرومندی که از همان اوایل بدان اشاره کردیم تردید والدین نسبت به آسیبی است‌که ممکن است ساده‌زیستی بر رشد فرهنگی و اذهان کودکان آنان وارد کند. از منظر زیباشناختی، سادگی نباید متضمن زشتی باشد. زیباترین و آرامش‌بخش‌ترین اتاقی که تا کنون وارد آن شده‌ام در مهمان‌سرایی در کشور ژاپن قرار داشت، بدون هرگونه مبلمان، تصاویر و تزئینات. زیبایی آن در تناسب فوق‌العاده، رنگ‌های ملایم، تیرهای چوبی نقاشی نشده، کاغذهای دیواری و حصیرهای پوشالی بود. هماهنگی در خطوط، تناسب و رنگ بسیار مهم است. سادگی مؤلفه‌ای مهم در همۀ آثار هنری بزرگ است. چرا که به معنای حذف تمام جزئیات غیر‌مرتبط با نوعی هدف مفروض است. هنری است که درون هنر بزرگ زندگی قرار دارد. و شاید ذهن بهتر هدایت شود اگر فعالیت‌های آن همیشه به‌صورتی سازمان‌مند با مهم‌ترین اهداف زندگی مرتبط باشند.
مهاتما گاندی معتقد است نیاز جوانان به تربیت قلب بیش از نیاز آنان به تربیت ذهن است.

احتیاط

با فرض اینکه ساده‌زیستی یک اصل معتبر است احتیاط و شرط مهمی در به‌کاربستن آن وجود دارد. با اشاره به آنچه مهاتما گاندی به من گفت می‌توانم به بهترین نحو این مطلب را توضیح دهم. ما دربارۀ ساده‌زیستی صحبت می‌کردیم و گفتم که برای من رها کردن اکثر چیزها، کار ساده‌ای است اما ذهن حریصی دارم و می‌خواهم کتاب‌هایم را نگهدارم. گاندی گفت: « پس آنها را نگهدار. مادامی‌که درون تو به چیزی دلخوش است باید آن را نگهداری. اگر درحال‌وهوای از خودگذشتگی یا بدون درکی نیرومند از وظیفه‌ات، آن را رها کنی، دوباره شروع به خواستن آن خواهی کرد، و این میل برآورده نشده تو را به درد‌ِسر خواهد انداخت. تنها زمانی چیزی را رها کن که دیگر هیچ جذابیتی برای تو نداشته باشد و به‌شدت خواستار اوضاع دیگری باشی یا آن زمان‌ که به‌نظر برسد مانع از دست‌یافتن به مطلوب بزرگتری است.» جالب است بدانید این توصیه موافق با روان‌شناسی مدرن غربی در باب سرکوب امیال و آرزوهاست. همچنین آنچه در اوایل‌گفت‌وگو مطرح کردم را اثبات می‌کند، یعنی این مطلب که بهره‌مند شدن از اصل ساده‌زیستی‌ برای هر شخص و هر خانواده، در به‌کار گرفتن صادقانۀ آن نهفته است.

پرورش ساده‌زیستی

ازآنجاکه جان کلام در نگرش درونی به آن قرار دارد و نه در بیرون از آن، بیایید دربارۀ روش‌های معینی که این نگرش را پرورش می‌د‌هد، گفت‌وگو کنیم. نظر به اینکه ساده‌زیستی به معنای جایگزین کردن بعضی تمایلات با تمایلات دیگر است. بهترین کمک به این فرآیند، جهت دادن خیال به‌سمت تمایلات جدید است. به‌طور قطع، باید برای فهم عقلانی لوازم این تمایلات جدید تلاش کرد، اما علاوه‌برآن، در اوقات خالی و اندکی پیش از خواب و بعد از بیدار شدن دربارۀ آنها خیال‌پردازی کنید. کتاب‌ها و مقالات مرتبط با آنها را مطالعه کنید. با افرادی که اندیشه‌هایی شبیه شما دارند، نشست و برخاست کنید. از ح‍‍ٌسن انتخاب خود درخصوص ارزش‌های نسبی، در باب شیوه‌های مختلف زندگی بهره‌مند شوید. ساده‌زیستی مطلوب را  نه‌تنها در امور بزرگ بلکه در امور کوچک نیز به‌کار گیرید. برای پیمودن این مسیر اندیشه و سلوک، انگیزه‌هایی هر چند بسیار کوچک فراهم کنید. ازآنجاکه کشمکش و رقابت، مخصوصا تنوع آنچه «چشم‌وهم‌چشمی» می‌نامیم، منجر به پیچیدگی زندگی می‌شود و ازآنجاکه نوعی حس متفاوت بودن و فرد‌گرایی مبالغه‌آمیز به این نوع رقابت میدان می‌دهد، ما ازطریق ساده‌زیستی با پرورش مداوم و جدی احساس یگانگی انسانی، به خود کمک می‌کنیم. تلاش کنید توانایی کارکردن بدون تعلق‌خاطر به نتیجه را در خود پرورش دهید. اگر اذعان می‌کنید هدف صنعت تبلیغات این است که تمایلات شما را نسبت به اشیاء مادی برانگیزاند، پس خردمندانه است که از مطالعۀ بسیاری از تبلیغات اجتناب کنید. دستِ‌کم در مطالعۀ تبلیغات گزینش داشته باشید.
اینها مؤلفه‌های دیگر شخصیت‌اند که پسندیده است برای این هدف پرورش یابند: قدرت مقاومت در برابر عقاید گروه، توانایی ایستادگی در برابر بدفهمی‌، اظهارنظر غیرمنصفانه، یا استهزا؛ به روابط و ارزش‌های ناملموس بیشتر از عقاید اهمیت دادن، به زیبایی‌های اخلاقی بیش‌از زیبایی‌های مرتبط با حواس فیزیکی حساس بودن؛ استقامت، پایداری و نیروی اراده. اگر ساده‌زیستی امری ارزشمند باشد، باید هزینه دست‌یابی به آن را بپردازیم. هزینه در برابر چیزی که طبق باور شما، ارزش به‌دست آوردن را دارد.

ادیانی که کالبدی ویژه و معین از آیین‌ها و مناسک فیزیکی، بخش ضروری آنها بوده است ماندگاری  بیشتری از دیگر ادیان داشته‌اند. ارجاع من به یهودیت و آیین هندو است. به‌نظر می‌رسد بخشی از نیروی حیات آنها برخاسته از ترکیب عمیق بین اندیشه و عمل، اظهار باور درونی در جزئیات زندگی روزمره، است. اگر چنین است، و خواستار آن باشیم که ساده‌زیستی بخشی حیاتی و ماندگار از زندگی‌مان باشد بایدسادگی را در تاروپود امور جزئی زندگی فیزیکی خود نشان دهیم. برای مثال خردمندانه خواهد بود که آرمان خود را با رعایت سادگی و اعتدال در غذا خوردن نشان دهیم. این نوع تسلط برخویشتن که با مهار اشتهای شخص به مقدار و لذت‌های موجود در غذا رشد می‌یابد به‌عنوان مبنایی برای تسلط برخویشتن، ارزش زیادی در تمایلات وابسته به دارایی‌ها، دارد. همان‌طور که روان‌شناسان مدرن می‌گویند ممکن است مهارت‌های عقلانی را نتوان از شخصی به شخص دیگر منتقل کرد، بنابراین تبحر در زبان لاتین  به مهارت در ریاضیات کمک نمی‌کند، اما ویژگی‌های اخلاقی که در یک حوزه پرورش یافته‌اند رامی‌توان در دیگر حوزه‌های مربوطه به‌کار گرفت. پرخوری و دیگر اشکال طمع‌ورزی از یکدیگرخیلی جدا نیستند.

معرفت به رژیم غذایی تنها به کنترل اشتها نسبت به خوراکی ها کمک نخواهد کرد، بلکه برای انتخاب خردمندانۀ غذا ضروری است بنابراین زمانی که ساده‌زیستی را رعایت می‌کنیم می‌توانیم سالم بمانیم. این امر به‌خصوص دربارۀ مادرانی صادق است که کودکان درحال‌رشد دارند. اکتشافات جدید دربارۀ ویتامین‌ها، مواد معدنی موجود در غذاها، کالری‌ها، ترکیبات غذایی، نور آفتاب و هوای تازه نشان ‌می‌دهد کاملا ممکن است  که ساده زندگی کنید و بهترین سلامتی را داشته باشید.

مردم کشورهای صنعتی، در انتخاب ماشین‌آلاتی که به‌صورت شخصی با خانگی استفاده می‌کنند، نیازمند قوۀ تشخیص‌اند. بخشی از کارهای دشوار خانه و دیگر وظایف، به نوع و مقدار پیچیدگی زندگی بستگی دارد. به‌راستی برخی ماشین‌آلات به‌همراه کمترین پیامدهای جانبی زیان‌آور، باعث صرفه‌جویی در کار می‌شوند. در جامعۀ ماشینی آمریکا تغییر موفق از زندگی پیچیده به زندگی ساده نیاز به هوشمندی دارد.

همان‌طور که راسکین بیان کرد: «سه چهارم درخواست‌های موجود در جهان رمانتیک‌اند: که در نگرش‌ها، آرمان‌ها، امیدها و محبت‌ها یافت می‌شوند: و تنظیم بودجه در ذات خود به معنای تنظیم قلب و خیال است… به نمونه‌هایی از افرادی نیاز داریم که تصمیم دربارۀ آنکه در جهان پیشرفت‌ کنند یا نه را به آسمان واگذار کنند برای خود تصمیم بگیرند که در جهان خوشبخت شوند و عزم جزم کرده باشند که  به‌دنبال لذت ساده‌تر، نه ثروت بیشتر، خرسندی بیشتر و نه اقبال بلند‌تر باشند. تا نخستین دارایی خویش یعنی تملک بر خویشتن را به‌دست آورند.»

ساده‌زیستی خودخواسته

تا کنون همه بررسی‌های ما درباره ساده‌زیستی خودخواسته، دربارۀ افرادی بوده است که امکانات کافی برای زیستن به روشی کمابیش پیچیده در اختیار دارند. اما در باب ساده‌زیستی خودخواسته افراد فقیر چه می‌توان گفت؟ آیا این نوع ساده‌زیستی چیز خوبی است؟ ناگزیری ساده‌زیستی نوعی احساس حقارت، سرخوردگی، انزجار و گرایش نسبت به چیزهایی که از آنان دریغ شده است در آنان پدید می‌آورد. ساده‌زیستی خودخواسته  تاآنجاکه منتهی به همدلی با همنوعان و تراکم نیروهای طبیعی مفید برای سلامتی شود، یکسره چیز بدی به‌نظر نمی‌رسد. بااین‌حال، زندگی افراد فقیر در شهرها امری طبیعی نیست اما وابسته به محیط مصنوعی و پیچیده‌ای است که آنان را از نور آفتاب، هوای تازه و غذا در وضعیتی طبیعی محروم کرده است. این محیط همچنین، غالبا آنان را از داشتن فعالیت‌ها و ارتباط‌های طبیعی انسانی محروم می‌کند. هرچه ثروتمندان ساده‌زیستی خودخواسته را بیشتر به‌کار برند، مزیت‌های ساده‌زیستی بیش‌ازپیش در دسترس تهیدستان قرار می‌گیرد چراکه اجرایی شدن ساده‌زیستی، احساس ناراحتی آنان را کم می‌کند و شاید بتواند فقر آنان رادر مسیر  بهبود قرار دهد.

ساده‌زیستی به‌تنهایی کافی نیست

ساده‌زیستی هر اندازه که اهمیت داشته باشد، به‌تنهایی برای تامین نوعی پیشرفت تمام عیار و پایدار در تمدن کافی نیست. به‌نظر می‌رسد ناکامی نسبی جنبش فرانسیسکن[۱۲]می‌تواند قرینه‌ای به‌سود این مطلب باشد. علاوه‌بر تغییراتی که ساده‌زیستی متدوال در میزان مصرف به‌وجود می‌آورد همچنین ضروری است که در روش‌های تولید کنونی، تغییرات بزرگی صورت پذیرد. یکی از این تغییرات می‌تواند تمرکززدایی در تولید باشد. تأثیرات اجتماعی این نوع تمرکززدایی پردامنه و عمیق خواهد بود. تغییرات عظیم و بسیار دیگری نیاز است، ازجمله نوعی کنترل متفاوت در تولیدات انبوه و کشاورزی و تغییرات در توزیع و در پول به‌عنوان نوعی ابزار و نماد.

ساده‌زیستی برای اینکه کارآمدی بیشتری داشته باشد باید بر بسیاری از جنبه‌های زندگی اثر بگذارد و با آنها هماهنگ شود. نیاز دارد که در هدف و روش بیشتر اجتماعی شود. باید به‌طور طبیعی با نوعی برنامۀ کامل و بدون خشونت، به‌عنوان یک روش تشویق به تغییر اجتماعی در ارتباط باشد. همچنین به‌طور قطع باید بخشی از برنامۀ عملی سودمند برای امنیت اقتصادی توده‌های مردم باشد. این موضوع بسیار فراگیرتر از آن است که در اینجا بررسی شود. هر تغییری در امور انسانی رخ دهد، نیاز به ساده‌زیستی همیشه باقی خواهد ماند.

این مقاله ترجمه‌ای است از:

The value of voluntary simplicity, Richard  B. Gregg

In the Indian journal visva-Bharati Quarterly

Originally published in august, 1936

.


.

Notes

۱_ Henri Bergson, Two Sources of Morals and Religion (New York: H. Holt & Co., 1935).

۲_ Hans Vaihinger, The Philosophy of “As If” (New York: Hardcourt, Brace & Co., 1925), XXX.

۳_ Alexis Carrel, Man the Unknown (New York: Harper & Bros., 1935), 114-16, 154-55, 233, 303-04.

۴_ Vida D. Scudder, The Christian Attitude Toward Private Property (Milwaukee, Wisconsin: Morehouse Publishing Co.).

۵_ Ivan Petrovich Pavlov, Conditioned Reflexes: An Investigation of the Physiological Activity of the Cerebral Cortex (London: Oxford University Press, 1927).

۶_ O.D. Anderson and H.S. Liddell, “Experiments on Experimental Neurosis in Sheep,” Archives of Neurology and Psychiatry 34, no. 2 (Fall 1935): 330.

۷_ John Ruskin, Unto This Last (London: Smith, Elder and Co., 1862). 8. Vida D. Scudder, The Franciscan Adventure (New York: E.P. Dutton Co., 1931).

.


.

[۱].Originally published in August, 1936in the Indian Journal Visva-Bharati Quarterly By Richard B. Gregg

[۲]St. Francis

[۳]John Woolman

[۴]Mennonites  (گروهی از مسیحیان پروتستان که از کلیسای فرقۀ آناپاتیست‌ پیروی می‌کنند. بر این باورند که لوتر و تسوینگلی از سر مصلحت‌اندیشی‌های غیرموجه از التزام کامل به لوازم اندیشه‌های اصلاحی خود سر باز می‌زدند.)

[۵]Henry Ford

[۶]Arnold J. Toynbee

[۷]etherealization

[۸]Alexis Carrel

[۹]Rufus Jones

[۱۰]Ivan Petrovich Pavlov

[۱۱]inhibition

[۱۲]Franciscan

 

 

منبع: https://3danet.ir/ > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *